هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@F-Seif-0 نمیشناسیش ینی
حیف این دست نمک نداره
ده بار اومدی خونم مادرشوهرمم بود
الان میخوایی باز بزنی زیرش که دعوتت کنم؟؟
خَیر
اصفهانیا زیر بار خرج اضافه نمیرنخانومِ_دوست_داشتنی مگه اصن اصفهانیا خرجم میکنن؟
همون بنده خدا؟!
کی شد مادرشوهر مگ اومدن خاستگاری؟ -
@F-Seif-0
نا امیدش کردیخانومِ_دوست_داشتنی ....
-
خانومِ_دوست_داشتنی مگه اصن اصفهانیا خرجم میکنن؟
همون بنده خدا؟!
کی شد مادرشوهر مگ اومدن خاستگاری؟@F-Seif-0 عا عا
ترجیحا سکوت کن -
وای فاطمه دیدی یه شب زودتر رفتم ://
-
توام استوریو دیدی هیچی نگفتی خره ://
-
@F-Seif-0 عا عا
ترجیحا سکوت کنخانومِ_دوست_داشتنی وایسا وایسا
ای دیدنت کچ ایت
زود پیوی :| -
وای فاطمه دیدی یه شب زودتر رفتم ://
خانومِ_دوست_داشتنی کجا رفتی :|
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
zeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
atena abolhasani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
سلاااااااااااااام آتنااااااا
اول بگم ک من روی پیامت ریپ زدم به دو دلیل:
۱.همه ببینن که تو چقدر برایِ من تایپ کردی و منو خوشحاااال کردی
۲.بعضی جاهارو یادم میره و باید برگردم بالاو بخونم تاچیزی جانیفته
خب از اینکه حالت اوکی نبوده یه جوری شدم! ولی ازاینکه وقتی داشتی اینومینوشتی؛حالت خوب بوده خیلییییی خوشحالممممم
ایشالله که همیشه حتی از اون حال موقع نوشتنت هم بیشترترترترترترررررر حالت خوب و عالی باشه
پ.ن۱:نخوندم قبلیاتو
از اینکه مثل ادبیات خودم برام مینویسی خیلی باحاله و جالبه برام
دقیقن گفتی عزیزوم و پ.ن استفاده کردی و بگذریم هم گفتیایول!
اون مفهوم شعر رو ک بادل و جون درک کردی واقعن عالیههههههه و خوشحالم برات یه عالمههههه.
اون جواب دادن هم میدونی!حرفت درسته. زوری نیست ولی من یه دیدی دارم ک میگم وقتی یکی منتظر پیام و جوابه توعه،اول کار اون و بعد غرغر خودموخب من توی این بار گذشته ایی برخلافشو عمل کردم و این بده!
اگه دقت کرده باشی من کلن اینجورم ک میام اول تگارو جواب میدم و بعد اگه حرفی به کسی دارم هم تگ میکنم و میگم و بعدش شروع میکنم به خزعبلات نویسیمهمون تودلی هامنظورمه
بگذریم!
ای جان به ساعت آزادهات..
من ساعت ازادای متفاوتی دارم اماخب اینکه صفحه انجمن رو بازکنم و بیام اینجا زورو تاثیر بیشتری داره
پس من خودم رو باهات اوکی میکنم و سعی میکنم وقتایی بیام ک توهستیپنجشنبه هامو سعی میکنم اوکی کنم.
ای قربون شوما که میخواستی شعر رو جواب بدی
نه بابا لازم نیست..من صرفن فقط چون دوسش داشتم بهت گفتم و اصلن ازش انتظار گرفتن شعر نداشتم.
اینکه میگی شعر خوبی پیداکردی منو دوباره تگ میکنی؛خیلی خوشحالم کرد حقیقتن و بگم ک این لطف و مهربونی و بزرگیت رو میرسونه
خب اما اوضاع...
واییی که چقدر حل شدن درگیری های ذهنی خوبنننننننن.
اصنا ادم باید به خودش یه ایول بگه و یه لیوان چایی داغ بریزه و بشینه کنار پنجره و باخودش برا چنددقیقه خلوت کنه و خستگیشو بدر کنه
اماخب من اینجورم که تا یکی فکر و درگیری و دغدغه ذهنیم حل میشه؛سریع یه جدید دیگه به لیستم اضافه میشهلعنتی دودقیقه قابلیت خالی شدن نداره
خدامشکل گشات باشه همیشه
خب اما تو ازمن پرسیدی!
من چطورم!؟
خب زینبیِ الانِ ساعتِ ۲ونیم شب هیچ طورِ خاصی نیست
درصورت عادی و نرمالش باید خواب میبود...
اماخب نزدیک دوساله ک زینبی خوابش یکم داغون شده و این فعل خوابیدن براش درهم برهمه.
نه اینکه شب نخوابم روز بخوابمااااا،نه. کلن خیلی کم شده:")
فکرمیکنم خوبه خواب کم...اماخب اسیب و سختی خودشو داره
خوبیش اینکه میتونم ازسکوتِ بینهایت شب بهره ببرم و اون لحظه ایی که با صدایِ یه ماشین سکوت شب میشکنه به خودم بیام و ببینم ععع من هنوز بیدارم
نه بدون شوخی خوبی داره..
اماخب سختیش هم اینکه هنه خوابن و تو هرکاری بخوای بکنی باید استه و اروم باشی ک کسی بیدار نشه!
یا اینکه گاهن وقتی حالت بده با خوابیدن ارومتر میشی..اماخب منی باید بمیرم تابتونم بخوابم
بگذریم
اینکه اره الکی الان بیدارنیستم
زینبیِ درطول ۲۴ساعت شبانه روز عادیهو از استراحتش اومده بیرون و اندک اندک داره فشار درسارو احساس میکنه
پ.ن۲:استراحت کجایی!؟
پ.ن۳:پیش بینیت تقریبی درسته..من کلن ادمی ام ک سعی میکنه لذت ببره
اعتمادبنفس هم که هیچ به سقفشو من دارم
اره دیگه این دختر حتی از سال کذایی و عذابِ کنکورش هم لذت برد و کِیف کرددیگه اینا ک سهله
پ.ن۴:لطف از توعه
پ.ن۵:ارادت داریم مثل همیشه.
اگه تا اینجای متن رو خوندی از طرف منِ زینبی یه خسته نباشی حسابی بهت
جواب دادنش هم خدا بزرگهبازم سلام
فکر کنم این همینطوری تا صد تا سلامم ادامه داشته باشه
واقعیتش اصلا متوجه طولانی بودن متنم نشده بودمبعد دوباره اومدم نگا کردم دیدم آره این یکی از بقیشون بلند تر شده
خب اگه این متنای بلند قراره تورو خوشحال کنه پس ایندفعه طولانی ترش میکنمآخه برای چی یطوری شدی
اونموقع حالم زیاد بد نبود یه طور کسلی بودم که حوصله ی هیچکاریو نداره درحالی که باید میرفتم درس بخونم همین ! که خب بین کنکوریا این خیلی رواله
(آری! وی از کلمه ی روال "زینبی" استفاده مینماید)
اون حسیم که شب بعدش داشتم، یه حس رهایی و خوبی بود ! که برمیگشت به همون حل شدن درگیری ذهنیم
پ.ن : ولی بهش فکر که میکنم، با خودم میگم چطور شد که اصلا حل شد ؟!! خیلی یهویی و خوب بود.
بگذریم .
(آغاااااااجدی جدی این بگذریم رو اصلا متوجه نشدم از تو تاثیر گرفتم
کلا آدم تاثیر پذیری که هستم و اون عزیزوم رو بخصوص استفاده کردم ولی حتی "بگذریم" هم؟
خوبیش اینه تو خوشت اومده خب خدارشکر
)
مرسی که برام خوشحالی
️ اینم یکم به همون درگیریم ربط داشت که خبحلشد
درمورد جواب دادن هم اصلا هیچچ مشکلی نیستهمین دیگه
دارم سعی میکنم متنه خیلی طولانی نشه که مجبور بشی طولانی جواب بدی
پ.ن : پنجشنبه عصر میامدرمورد اشتراک شعرم... اول بگم کاری که خدانکنه
اتفاقا وقتی شعری رو برای کسی میفرستی قشنگیش بیشتر میشه
درسته انتظارشو نداشتی ولی جاش بود منم در جوابت یه شعر قشنگ بنویسم ولی آه در بساطم نبودچه قشنگ وصف حال کردی!
حس کردم الان نصف شبه منم بیدار موندم ! چون نصف شبا سر سروصدا نکردن مشکل داشتم همیشه تک تک لحظاتشون یادم اومد.
آخخخ بعد از کنکور حتما دوباره از اینکارا میکنم
جواب پ.ن۲! : استراحت نیست عزیزم! چطور تونستی قدرشو ندونیبچه قهر کرد رفت.
جواب پ.ن۳: آره آره یکی از دلایلی که دنبالت میکردم که ببینم نتیجه ی کنکورت چی شد اصلا همین ویژگیت بود ! ندیده بودم کسی از سال کنکورش کیف کنه ! چون اکثرا غر میزنن
ولی خب تو فرق میکردیمن باید به تو خسته نباشید بگم از تایپ این متن بلند !! واقعا خداقوت
️
حالا کی بیاد متن خودمو بخونه
️
ولی متنه قرار بود خیلی طولانی تر بشه من کمش کردم
برو خدارشکر کنسلامِ نمیدونم چندم!
وای آتنا من موقعی که می افتم تو دورِ نوشتن،دیگه اگه به خودم نهیب نزنم که:اویی حواست باشه ملت میخان جواب بدنا!! همینجور مینویسم و مینویسم..
گاهن خواهرم بهم میگه:داری کتاب مینویسی لعنتی؟
یه بار هم درجوابِ سوالِ یکی از بچه های دانشگاه،من بهش جواب دادم وخب جوابم به اندازه یِ هفت خط شده بود...بعد یکی دیگه از بچه ها اومد رویِ پیامم ریپ زد و نوشت:وقتی پیامایِ شمارومیبینم احساس میکنم اتفاق بدی افتاده
پ.ن:ازاین منظر که یکی از نزدیکانش وقتی بخاد بهش خبربدویاناگواری رو برسونه،کامل وجامع و بلندبالا براش مینویسه و توضیح میده)
بگذریم..
وایی اون جمله یِ داخلِ پرانتزت عالی بود
پ.ن: @سجاد-ذوالفقاری من مثل تونیستم اون جمله رو تویِ ریپم درشت کنم و به رخ بقیه بکشم
خب بازهم بگذریم...
اون درگیری ذهنیت که حل شدهفکلن خودش چیز خوبی هست و اینکه الان اینجاهم گفتی که خیلی یهویی و خوب بوده هم که دیگه چقدرعالی
پ.ن:خدایا چی میشه کلید یهویی حل شدن درگیری ذهنیایِ ماروهم بزنی؟
(این کلمه یِ بگذریم برایِ من یکی از کلمه هایی هست که برایِ خودم تویِ موقعیتایِ مختلف میگم...مثلن مثل وقتایی که الکی الکی خودم رو درگیر چیزی کردم و نیاز دارم یکی بیاد بزنه پس گردنم و بهم بگه زینبی بیخیال شو و ول کن؛خودم به خودم میگم بگذریم...یا مثلا موقع هایی که ناراحتی ایی چیزی باشه و کاری از دستم برنیاد؛به خودم میگم بگذریم...یا جاهایی که بایدبرم سراغ مورد بعدی،برایِ اینکه همونجور کار و بحث و رشته کلام ول نشه میگم بگذریم که یعنی خب اون موضوع رو ببندیم بزاریم کنار و حالا بریم سراغ بعدی ومیدونی یه جورایی حسِ خوب دارم بهش،برایِ همین هم معمولن توی چتم استفاده میکنم..ختم کلام اینجاهم اینکه بگذریم)
خب توی پ.ن:برام گفتی که پنجشنبه عصر میای...
من بابت تولد میترا اومدم انجمن و تاپیک زدم و بعد گفتم حالا اینقده اومدم بزار جواب بدم...وبعد تگ تو رو دیدم و خواستم جواب بدم که بچه هایی ک اون شب بودن،همینجورش دراثر دیدن جواب تگام بهم میگفتن چقدر حوصله داری و چقدر تایپ میکنیدیگه اگه همون لحظه تگ توروهم جواب میدادم رسمن دوسه تا سکته یِ ریزو درشتِ ناقص میزدن بچه ها
وخب گفتم دم صبح میام جواب میدم...که خب این هم رفتم بدوم و وقتی برگشتم اصن یادم رفته بود! #صداقت
والان هم بین تایم استراحت کلاسم هستم و اومدم گفتم جواب بدم تاپنجشنبه ک میای!
خب بابت شعر...
حرفی ندارم.
ولی این هم شعری هست که این هفته رویِ تختهِ اتاقم نوشتم...تقدیم بهت:
اِی که یک گوشه یِ چشمت غمِ عالم ببرد
حیف باشد که تــو باشی و مرا غــم ببرد
بگذریم..
خوشحالم که از اون توصیفِ حالِ ساعت سه صبحملحظاتِ خودت یادت اومد...ولی چه بد که داریم میبینم یکی تصمیم داره بعد از کنکورش به شب بیداری بپردازه
سربه راه باش فرزندم
همینجوری بمون...نزار تغییرت بدن این آدمایِ بد
بگذریم..(والا حالتی شد برام که هربارمینویسم بگذریم خندم میگیره
)
جوابِ پ.ن2:قدرشو ندونستــــــمعالی جواب دادی.
درخواست ویدیوچک دارم...من به استراحت بدی نکردم..اصن بهش ازگُل بالاتر نگفتم..این حقم نبود که به این زودی منو ترک کنه
جوابِ پ.ن3:من از اعتمادِ به سقف مینویسم و توهم تاکید میکنی
پ.ن:خواهش میکنم...دیدِ تو هم متفاوته و به قولِ میترا رحمانی دریچه ایی که از اون به اتفاقات نگاه میکنی،قشنگه
خب از همینجایِ کار بهت خداقوت میگم که جواب من رو خوندی و برام تایپ کردیatena abolhasani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
وقتی برمیگردم دوباره میخونمش، جوابای بیشتری میاد تو ذهنم!
ولی اونطوری دیگه مطمئنم زینب جواب نمیدادهمین خوبه دیگه قرار نیست که کمالگرا باشیم
️
درمورد این هم بگم ک هرچقدر متنت طولانی بشه،من بازهم جواب میدم.
اما تو خودت رو اذیت نکن.
برایِ کسی که عادت نداره زیادبنویسه،واقعن سخته..چه نوشتن و چه خوندنش
درهرصورت اولِ اولِ اول به راحتی خودت فکرکن.
توکنکور داری..نه من
خب حالا بگو ببینم این هفته یِ خود را چجوری گذراندی؟!
اوضاع احوالت؟
پ.ن:برایِ خالی نبودنِ عریضه گفتمنه ک عریضه یِ من هم خیلی خالیه
خواستم نقل قول بزنم همهخ ایمان بیارن که تودلی رو زدی به نامت
دهقان بخدا حال ندارم همهشو بخونم
بهم بگو موضوع چیه ؟مجبور بودی ریپ بزنی پلشت؟!
بعد به من میگین پلشت درحالیکه خودتون پلشت ترینید
هیچی بابا اگه جلو اسمت رو میخوندی...میدیدی نوشتم که من مثلِ تو که میای حرفِ آدمت رو تویِ ریپ درشت میکنی،نمیکنم
پ.ن:حق داری اگه بازهم نفهمیzeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
zeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
atena abolhasani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
سلاااااااااااااام آتنااااااا
اول بگم ک من روی پیامت ریپ زدم به دو دلیل:
۱.همه ببینن که تو چقدر برایِ من تایپ کردی و منو خوشحاااال کردی
۲.بعضی جاهارو یادم میره و باید برگردم بالاو بخونم تاچیزی جانیفته
خب از اینکه حالت اوکی نبوده یه جوری شدم! ولی ازاینکه وقتی داشتی اینومینوشتی؛حالت خوب بوده خیلییییی خوشحالممممم
ایشالله که همیشه حتی از اون حال موقع نوشتنت هم بیشترترترترترترررررر حالت خوب و عالی باشه
پ.ن۱:نخوندم قبلیاتو
از اینکه مثل ادبیات خودم برام مینویسی خیلی باحاله و جالبه برام
دقیقن گفتی عزیزوم و پ.ن استفاده کردی و بگذریم هم گفتیایول!
اون مفهوم شعر رو ک بادل و جون درک کردی واقعن عالیههههههه و خوشحالم برات یه عالمههههه.
اون جواب دادن هم میدونی!حرفت درسته. زوری نیست ولی من یه دیدی دارم ک میگم وقتی یکی منتظر پیام و جوابه توعه،اول کار اون و بعد غرغر خودموخب من توی این بار گذشته ایی برخلافشو عمل کردم و این بده!
اگه دقت کرده باشی من کلن اینجورم ک میام اول تگارو جواب میدم و بعد اگه حرفی به کسی دارم هم تگ میکنم و میگم و بعدش شروع میکنم به خزعبلات نویسیمهمون تودلی هامنظورمه
بگذریم!
ای جان به ساعت آزادهات..
من ساعت ازادای متفاوتی دارم اماخب اینکه صفحه انجمن رو بازکنم و بیام اینجا زورو تاثیر بیشتری داره
پس من خودم رو باهات اوکی میکنم و سعی میکنم وقتایی بیام ک توهستیپنجشنبه هامو سعی میکنم اوکی کنم.
ای قربون شوما که میخواستی شعر رو جواب بدی
نه بابا لازم نیست..من صرفن فقط چون دوسش داشتم بهت گفتم و اصلن ازش انتظار گرفتن شعر نداشتم.
اینکه میگی شعر خوبی پیداکردی منو دوباره تگ میکنی؛خیلی خوشحالم کرد حقیقتن و بگم ک این لطف و مهربونی و بزرگیت رو میرسونه
خب اما اوضاع...
واییی که چقدر حل شدن درگیری های ذهنی خوبنننننننن.
اصنا ادم باید به خودش یه ایول بگه و یه لیوان چایی داغ بریزه و بشینه کنار پنجره و باخودش برا چنددقیقه خلوت کنه و خستگیشو بدر کنه
اماخب من اینجورم که تا یکی فکر و درگیری و دغدغه ذهنیم حل میشه؛سریع یه جدید دیگه به لیستم اضافه میشهلعنتی دودقیقه قابلیت خالی شدن نداره
خدامشکل گشات باشه همیشه
خب اما تو ازمن پرسیدی!
من چطورم!؟
خب زینبیِ الانِ ساعتِ ۲ونیم شب هیچ طورِ خاصی نیست
درصورت عادی و نرمالش باید خواب میبود...
اماخب نزدیک دوساله ک زینبی خوابش یکم داغون شده و این فعل خوابیدن براش درهم برهمه.
نه اینکه شب نخوابم روز بخوابمااااا،نه. کلن خیلی کم شده:")
فکرمیکنم خوبه خواب کم...اماخب اسیب و سختی خودشو داره
خوبیش اینکه میتونم ازسکوتِ بینهایت شب بهره ببرم و اون لحظه ایی که با صدایِ یه ماشین سکوت شب میشکنه به خودم بیام و ببینم ععع من هنوز بیدارم
نه بدون شوخی خوبی داره..
اماخب سختیش هم اینکه هنه خوابن و تو هرکاری بخوای بکنی باید استه و اروم باشی ک کسی بیدار نشه!
یا اینکه گاهن وقتی حالت بده با خوابیدن ارومتر میشی..اماخب منی باید بمیرم تابتونم بخوابم
بگذریم
اینکه اره الکی الان بیدارنیستم
زینبیِ درطول ۲۴ساعت شبانه روز عادیهو از استراحتش اومده بیرون و اندک اندک داره فشار درسارو احساس میکنه
پ.ن۲:استراحت کجایی!؟
پ.ن۳:پیش بینیت تقریبی درسته..من کلن ادمی ام ک سعی میکنه لذت ببره
اعتمادبنفس هم که هیچ به سقفشو من دارم
اره دیگه این دختر حتی از سال کذایی و عذابِ کنکورش هم لذت برد و کِیف کرددیگه اینا ک سهله
پ.ن۴:لطف از توعه
پ.ن۵:ارادت داریم مثل همیشه.
اگه تا اینجای متن رو خوندی از طرف منِ زینبی یه خسته نباشی حسابی بهت
جواب دادنش هم خدا بزرگهبازم سلام
فکر کنم این همینطوری تا صد تا سلامم ادامه داشته باشه
واقعیتش اصلا متوجه طولانی بودن متنم نشده بودمبعد دوباره اومدم نگا کردم دیدم آره این یکی از بقیشون بلند تر شده
خب اگه این متنای بلند قراره تورو خوشحال کنه پس ایندفعه طولانی ترش میکنمآخه برای چی یطوری شدی
اونموقع حالم زیاد بد نبود یه طور کسلی بودم که حوصله ی هیچکاریو نداره درحالی که باید میرفتم درس بخونم همین ! که خب بین کنکوریا این خیلی رواله
(آری! وی از کلمه ی روال "زینبی" استفاده مینماید)
اون حسیم که شب بعدش داشتم، یه حس رهایی و خوبی بود ! که برمیگشت به همون حل شدن درگیری ذهنیم
پ.ن : ولی بهش فکر که میکنم، با خودم میگم چطور شد که اصلا حل شد ؟!! خیلی یهویی و خوب بود.
بگذریم .
(آغاااااااجدی جدی این بگذریم رو اصلا متوجه نشدم از تو تاثیر گرفتم
کلا آدم تاثیر پذیری که هستم و اون عزیزوم رو بخصوص استفاده کردم ولی حتی "بگذریم" هم؟
خوبیش اینه تو خوشت اومده خب خدارشکر
)
مرسی که برام خوشحالی
️ اینم یکم به همون درگیریم ربط داشت که خبحلشد
درمورد جواب دادن هم اصلا هیچچ مشکلی نیستهمین دیگه
دارم سعی میکنم متنه خیلی طولانی نشه که مجبور بشی طولانی جواب بدی
پ.ن : پنجشنبه عصر میامدرمورد اشتراک شعرم... اول بگم کاری که خدانکنه
اتفاقا وقتی شعری رو برای کسی میفرستی قشنگیش بیشتر میشه
درسته انتظارشو نداشتی ولی جاش بود منم در جوابت یه شعر قشنگ بنویسم ولی آه در بساطم نبودچه قشنگ وصف حال کردی!
حس کردم الان نصف شبه منم بیدار موندم ! چون نصف شبا سر سروصدا نکردن مشکل داشتم همیشه تک تک لحظاتشون یادم اومد.
آخخخ بعد از کنکور حتما دوباره از اینکارا میکنم
جواب پ.ن۲! : استراحت نیست عزیزم! چطور تونستی قدرشو ندونیبچه قهر کرد رفت.
جواب پ.ن۳: آره آره یکی از دلایلی که دنبالت میکردم که ببینم نتیجه ی کنکورت چی شد اصلا همین ویژگیت بود ! ندیده بودم کسی از سال کنکورش کیف کنه ! چون اکثرا غر میزنن
ولی خب تو فرق میکردیمن باید به تو خسته نباشید بگم از تایپ این متن بلند !! واقعا خداقوت
️
حالا کی بیاد متن خودمو بخونه
️
ولی متنه قرار بود خیلی طولانی تر بشه من کمش کردم
برو خدارشکر کنسلامِ نمیدونم چندم!
وای آتنا من موقعی که می افتم تو دورِ نوشتن،دیگه اگه به خودم نهیب نزنم که:اویی حواست باشه ملت میخان جواب بدنا!! همینجور مینویسم و مینویسم..
گاهن خواهرم بهم میگه:داری کتاب مینویسی لعنتی؟
یه بار هم درجوابِ سوالِ یکی از بچه های دانشگاه،من بهش جواب دادم وخب جوابم به اندازه یِ هفت خط شده بود...بعد یکی دیگه از بچه ها اومد رویِ پیامم ریپ زد و نوشت:وقتی پیامایِ شمارومیبینم احساس میکنم اتفاق بدی افتاده
پ.ن:ازاین منظر که یکی از نزدیکانش وقتی بخاد بهش خبربدویاناگواری رو برسونه،کامل وجامع و بلندبالا براش مینویسه و توضیح میده)
بگذریم..
وایی اون جمله یِ داخلِ پرانتزت عالی بود
پ.ن: @سجاد-ذوالفقاری من مثل تونیستم اون جمله رو تویِ ریپم درشت کنم و به رخ بقیه بکشم
خب بازهم بگذریم...
اون درگیری ذهنیت که حل شدهفکلن خودش چیز خوبی هست و اینکه الان اینجاهم گفتی که خیلی یهویی و خوب بوده هم که دیگه چقدرعالی
پ.ن:خدایا چی میشه کلید یهویی حل شدن درگیری ذهنیایِ ماروهم بزنی؟
(این کلمه یِ بگذریم برایِ من یکی از کلمه هایی هست که برایِ خودم تویِ موقعیتایِ مختلف میگم...مثلن مثل وقتایی که الکی الکی خودم رو درگیر چیزی کردم و نیاز دارم یکی بیاد بزنه پس گردنم و بهم بگه زینبی بیخیال شو و ول کن؛خودم به خودم میگم بگذریم...یا مثلا موقع هایی که ناراحتی ایی چیزی باشه و کاری از دستم برنیاد؛به خودم میگم بگذریم...یا جاهایی که بایدبرم سراغ مورد بعدی،برایِ اینکه همونجور کار و بحث و رشته کلام ول نشه میگم بگذریم که یعنی خب اون موضوع رو ببندیم بزاریم کنار و حالا بریم سراغ بعدی ومیدونی یه جورایی حسِ خوب دارم بهش،برایِ همین هم معمولن توی چتم استفاده میکنم..ختم کلام اینجاهم اینکه بگذریم)
خب توی پ.ن:برام گفتی که پنجشنبه عصر میای...
من بابت تولد میترا اومدم انجمن و تاپیک زدم و بعد گفتم حالا اینقده اومدم بزار جواب بدم...وبعد تگ تو رو دیدم و خواستم جواب بدم که بچه هایی ک اون شب بودن،همینجورش دراثر دیدن جواب تگام بهم میگفتن چقدر حوصله داری و چقدر تایپ میکنیدیگه اگه همون لحظه تگ توروهم جواب میدادم رسمن دوسه تا سکته یِ ریزو درشتِ ناقص میزدن بچه ها
وخب گفتم دم صبح میام جواب میدم...که خب این هم رفتم بدوم و وقتی برگشتم اصن یادم رفته بود! #صداقت
والان هم بین تایم استراحت کلاسم هستم و اومدم گفتم جواب بدم تاپنجشنبه ک میای!
خب بابت شعر...
حرفی ندارم.
ولی این هم شعری هست که این هفته رویِ تختهِ اتاقم نوشتم...تقدیم بهت:
اِی که یک گوشه یِ چشمت غمِ عالم ببرد
حیف باشد که تــو باشی و مرا غــم ببرد
بگذریم..
خوشحالم که از اون توصیفِ حالِ ساعت سه صبحملحظاتِ خودت یادت اومد...ولی چه بد که داریم میبینم یکی تصمیم داره بعد از کنکورش به شب بیداری بپردازه
سربه راه باش فرزندم
همینجوری بمون...نزار تغییرت بدن این آدمایِ بد
بگذریم..(والا حالتی شد برام که هربارمینویسم بگذریم خندم میگیره
)
جوابِ پ.ن2:قدرشو ندونستــــــمعالی جواب دادی.
درخواست ویدیوچک دارم...من به استراحت بدی نکردم..اصن بهش ازگُل بالاتر نگفتم..این حقم نبود که به این زودی منو ترک کنه
جوابِ پ.ن3:من از اعتمادِ به سقف مینویسم و توهم تاکید میکنی
پ.ن:خواهش میکنم...دیدِ تو هم متفاوته و به قولِ میترا رحمانی دریچه ایی که از اون به اتفاقات نگاه میکنی،قشنگه
خب از همینجایِ کار بهت خداقوت میگم که جواب من رو خوندی و برام تایپ کردیatena abolhasani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
وقتی برمیگردم دوباره میخونمش، جوابای بیشتری میاد تو ذهنم!
ولی اونطوری دیگه مطمئنم زینب جواب نمیدادهمین خوبه دیگه قرار نیست که کمالگرا باشیم
️
درمورد این هم بگم ک هرچقدر متنت طولانی بشه،من بازهم جواب میدم.
اما تو خودت رو اذیت نکن.
برایِ کسی که عادت نداره زیادبنویسه،واقعن سخته..چه نوشتن و چه خوندنش
درهرصورت اولِ اولِ اول به راحتی خودت فکرکن.
توکنکور داری..نه من
خب حالا بگو ببینم این هفته یِ خود را چجوری گذراندی؟!
اوضاع احوالت؟
پ.ن:برایِ خالی نبودنِ عریضه گفتمنه ک عریضه یِ من هم خیلی خالیه
خواستم نقل قول بزنم همهخ ایمان بیارن که تودلی رو زدی به نامت
دهقان بخدا حال ندارم همهشو بخونم
بهم بگو موضوع چیه ؟مجبور بودی ریپ بزنی پلشت؟!
بعد به من میگین پلشت درحالیکه خودتون پلشت ترینید
هیچی بابا اگه جلو اسمت رو میخوندی...میدیدی نوشتم که من مثلِ تو که میای حرفِ آدمت رو تویِ ریپ درشت میکنی،نمیکنم
پ.ن:حق داری اگه بازهم نفهمی چون مبهم حرف زدم وسط چهار متر پستاها اوکیه
-
توام استوریو دیدی هیچی نگفتی خره ://
خانومِ_دوست_داشتنی کدووووووووووم
-
خانومِ_دوست_داشتنی وایسا وایسا
ای دیدنت کچ ایت
زود پیوی :|@F-Seif-0
ای دیدنت کچ ایت
این یعنی چی؟
-
خانومِ_دوست_داشتنی کجا رفتی :|
@F-Seif-0 خیابون ://
جشن میلاد
دیشب بهت گفتم که -
خانومِ_دوست_داشتنی کدووووووووووم
@F-Seif-0 همش ی استوری دارمااااا
-
@F-Seif-0
ای دیدنت کچ ایت
این یعنی چی؟
خانومِ_دوست_داشتنی
ینی نگرفتم چیشد -
@F-Seif-0 خیابون ://
جشن میلاد
دیشب بهت گفتم کهخانومِ_دوست_داشتنی تو فقط گفتی دارم میرم خیابوووووووووووون
فقططططططططططططط -
@F-Seif-0 همش ی استوری دارمااااا
خانومِ_دوست_داشتنی کو بزار برم ببینم :|
-
خانومِ_دوست_داشتنی تو فقط گفتی دارم میرم خیابوووووووووووون
فقططططططططططططط@F-Seif-0 قبلش گفته بودم برا چی میرم ://
-
@سجاد-ذوالفقاری ومن الان بعد از یه هفته
شاید این جواب دادنا افتاد برای بعد از عید..تویِ شلوغی و حسِ عجیبِ اردیبهشت و اینا!!
کسی چه میدونه؟zeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری ومن الان بعد از یه هفته
شاید این جواب دادنا افتاد برای بعد از عید..تویِ شلوغی و حسِ عجیبِ اردیبهشت و اینا!!
کسی چه میدونه؟نه دیگه زنجیره رو بستم اذت نشی
تازه داشتی منو همدست خودت میکردی تو گرفتن کردن تودلی
-
@F-Seif-0 قبلش گفته بودم برا چی میرم ://
خانومِ_دوست_داشتنی جون بچت؟ :|