هرچی تودلته بریز بیرون۶

[atena abolhasani]

از جان برون نیامده جانانت آرزوست

زنار نابریده و ایمانت آرزوست

بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند

موری نه‌ای و ملک سلیمانت آرزوست

موری نه‌ای و خدمت موری نکرده‌ای

وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست

فرعون‌وار لاف اناالحق همی زنی

وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست

چون کودکان که دامن خود اسب کرده‌اند

دامن سوار کرده و میدانت آرزوست

انصاف راه خود ز سر صدق داده‌ای

"بر درد نارسیده و درمانت آرزوست"

سعدی در این جهان که تویی ذره‌وار باش

گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست

سعدی

[خانوم لوبیا]

•<بازباران‌بی‌تَرانه>•
•<بی‌هَوایِ‌عاشِقانه‍‌>•
•<بی‌نَوایِ‌عارِفانه‍>•
•<دَرسُکوت‌ظالِمانه‍‌>•
•<خَسته‍‌اَزفِکرزَمانه‍>•
•<غافِل‌اَزحَتی‌رِفاقَت>•
•<حاله‍‌اَز‌عِشق‌وُنِفرَت️>•
•<اَشک‌هایی‌طِبق‌عادَت️>•
•<قَطرِهایِ‌بی‌طَراوَت️>•
•<دیدَنِ‌مَرگِ‌صِداقَت>•
•<رویِ‌دوشِ‌آدَمیـَت>•
•<می‌خورَدبَربامه‍‌خانه‍

[Fatemeh Babazadeh]

زی تیر نظر کرد و پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

[_Mitra_]

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

• حافظ

[_Mitra_]

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد

روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد

من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که بردست آن که صورت می‌نگارد

عمر گویندم که ضایع می‌کنی با خوبرویان
وان که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد

هر که می‌ورزد درختی در سرابستان معنی
بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد

عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور
کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد

گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم
عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد

سعدی (:

[Ansel]

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین دردِ نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرمِ سخن گفتن و از جامِ نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیالِ تو چو مهتابِ شبانگاه
گر دامنِ وصلِ تو گرفتن نتوانم

با پرتوِ ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سرِ کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب ها
چون شمعِ سَحَر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ
چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم

ای چشمِ سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو وگفتن نتوانم

محمدرضا شفیعی کدکنی

[Succinate]

‌خوش نشستی بر دلم
کاشانه می خواهی چکار...؟!

راحم تبریزی

[_Mitra_]

بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید

نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید

گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید

با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید

گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید

چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید

سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید

• سعدی

پ.ن : اونقدری غرق خودم بودم که حواسم نبود امروز چه روزی بود و گذشت ....
15 رمضان (:

[Fatemeh Babazadeh]

مگر که سر بدهم ور نه من ز سر ننهم
امید وصل در این ره چو پای بنهادم

(خواجوی کرمانی)

[_Mitra_]

جناب سعدی میفرمایند :

• سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
  چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی:)

و دکتر کدکنی با تضمین از جناب سعدی :

• سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
  تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

پ.ن : فقط 70 روز ، طلسم کار بشکن !
(:

[Succinate]

گر چه من خود ز عدم
دلخوش و خندان زادم

عشق آموخت مرا
شکل دگر خندیدن...

مولانا

[Succinate]

گاه گاهی که دلم میگیرد
به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است،
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟

حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری!
و خدا
اول و آخر با توست

#سهراب_سپهری

[-Dr_Ugger-]

در پای تو افتادن شایسته دمی باشد ... ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد

بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد ... درویش که بازارش با محتشمی باشد

زین سان که وجود توست ای صورت روحانی ... شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد

گر جمله صنم‌ها را صورت به تو مانستی...شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد

با آن که اسیران را کُشتی و خطا کردی ... بر کُشته گذر کردن نوع کرمی باشد

رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد ... کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد

هر کو به همه عمرش سودای گلی بودست ... داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد

کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی ... الا به کسی گویی کاو را المی باشد

[Ansel]

امید هرکسی به نیازی و حاجتی است

امید ما به رحمت بی منتهای تو است...

:)))

سعدی

[0-0ftm]

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
_فاضل نظری

[0-0ftm]

گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان
ما که هستیم در این دایره ی سرگردان:))

[zeinab dehghani]

آن عارف سجاد، که خاک درش از قدر
برکنگره یِ عرش بیفزود ، "علــی" بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود ، "علی" بود
|مولانا|

[nazanin.mirzai]

❖
علی عاشق ترین
"مرد خدا" بود
که عشقش را
میان سجده می دید..

جهان را حسرت
خواب بهشت است
بهشت هر شب
علی را خواب می دید...

[_Mitra_]

پیشانی عفو تو را پرچین نسازد جرم ما ♡
آیینه کی بر هم خورد ، از زشتی تمثال ها ؟!

|صائب تبریزی|

[_Mitra_]

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است ؟!

حافظ (: