|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
چقدر بده تو خانوادتون
هم پدرام داشته باشین هم پیمان هم پژمان هم پیام
بعدش سر امتحان به جای پدرام بنویسین پیمان
من اتفاقا اسم این بنده خدارو واسه خودم رمز گذاشته بودم نمیدونم چرا پیمان نوشتم احساس کردم پیمان قافیه اش بیشتر میخوره تا پدرام
-
امروز میگم اخه مجبورید اینهمه اسم مشابه هم بزاریدد؟
چخبره
پدرام
پیمان
پژمان
پیام
بعد اخرشم میشه این دیگه
اصلا تقصیر من نیست
باز خداروشکر پژمان و پیام ننوشتم -
انگار این خستگی جزوی از وجودم شده
هیچ جوره نمیگذره /«:
بعد حالا که مدرسه تموم شده عملا هیچ فکری تو ذهنم ندارم
️ -
بالاخره یه مکان برای گرفتن ویس پیدا کردم
و حدس بزنید چیشد؟!
درسته!
توسط اهالی یک اتاق تخسیر شد و شد پر سر و صدا((((: -
یه سری ادما هستن که همش ناراحتن
هر کاری هم که کنی . . .
خودتو به در و دیوار هم بزنی دوس دارن
ناراحت بمونن عجیب نیست . . .
آدم یه جاهایی از درد کشیدن لذت میبره
عادت میکنه به کم اوردن . . .
همه ماها یه روزایی و داشتیم که
لبخند های الکی زدیم و دائم اشکمون دم مشکمون بوده
خب حرفی نیست توش . . .
حرف حرفه اینه که! تو این روزا نمونی و دست و پا نزنی . . .
بحث اونجاس که چقدر میخوای به بد بودنت ادامه بدی . . .
که هم حاله خودت به هم بخوره هم اطرافیا
بعضی وقتا باید کَند و رفت از هرچیزی که تیکه تیکه نگهت داشته!!!
غصه بخوری که چی؟
چند بار زندگی میکنیم مگه؟
که این هم با بهونه های الکی
درست شنیدی "الکی"
خراب بشه هیچکس به اندازه خودِ آدم حاله آدمو خوب نمیکنه . . .
هیچکس بهتر از خودت نمیفهمه
که قهوه ی داغه دم غروب چطوری با روح و روانت بازی میکنه . . .
و بوی بارون چطوری از خود بی خودت میکنه
هیچ کس نمیدونه . . .
آدما ناراحت میشن ، میشکنن(:
جون نداده میمیرن . . .
اما یه جایی باید این قضیه رو تموم کنن
بیشتر از اون دیگه حال همه رو بد میکنه
از ما گفتن -
این پست پاک شده!
-
توصیه میکنم این چند دقیقه فیلم رو ببینین
-
انگار این خستگی جزوی از وجودم شده
هیچ جوره نمیگذره /«:
بعد حالا که مدرسه تموم شده عملا هیچ فکری تو ذهنم ندارم️ -
تموم زندگیمو فقط با یه اشاره بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره
تو لب تر کن ببین من چقدر دیوونه میشم دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره
-
انگار این خستگی جزوی از وجودم شده
هیچ جوره نمیگذره /«:
بعد حالا که مدرسه تموم شده عملا هیچ فکری تو ذهنم ندارم️@Felli
شما ریپ خوردی..ببخشید
-
ته چشمات امروز دنبال یه خورده احساس بودم
کمترین حق منه من که باهات این همه رو راست بودمانقدر دور شدی و مغرور شدی
که دیگه کور شدی عشقمو نمیبینی
تو که میری با خیال راحت
ولی سرنوشتمو نمیبینی
سنگ شدی اهل جنگ
با همه یه رنگ که باور کردم
