هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
وای🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
-
@yasin-sheibak اونو تابسون قبلی داشم حال نداد
شوکش زیاد بود
sina bigdeli گاوی ب مولا گاو
-
وای 🥺🥺🥺🥺
-
من خسته من تنها لب ساحل قدم زنون
پای برهنه روی شنزارهای داغ دوون دوون
خورشید با اون گرمای سوزانش میسوزون تنم
مرغ های مهاجر هی پر زنون بالا سرم
با صدای موجای سنگین غروب آسمون میشه رنگین
ابرای تیره میان و میگیرن روی خورشید
سایه میشه تنم سرد و میاد احساس تنهاییام
یکه تنها میمونم با همه خاطره هام -
sina bigdeli گاوی ب مولا گاو
@yasin-sheibak واسا عکسشو می فرسم برات
-
@yasin-sheibak واسا عکسشو می فرسم برات
sina bigdeli بفرست بفرست
-
Gharibe Gomnam بگو
@F-Seif-0
بعد عید بود ما دعوت بودیم یه جایی
همه توهال بودیم اشپزخونه خالی بود
بعد منو بابام و مامانم و چند نفر دیگه از جامون بلند شدیم کار داشتیم
بعد یه خانم و اقایی بودن تو جمع که شوهره اول اومده بود خانومه نفر دوم که اومد رفت تو اشپزخونه رفت شوهرشو بغل کرد و... یهو پسرا داد زدن عه عه عه مجرد داریما
یه بارم پسرداییم که تازه عروسی کرده بودن بعدازظهر بود ما شب یه جا خوابیده بودیم اون روز بعدازظهرش بود نصف تو هال دراز کشیده بودن خانما نشسته بودن چند نفر تو اشپزخونه بودن
من دنبال دخترداییم میگشتم
یهو رفتم در یه اتاق که ساکم توش بود رو باز کردم
دیدم پسرداییم و زنشخب ادامش رو سانسو میکنم ولی چنان پسرداییم با اخم نگاهم کرد یه معذرت خواهی کردم پریدم بیرون
یه بارم خونه یکی از اقوام بودیم بعد زنش از سرکار اومد فکر کرد هیچکس خونه نیست
به شوهرش گفت واااای ناهار درست کردی؟
بعد یهو پرید بغلش ماچش کرد برگشت پشت مارو دید
برادرش مجرد بود بعد شوهرش اینجوری میکنه میگه که
این روژان خانوم ما یهو جوگیر میشه دیگه شما توجه نکنید
یعنی خاک بر سرت که باعث شدی من این چیزارو تعریف بکنم -
هنوز نیاوردنش پیشم از فردا باعکسای بچم زخمیتون میکنم🥺🥺🥺🥺
-
@F-Seif-0
بعد عید بود ما دعوت بودیم یه جایی
همه توهال بودیم اشپزخونه خالی بود
بعد منو بابام و مامانم و چند نفر دیگه از جامون بلند شدیم کار داشتیم
بعد یه خانم و اقایی بودن تو جمع که شوهره اول اومده بود خانومه نفر دوم که اومد رفت تو اشپزخونه رفت شوهرشو بغل کرد و... یهو پسرا داد زدن عه عه عه مجرد داریما
یه بارم پسرداییم که تازه عروسی کرده بودن بعدازظهر بود ما شب یه جا خوابیده بودیم اون روز بعدازظهرش بود نصف تو هال دراز کشیده بودن خانما نشسته بودن چند نفر تو اشپزخونه بودن
من دنبال دخترداییم میگشتم
یهو رفتم در یه اتاق که ساکم توش بود رو باز کردم
دیدم پسرداییم و زنشخب ادامش رو سانسو میکنم ولی چنان پسرداییم با اخم نگاهم کرد یه معذرت خواهی کردم پریدم بیرون
یه بارم خونه یکی از اقوام بودیم بعد زنش از سرکار اومد فکر کرد هیچکس خونه نیست
به شوهرش گفت واااای ناهار درست کردی؟
بعد یهو پرید بغلش ماچش کرد برگشت پشت مارو دید
برادرش مجرد بود بعد شوهرش اینجوری میکنه میگه که
این روژان خانوم ما یهو جوگیر میشه دیگه شما توجه نکنید
یعنی خاک بر سرت که باعث شدی من این چیزارو تعریف بکنم -
اسمشو چی بذارم🥺🥺🥺🥺🥺
-
خودااااا🥺🥺🥺🥺
-
@F-Seif-0
میفهمی من شانس ندارممممم شانس ندارم
نخندددد -
-
sina bigdeli بفرست بفرست
@yasin-sheibak پِ وِ رو چک کن