هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهارصوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکاربلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیارآفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقراراین همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوارکوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرارخبرت هست که مرغان سحر میگویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردارهر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدارتا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدارکی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خاروقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب
به در آید که درختان همه کردند نثارآدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنارباش تا غنچهٔ سیراب دهن باز کند
بامدادان چو سر نافهٔ آهوی تتارمژدگانی که گل از غنچه برون میآید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهارباد گیسوی درختان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطارژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گلبوی عرق کردهٔ یارباد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
نقشهایی که درو خیره بماند ابصارارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن
همچنانست که بر تختهٔ دیبا دیناراین هنوز اول آزار جهانافروزست
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایارشاخها دختر دوشیزهٔ باغاند هنوز
باش تا حامله گردند به الوان ثمارعقل حیران شود از خوشهٔ زرین عنب
فهم عاجز شود از حقهٔ یاقوت اناربندهای رطب از نخل فرو آویزند
نخلبندان قضا و قدر شیرین کارتا نه تاریک بود سایهٔ انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنارسیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگارشکل امرود تو گویی که ز شیرینی و لطف
کوزهای چند نباتست معلق بر بارهیچ در به نتوان گفت چو گفتی که به است
به از این فضل و کمالش نتوان کرد اظهارحشو انجیر چو حلواگر استاد که او
حب خشخاش کند در عسل شهد به کارآب در پای ترنج و به و بادام روان
همچو در زیر درختان بهشتی انهارگو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
ای که باور نکنی فیالشجرالاخضر نارپاک و بیعیب خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهارپادشاهی نه به دستور کند یا گنجور
نقشبندی نه به شنگرف کند یا زنگارچشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مگس نحل و در از دریا بارنیک بسیار بگفتیم درین باب سخن
و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیارتا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزارآن که باشد که نبندد کمر طاعت او
جای آنست که کافر بگشاید زنارنعمتت بار خدایا ز عدد بیرونست
شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزاراین همه پرده که بر کردهٔ ما میپوشی
گر به تقصیر بگیری نگذاری دیارناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهارفعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای ستارسعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کجرفتارحبذا عمر گرانمایه که در لغو برفت
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفاردرد پنهان به تو گویم که خداوند منی
یا نگویم که تو خود مطلعی بر اسرار -
@حمید-صباحی در
شعردانه
گفته است:
@حمید-صباحی
این قطعه رو کامل میکنم و ارائه میدممن اینو ندیده بودم
قشنگه:)@fatemeh-Ma
لطف دارین -
@Zahra-Zahraii
یهو دیدی زد ب سرم کوتاه کردم🥲
حالا اون بدونه خفم مکنه خخ🥲@fatemeh-Ma در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Zahraii
یهو دیدی زد ب سرم کوتاه کردم🥲
حالا اون بدونه خفم مکنه خخ🥲حق دارههه نکن🥲
-
@Felli مجبوری باعث عذاب بقیه هم بشی
-
romisa
شکست عشقی خیلی سخته ولی تا حالا انگشت کوچیکه پات خورده به گوشه مبل؟ -
romisa
شکست عشقی خیلی سخته ولی تا حالا انگشت کوچیکه پات خورده به گوشه مبل؟ -
@حمید-صباحی
https://forum.alaatv.com/post/2733608
سلام صداتون برای رادیو و پادکست خوبه
به نظرم خیلی مکث دارین هر چند ثانیه یکبار مکث کردین@haniehno
زحمت وویس رو دوستم کشید
خودم پادکست کار میکنم اما تا به حال جایی به اشتراک نزاشتم
فقط متنام رو میدم اجرا کنن هرکی دوس داشت -
@roghayeh-eftekhari
چیهه خانم کوچولو -
جمله گفتند ای وزیر انکار نیست
گفت ما چون گفتن اغیار نیستاشک دیدهست از فراق تو دوان
آه آهست از میان جان روانطفل با دایه نه استیزد ولیک
گرید او گر چه نه بد داند نه نیکما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه تو زاری میکنیما چو ناییم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تستما چو شطرنجیم اندر برد و مات
برد و مات ما ز تست ای خوش صفاتما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو درمیانما عدمهاییم و هستیهای ما
تو وجود مطلقی فانینماما همه شیران ولی شیر علم
حملهشان از باد باشد دمبدمحملهشان پیداست و ناپیداست باد
آنک ناپیداست هرگز گم مبادباد ما و بود ما از داد تست
هستی ما جمله از ایجاد تستلذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست رالذت انعام خود را وامگیر
نقل و باده و جام خود را وا مگیرور بگیری کیت جست و جو کند
نقش با نقاش چون نیرو کندمنگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگرما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفتهٔ ما میشنودنقش باشد پیش نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکمپیش قدرت خلق جمله بارگه
عاجزان چون پیش سوزن کارگهگاه نقشش دیو و گه آدم کند
گاه نقشش شادی و گه غم کنددست نه تا دست جنباند به دفع
نطق نه تا دم زند در ضر و نفعتو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
گفت ایزد ما رمیت اذ رمیتگر بپرانیم تیر آن نه ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداستاین نه جبر این معنی جباریست
ذکر جباری برای زاریستزاری ما شد دلیل اضطرار
خجلت ما شد دلیل اختیارگر نبودی اختیار این شرم چیست
وین دریغ و خجلت و آزرم چیستزجر شاگردان و استادان چراست
خاطر از تدبیرها گردان چراستور تو گویی غافلست از جبر او
ماه حق پنهان کند در ابر روهست این را خوش جواب ار بشنوی
بگذری از کفر و در دین بگرویحسرت و زاری گه بیماریست
وقت بیماری همه بیداریستآن زمان که میشوی بیمار تو
میکنی از جرم استغفار تومینماید بر تو زشتی گنه
میکنی نیت که باز آیم به رهعهد و پیمان میکنی که بعد ازین
جز که طاعت نبودم کاری گزینپس یقین گشت این که بیماری ترا
میببخشد هوش و بیداری تراپس بِدان این اصل را ای اصلجو
هر که را دردست، او بُردهست بوهر که او بیدارتر پر دردتر
هر که او آگاه تر رخ زردترگر ز جبرش آگهی زاریت کو
بینش زنجیر جباریت کوبسته در زنجیر چون شادی کند
کی اسیر حبس آزادی کندور تو میبینی که پایت بستهاند
بر تو سرهنگان شه بنشستهاندپس تو سرهنگی مکن با عاجزان
زانک نبود طبع و خوی عاجز آنچون تو جبر او نمیبینی مگو
ور همی بینی نشان دید کودر هر آن کاری که میلستت بدان
قدرت خود را همی بینی عیانواندر آن کاری که میلت نیست و خواست
خویش را جبری کنی کین از خداستانبیا در کار دنیا جبریاند
کافران در کار عقبی جبریاندانبیا را کار عقبی اختیار
جاهلان را کار دنیا اختیارزانک هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس و جان پیش پیشکافران چون جنس سجین آمدند
سجن دنیا را خوش آیین آمدندانبیا چون جنس علیین بدند
سوی علیین جان و دل شدنداین سخن پایان ندارد لیک ما
باز گوییم آن تمام قصه را -
@haniehno
زحمت وویس رو دوستم کشید
خودم پادکست کار میکنم اما تا به حال جایی به اشتراک نزاشتم
فقط متنام رو میدم اجرا کنن هرکی دوس داشت@حمید-صباحی
یه پادکست کده داشتیم
اما بنظرم یه تاپیک بزنیم که توش بچه ها هرچیزی که خودشون دوست داشتن رو وویس بگیرن و بزارن -
romisa
بیا بزن -
romisa
خسته نباشید
درمانده نباشید
همیشه پراز انرژی و شادی باشید
-
@haniehno
زحمت وویس رو دوستم کشید
خودم پادکست کار میکنم اما تا به حال جایی به اشتراک نزاشتم
فقط متنام رو میدم اجرا کنن هرکی دوس داشت@حمید-صباحی
یکی هم بدین ما اجرا کنیم خخ🥲 -
@fatemeh-Ma در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Zahraii
یهو دیدی زد ب سرم کوتاه کردم🥲
حالا اون بدونه خفم مکنه خخ🥲حق دارههه نکن🥲
@Zahra-Zahraii
واسا بفرستم ببین🥲