هرچی تودلته بریز بیرون۶

[چیچک]

@Zahra-Hamrang پروسه شو میگم
۱۱ تیر ثبت نام کردم
یه هفته بعدش کلاسای تئوری شروع شد به مدت یک هفته ( الان اختیاری شده )
از ۲۶ ام مرداد آموزش شهری شروع شد تا ۹ شهریور
فردا هم امتحان آیین نامه دارم
امتحان شهری هم بستگی به آیین داره

[-Dr_Ugger-]

@سجاد-ذوالفقاری خو پس حله دیگه هروقت اقدام کنی قبولی

[Infinitie. A]

عکس گواهینامه امو بفرستم؟

[Succinate]

@First در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@sania-Andiravan قفل فرمان احتمالش بیشتره حالا....

من که شانس ندارم
دیگه بدترین حالتو احتمال می گیرم‍️

[Infinitie. A]

@roghayeh-eftekhari در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@Infinitie-A در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@roghayeh-eftekhari در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@Infinitie-A این خواهش میکنم خیلی مهمه خیلیییی

یعنی الان باید نسبت به حرفی که توی مثبت ما زدی، باید ازت تشکر کنم؟
منظورت همین بودد

چه ربطی داره؟ اگه توام تشکر کنی من میگم خواهش میکنم تو که نباید بگی
نه نیازی به تشکر نیست

عا راستیچپکی گفتم
خیلی ممنون پس

[Saghia]

هعی.....

[Infinitie. A]

@roghayeh-eftekhari آورین

[چیچک]

@First میخونم

[اهورا]

@First در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

@سجاد-ذوالفقاری خو پس حله دیگه هروقت اقدام کنی قبولی

اره خب گرفتن گواهی نامه مهمه

[_MILAD_]

@haniehno امتحان کتبیو با حل سوالات اصلیشم میشه قبول شد من یه فایل تلگرام داشتم اونو تستاشو حفظ کردم قبول شدم

[چیچک]

نه توروخدا
بزار به زندگیمون برسیم

[f.nalist]

من نمیفهمم
متوجه نمیشم
خداوند به ما قدرت بخشش داده
بعدا اگه کسی رو این دنیا نبخشیم
اون دنیا خدا میگه تو کسی که خطا کرده بود رو نبخشیدی من تو رو ببخشم؟

متوجه نمیشم
چرا باید اینطوری باشه
این حرف رو استاد موقاری استوری کرده بودن

[Saghia]

الان ۴ تا بچه دارن دور من جیغ جیغ میکنن

[Infinitie. A]

باشه

[_MILAD_]

داشت تستا یادم میرفتا

[f.nalist]

خسته ایم از روزگار

[Infinitie. A]

ولی خوبه عکس گواهینامه رو مث کارت ملی، در لحظه نمیگیرن والا این یکیم نابود میوفتاد

[چیچک]

_MILAD_ منم یه فایل دارم امیداورم اونا باشن فردا

[Infinitie. A]

@haniehno ترمز دستی چرخای عقب رو قفل میکنه یا جلو؟

[Kosar A003]

چندشب پیش یبچه ۵ ساله جلو فامیل عموی باباش یه صدای بسیار بزرگی به در داد
اونقدر بزرگ بود ک مادربزرگش از مادر بچه پرسید تو بودی؟
اون بچه که هندز نمیدونس قانون طبیعت چیه صادقانه گفت نه من بودم🥺
خانواده خودش چنان از خنده به در و دیوار پاچیدن که آمبولانسم پاسخگو نبود
ولی خانواده عموی باباش ک دقیقا جلوش نشسته بودن اینطوری بودن که اون فقط یه بچه پنجسالس..صداش بزرگ بود ک چی
بچه هه از خجالت جامه درید و رف یگوشه انقد گریه کرد چشاش درومد
خانواده عموعه که کاملا پوکر داشتن افراد پاچیدرو نگاه میکردن طی یک حرکت انتحاری با عروسک سعی در دلداری دادن اون بدبخت ۵ ساله داشتن
و اره چنروزه عمه‌های اون بچه هرساعت اینو تعریف میکننو باز از خنده میپاچن

#بافرهنگ باشیم
#این داستان واقعی است