کافــه میـــم♡
-
-
چندیست که پشت پنجره ای رو به خیال آمدنت
انتظار میکشم
پاییز شد نیامدی
زمستان شد نیامدی
حالا که قلبم زیر هجوم سرد نبود تو پیر شده
بهار در راه است
بازهم نمی آیی و من میدانم
این بهار اینبار
خزان عمر من خواهد شد..!:) -
در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمیگویم. سکوت و سکوت و سکوت. انگار که لال شده باشم؛ شاید هم کور و کر. دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را. میدانی؟ دیر دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم. بگذار هر که هرچه خواست بگوید! چه اهمیتی دارد؟ من در لاک خود راحت ترم. آن جا میشود آرام و بی دغدغه زندگی کرد!
-
هرموقع خاصتی یه دل شکسته رو درک کنی
اول خودت بزار جاش
اینجور فکر کن چه شب و روزهایی سر کردی
به امید روزها خوب که برسه
صبح چشمت باز کردی اولین چیز در لحظه اول اون میاد تو ذهنت داریش با شوق میری باش حرف میزنی
خب حالا تصور کن
بعد یهو ورق برگرده همه چی یهو پاک بشه اون دیگه نیست
چی میشه ؟؟؟ -
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
-
آدما میرن و تنها یادگاری ای که از خودشون به جا میذارن دلتنگیه. دلتنگی ای که ساعت ۳ صبح، از خواب بلندت میکنه، سرت داد میزنه، بهت فحش میده و به گریت میندازه. دلتنگی به جا مونده از برخی آدما، پررنگ تر از حضور تمام و کمال خودشونه. دردناکه.
- تجربه کردین؟(:
-
دوم دیرام دیم
-
مثل سوختن غذایِ سرآشپز در اولین روز کاری اش،
مثل پنچر شدنِ ماشین عروس در شب عروسی،
مثل گم کردن تنها یادگاریِ به جا مانده از پدربزرگ،
مثل از دنیا رفتن پدر درست چند دقیقه قبل از به دنیا آمدن اولین فرزندش،
مثل نگاه پر حسرتِ دختر کار به کفش های صورتیِ دختری دست در دست پدرش،
رفتنت ناگوار بود،
درد داشت...
-
「️」
نِگـــارا
ازوِصــالِخـُـودمَـراتاڪۍجـدادارے ..؟!:) -
「」
ديگردلـےنماندھکہدلبربخوانمت ؛
هجرانروےتُدلِمارامذابکرد:))))! -
تمام دنیا را بگردی
هیچکس جز مادر
دوستت نخواهد داشت
از آن دوست داشتنهای تمام نشدنیتمام دنیا را بگردی
هیچکس جز پدرغصه دار غمهایت نیست
پس دنیا را به پایشان بریز
️ -
مثل کودکی که مادرش به او گفته دیگه مامان تو نیستم
مثل دختری که اخرین یادگاری عشقش گم شد
مثل دانه برفی که به زمین نرسیده آب شد
مثل بغضی فرو خورده شده از غم
مثل دیوار های فرسوده ی در حال سقوط
مثل ابر وقتی میگرید، مثل برگ وقتی میخشکد..مثل جوجه کبوتری که از درختی بلند افتاده
مثل حباب های پراکنده ی بی هدف، مثل مورچه ای که زیر پایم له شد و ندیدم
مثل قلب هایی که خرد شد، مثل اشکی که در چشم لبریز شد ولی نیافتاد مثل سیگار وقتی بی صدا سوخت
مثل رنگ سیاه که همه بد شگون دانستند مثل ۱۳ که گفتند نحس است مثل من که تو را کم دارد مثل من که تو را کم دارد مثل من که تو را کم دارد غمگینم...