هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
تنهایی اغلب مبتلا میکند آدم را به مرضی به نام "مرور خاطرات"، به شکلی از هم گسیخته و نامرتب.
خاطرات که مرور شوند حسرتِ کردهها و ناکردهها هم سر بر میآورد و چیزی مدام میشود در سر شبیه به یک هذیان. آنگاه روز و شب پر میشود از یک تکگویی درونی و پایان ناپذیر که هیچ نتیجهای ندارد، جز آشکار کردن دلهرهای مبهم. فرقی هم نمیکند که بیست ساله باشیم یا پنجاه ساله.
رضا قاسمی
-
این پست پاک شده!
-
این پست رو لایک کنید یکم میلاد برامون از حقیقت های زندگیش بگه
https://forum.alaatv.com/post/2852403 -
@haniehno نه دیگه حرفتو پس نگیر
دست به مهره بازیه -
@Hamid-s چه قشنگه
ایلین حیدرزهی
تشکر از توجهتون
منظورتون رعد و برقه؟ -
–رییس اگه الان اقدام نکنیم اون بچرو میکشن
+ولی اگه الان گیر طعمشون بیفتیم ۵۰ تا بچه دیگرو میفرستن رو هوا
–ینی میگین اون بچه باید بمیره؟
+یکی بیشتره یا پنجاهتا؟
قیافه ریئس از هر احساسی خالی شده بود..در حالیکه کشته شدن آن کودک را تماشا میکرد دستور شروع نجات عملیات پنجاه کودک دیگر را داد.
عملیات که به اتمام رسید همه آنها را دستگیر کردیم اما ریئس آن شب نگذاشت کسی تحویل مامورها داده شود.
او نشست و با تنها کودک قربانی آن شب در آغوشش تکه تکه شدن تکههای زبالهایی که خود را انسان نامیدند تماشا میکرد.سگهای خودش انها را از هر طرف مانند عروسکهای پنبهای میدریدند.
همیشه معتقد بود خوب یا بد قضاوت کسی با او نیست،
دلیل رفتار رییس را نفهمیدم تا دوستم که مانند من نظارهگر آن صحنه وحشیانه بود با صدایی لرزان گفت:
سخته از بین زندگی بچه خودتو پنجاهتا بچه دیگه یکی رو انتخاب کنی! حتی نمیدونم کارش درست بود یا غلط...اون اصلا شبیه آدما نیست.... -
انقدر گلوم درد میکنه حتی نمیخام نفس بکشم.
دیشب تا صبح هم بخاطر تهوع نخوابیدم-_-
از لحاظ روحی هم نیاز دارم یه خرس بزرگ و بغل کنم فیلم کره ای ببینم یه ظرف پر پفک ارگانیک جلوم باشه -
انقدر گلوم درد میکنه حتی نمیخام نفس بکشم.
دیشب تا صبح هم بخاطر تهوع نخوابیدم-_-
از لحاظ روحی هم نیاز دارم یه خرس بزرگ و بغل کنم فیلم کره ای ببینم یه ظرف پر پفک ارگانیک جلوم باشه -
Matin Mousavi 1 ای جان
@Fargol-Sh من سکته اینجا رو میکنم آخرش
-
–رییس اگه الان اقدام نکنیم اون بچرو میکشن
+ولی اگه الان گیر طعمشون بیفتیم ۵۰ تا بچه دیگرو میفرستن رو هوا
–ینی میگین اون بچه باید بمیره؟
+یکی بیشتره یا پنجاهتا؟
قیافه ریئس از هر احساسی خالی شده بود..در حالیکه کشته شدن آن کودک را تماشا میکرد دستور شروع نجات عملیات پنجاه کودک دیگر را داد.
عملیات که به اتمام رسید همه آنها را دستگیر کردیم اما ریئس آن شب نگذاشت کسی تحویل مامورها داده شود.
او نشست و با تنها کودک قربانی آن شب در آغوشش تکه تکه شدن تکههای زبالهایی که خود را انسان نامیدند تماشا میکرد.سگهای خودش انها را از هر طرف مانند عروسکهای پنبهای میدریدند.
همیشه معتقد بود خوب یا بد قضاوت کسی با او نیست،
دلیل رفتار رییس را نفهمیدم تا دوستم که مانند من نظارهگر آن صحنه وحشیانه بود با صدایی لرزان گفت:
سخته از بین زندگی بچه خودتو پنجاهتا بچه دیگه یکی رو انتخاب کنی! حتی نمیدونم کارش درست بود یا غلط...اون اصلا شبیه آدما نیست....Kosar A003
من واقعیت این داستان رو شنیدم البته بین دوتا برادر -
واقعا چرا یالوارماخ؟
تو ۴ خط ،۵ خطش التماسه -
–رییس اگه الان اقدام نکنیم اون بچرو میکشن
+ولی اگه الان گیر طعمشون بیفتیم ۵۰ تا بچه دیگرو میفرستن رو هوا
–ینی میگین اون بچه باید بمیره؟
+یکی بیشتره یا پنجاهتا؟
قیافه ریئس از هر احساسی خالی شده بود..در حالیکه کشته شدن آن کودک را تماشا میکرد دستور شروع نجات عملیات پنجاه کودک دیگر را داد.
عملیات که به اتمام رسید همه آنها را دستگیر کردیم اما ریئس آن شب نگذاشت کسی تحویل مامورها داده شود.
او نشست و با تنها کودک قربانی آن شب در آغوشش تکه تکه شدن تکههای زبالهایی که خود را انسان نامیدند تماشا میکرد.سگهای خودش انها را از هر طرف مانند عروسکهای پنبهای میدریدند.
همیشه معتقد بود خوب یا بد قضاوت کسی با او نیست،
دلیل رفتار رییس را نفهمیدم تا دوستم که مانند من نظارهگر آن صحنه وحشیانه بود با صدایی لرزان گفت:
سخته از بین زندگی بچه خودتو پنجاهتا بچه دیگه یکی رو انتخاب کنی! حتی نمیدونم کارش درست بود یا غلط...اون اصلا شبیه آدما نیست....Kosar A003
گاهی اتفاق هایی تو دنیا میوفته...
که عجیبه خدا اجازه میده اتفاق بیفته!"فیلم مسیر سبز"