هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امضای زیبایی داری
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@haniehno
وووی چه باحاله
دمت گرم️
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امضای زیبا نمی آید بکار...
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Señorita انشاالله مهندس شدنت
اون موقع اگه بودم میفرستم برات دوباره -
اگه میشد ی زندگی دیگ انتخاب کرد چی میساختین؟
بزارین اول من بگم
من قطعا ی خونه نزدیک دریا میگرفتم
همین رشته رو میخوندم و ی مطب میزدم
شاید هم دانشگاه درس میدادم
جالبه که حرف از مهاجرت نیست تو این زندگی
کنار دریا
دوتا گربه هم میگیرم
یدونه اش حنایی
یدونه اش سیاه و سفید
اسم ندارن هنوز
بعد این که میدم دیوارای خونه رو کتاب خونه کنن
حتما ی گرامافون هم گیر میارم
باید کلی گُل هم بگیرم تو خونه.بعد این که اگه میشد انتخاب کنم
همسایه بالایی رو ی پیرمرد و پیرزن عاشق تصور میکردم که اینا با هم صبحا میرن پیاده روی و بازارنرگسیه
گاهی هم برا من غذای شمالی میپزن میفرستن پایین
منم براشون کیک درست میکنم به تلافی میبرم بالاالبته گویا اقاعه قند خون داره و خانومه نمیزاره زیاد شیرینی بخوره.
ولی خب کیک خونیه دیگهواحد بغلی مون هم ی زوج جوون ان که تازه بچه دار شدنو شبا از گریه بچه خواب ندارن
خانومه هم مدام مریض میشه سرما میخوره بنده خدا
منم گاهی سوپ میپزم میبرم براش
میاد ازم کتاب قرض میگیره
همش هم میگه وایییی خانوم دکتر شما چقدر کتاب دارینننن
منم میگم انقد به من نگو خانوم دکتر بدم میادشوهرش هم ی جوونک مازنی موفرفریه که شبا که میاد خونه دستش همیشع ی شیرینی و میوه هست.
عاشق دختره اس مشخصه.واحد پایینی هم ی پیرمرده که بنده خدا زنش تازه فوت شده
ارتشی بازنشسته اس
تو شطرنج حریف نداره و منم که از شطرنج هیچی نمیفهمم
عکس خانومش رو زده رو دیوار
خیلی بزرگ.
اسم خانومش ترنجه
45 سال زندگی کردن
هربار که درو باز میکنم و میخام از پله ها برم بالا
از خونش صدای آواز مازندرانی میاد
گاهی هم میره تو باغچه به گل ها میرسه
خیلی جدیه اما خیلی هم مهربونه..چ دنیای خیالی قشنگی شد :)))
خیلی زیبا نوشتید.
لذت بردم -
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خب ....
زخمی چطوری..؟
ژخمات خوبتر نشده؟ -
-
لبخند
خودش هزاران شعر دارد -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
@haniehno
اگر منم شدم برای منم بفرستید
البته همش از ریاضی میگه
متنشو با شیمی عوض باید کرداز واکنش ها هس (قانون هس)
گرفتماز وجودم تو ماندی
-
@haniehno
اگر منم شدم برای منم بفرستید
البته همش از ریاضی میگه
متنشو با شیمی عوض باید کرداز واکنش ها هس (قانون هس)
گرفتماز وجودم تو ماندی
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@jahad-128 حتما گل
به آقا مجید میگم یدونه هم واسه شیمی دان ها بخونه -
@haniehno
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@haniehno
ان شاءالله ،قربونت که️
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
maryam111 یه فکری به حال انسانی ها کنین
-
شاید سارتر فیلسوف حق داشت که میگفت: «جهنم یعنی دیگران»
- لیلیان گلاس
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط حبه انگور_ انجام شده
امشب یه بچه دیدم خابیده
با دیدنش رفتم به گذشته
رفتم به اون زمانایی که منم اندازه اون بچه بودم
هر بار که تا دیر وقت بیرون از خونه بودیم
برگشتنی تو ماشین موزیک پلی میشد.شیشه ها بالابود و هوای تو ماشین مطلوب.حرکت اون غارغارک گهواره بود برا چشمای خابالوی من.
اوج لذت بودی که یهو کم شدن سرعت گهواره رو حس میکنی...یعو صدا میاد پاشو رسیدیم خونه!و تو با چهره ی خابالوی اخمی بلند میشیو...
ولی اون بچه که رو موتور خواب رفته بود...!هیچی همین.
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جایی که من تنها شدم شب قبله گاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره
من ماه میگویم هنوز این کورسوی روشنو
انقدر سوسو میزنم شاید یه شب دیدی منو -
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما دندون را طوری آفریدیم که در زمان بی پولی و بدبختی و بیچارگی درد بگیرد
عنکبوت ۴۴ -
من هنوز کلی کتاب مونده که نخوندم
واقعا برای رفتن زوده -
ی مدت بود که فکر کردن به آدمی که ازم دور بود. حالمو خوب میکرد
ی مدت خیلی کوتاه
با این که نبود
اما همین که میدونستم یجایی از این خاک نفس میکشه
برام کافی بود و هست.