|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi
نمیدونم ولی بگو
پسر صاحب پانسیون تولدش بود.مثل همیشه کباب کتف و بال کردیم و خوردیم تو پانسیون
و ساعت ۱۱شب.خب ما ۵نفر بودیم با راننده همون نیسان
سر تعارف هیچکس جلو ننشست همه عقب نشستیم به جز راننده
بگم که صندلی اضافه کرده بودو خب پدرش پیمانکاره و برای نیسان جَک نصب کردن
وسط کوچه وایساد.جک.زد.گاز داد.۱۱شب.رفت تو خیابون اصلی.نمیدونم میتونی تصور کنی یا نهولی ۴نفر اویزون نیسان و هزارتا ماشین که هی بوق میزنن و میخندن بهتواقعا دردناک بود
amir ahmadi چقد قشنگ شبو برامون توصیف کردی
️ -
@Hamid-s در چالش پاییز
گفته است:♡ ◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
پاییز، تنها فصلیست که هواش بستگی به هوای دل آدما داره !
کدوم یک رو بیشتر پسندیدین؟
-
@Hamid-s در چالش پاییز
گفته است:♡ ◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
پاییز، تنها فصلیست که هواش بستگی به هوای دل آدما داره !
کدوم یک رو بیشتر پسندیدین؟
-
amir ahmadi چقد قشنگ شبو برامون توصیف کردی
️@Masoumeh-sh
️ -
@Hamid-s بالایی
@Masoumeh-sh
سه تار؟ -
@Hamid-s عه من فک کردم نقاشیارو میگید
اونکه قطعا سه تار@Masoumeh-sh
اونکه کلکسیون برگه -
واقعا لازمه زودتر بخوابم
فکر نکنم وگرنه فردا برسم.
نمیدونم چرا نمیخوام بخوابم در عین حال -
@Hamid-s شایدم نقاشیه خب
️ -
واقعا عکس پروفایلم رو دوس دارم
بعد مدت ها ی اتفاق نزدیک افتاد به خودم -
هیچ استعداد به خصوصی ام ندارم
برم تو چالش شرکت کنم@Masoumeh-sh
رشد ندادین
به نظرم استعداد اکتسابی هست
من که از بچگی سه تار نمیزدم
از همون اول که عکاسی نمیکردم
از همون اول طراحی نمیکردم
تمرین کردم و شاید تو هر کدوم یه کوچولو شناخت پیدا کردم -
Sharllot
فقط اصرارش برا سوار شدن -
خانوم در چالش پاییز
گفته است:من پاییز بود که بستنی رو خوندم
پاییز بود که گرفتمش
این متن اساسا معنی پاییز میده
چون از رفتن میگه
چرا همه رفته بودناشون رو میزارن برا پاییز؟
چرا پاییز هیشکی برنمیگردهیعنی میخام بگم
پرنده بودن و خوردن به شیشه پنجره ماشین
بهتر از هیچ وقت پرنده نبودنهتو هم بخواب، خواب ببین درخت شدی، عاشق پرنده شدی. بعد که بیدار شدی، صدام کن. نگاه، مدتیه موندم بی بستنی. همین.
#حمیدسلیمی
با صدای منپی نوشت : حال و هوای پاییز. بی استعداد ترینم فقط خواستم استارت بخوره چالشتون
عالی بود خانوم
-
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi
نمیدونم ولی بگوپسر صاحب پانسیون تولدش بود.مثل همیشه کباب کتف و بال کردیم و خوردیم تو پانسیون
و ساعت ۱۱شب.خب ما ۵نفر بودیم با راننده همون نیسان
سر تعارف هیچکس جلو ننشست همه عقب نشستیم به جز رانندهبگم که صندلی اضافه کرده بودو خب پدرش پیمانکاره و برای نیسان جَک نصب کردن
وسط کوچه وایساد.جک.زد.گاز داد.۱۱شب.رفت تو خیابون اصلی.نمیدونم میتونی تصور کنی یا نهولی ۴نفر اویزون نیسان و هزارتا ماشین که هی بوق میزنن و میخندن بهتواقعا دردناک بود
-
مامانم از کتونی جدیدم خوشش اومده دلم میخاد بهش هدیه بدم
ولی تا همون کتونی دوباره به دستم برسه یه ماه میکشه
⛼
