Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. هرچی تو دلته بریز بیرون 5
هرچی تودلته بریز بیرون7
M.anM
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
A
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
قشنگ‌ترین تعریف
S.daniyal hosseinyS
بیاید بگید ببینم قشنگ‌ترین تعریفی که تاحالا یه شخصی ازتون کرده چی بوده؟ (امیدوارم تاپیکش پر از جملات جذابِ ذوق‌دار بشه) @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
والیپر دانشگاه تهران🏛
Hhh HhH
Topic thumbnail image
غیر درسی
بویِ امید ✨
S.daniyal hosseinyS
راستش بعد از موضوعِ «قشنگ‌ترین تعریف»، یه‌وقتایی می‌شد که یه‌چیزی رو می‌خواستم درونش بنویسم ولی می‌دیدم این یه «تعریف» نیست. برای همین تصمیم گرفتم این موضوع رو ایجاد کنم. ‌ اینجا بیاین از لحظه‌هاتون بنویسین. از یه «آن». از اون لحظه‌ای که انگار همه‌چیز در به‌جاترین شکل ممکن خودش بود. مثل اون لحظه‌ای که دوتا قطعه رو جا می‌زنن و صدای جا رفتنش به جون آدم جلا می‌ده. اینجا از اون لحظه‌ای بنویسین که انگار دنیا حتی برای یک‌لحظه مال شما بود. ‌ از یه‌ خط چشم که امروز درست کشیدی، از اینکه امروز کیک پختی و خوشمزه شده، از اینکه امروز یه لایی تمیز کشیدی و ذوق خودتو کردی، از اینکه توی فیفا رو دستت نیست و امروز همه رو سوسک کردی بگیر، تا کارای گنده‌گنده، تا قبول شدن توی فلان آزمون و گرفتن گواهینامه و اومدن یه رفیق قدیمیِ مهاجرت‌کرده به ایران... و هزارتا اتفاق ریز و درشت دیگه. ‌ دلم می‌خواد این موضوع «بوی امید» بده. همین
غیر درسی
chatgpt در مورد تو چه فکری می کنه؟
M.anM
سلام بچه ها خوبین؟ مطمئنم که توی این سال از ChatGPT استفاده کردی. شاید برای تکالیف، شاید برای سوالات خفن یا شاید حتی برای دقایق خنده‌دار! چند روزی هست chatgpt داره برای کاربرها یه پیام میده در مورد سال ۲۰۲۵ که به مرور برای کاربرها فعال میشه نمیدونم برای شما هم فعال شده یا نه؟ از لینک زیر می تونی بهش دسترسی داشته باشی https://www.chatgpt.com/?q=YourYearWithChatGPT ببینید به شما چی میگه؟ از تجربه هاتون بگین و بگین برای چیا استفاده می کنید اگه دوست داشتی اسکرین شات هم برامون بفرستید
غیر درسی
انجمن انیمه ای :>
Michael VeyM
هاعیییییی به هممه برین تو chat gpt و یه عکس از خودتون رو آپلود کنین و زیرش بنویسین: restyle image in studio ghibli style keep all details بعدشم نتیجه رو بفرستین اینجا تا ببینیم هر کدوممون چه شکلییم @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
دنبال همیار برای خوندن کنکور فرهنگیان
S
پاسخ: هرچی تودلته بریز بیرون7
غیر درسی
نوشته های با ارزش
AmirbernosiA
درود به دوستان ؛) دیدم جای این تاپیک خالی بین بقیه تاپیکا بریم سر اصل مطلب! تو این تاپیک جملات ارزش مند بزرگان دنیا و حتی جملاتی که خودتون بهش میرسید رو میگین! همین صرفا هم فقط جمله قرار میدیم! اسپمو نقل قول خواهشا نباشه! کمی نظم داشته باشه ؛)
غیر درسی
طبیعت
Matin Mousavi 1M
Topic thumbnail image
غیر درسی
ساز کده 🎵🎸
Hamed.sH
تو این تایپک هر کی هر سازی رو که بلده اگه دوست داشت اجرا کنه و به اشتراک بزاره تا بتونیم ازش لذت ببریم 🪕🪗 من خودم به شخصا سه تار کار می کنم 🪕 @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
پناه دل 🌱
_
بعضی وقت‌ها حال آدم اونقدر بد میشه که حتی نمی‌دونه با چه کلماتی باید توصیفش کنه... دیشب من همینطور بودم اما وقتی چند آیه از قرآن خوندم دیدم واقعا بعضی آیاتش یه آرامش عجیبی به دل میدن برای همین دوست دارم توی این تاپیک مجموعه‌ای از همین جملات و محتواها بزاریم ، در صدرش آیه‌هایی از قرآن که آرامش‌بخشن و همین‌طور فیلم‌ها، عکس‌ها یا جمله‌هایی که می‌تونن حس خوبی منتقل کنن و آروممون کنن اینجوری هر وقت حالمون بد شد بیایم اینجا سر بزنیم، بخونیم و ببینیم و حالمون یه کم بهتر بشه امیدوارم توی لحظه‌های سخت این کلمات و تصاویر بتونن پناه دلمون باشن
غیر درسی
گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
Mr. PerfectM
سلام دوستان هدفم از زدن این تاپیک اینکه: شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم لطفا شما هم در این مسیر یارا باشید. تا حداقل شبی یه قطره از اقیانوس علم را به معلومات خود بیافزاییم.
غیر درسی
چالش 20 حقیقت
مهربونم
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه . من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن ) پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره.... حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟ این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم. **اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین ! خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید @alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an اخراج نشوم صلوات
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
انتخاب رشته
F
سلام من هنرستان رشته ماشین آلات کشاورزی سبک خوندم و الان مهندسی هوافضا پیام نور قبول شدم و ریاضیم هم ضعیفه بنظرتون میتونم ادامه بدم یا نه یا بنظرتون چه رشته ای باید برم؟
غیر درسی
تست زنی
T
دورود دوستان شما چه منبع تستی رو پیشنهاد میکنید
غیر درسی
کانال شـــ🌱ـــروع یه جامعه برای استارتاپ های تازه نفس
Sadra00S
داشتم داستان شروع استارتاپ‌های خارجی رو می‌خوندم و دیدم اکثرشون با به اشتراک گذاشتن محصول اولیه‌شون توی Hacker News و Product Hunt خیلی کمک گرفتن: هم بازخورد گرفتن، هم شناخته شدن و مسیرشون سریع‌تر جلو رفت. مثل Dropbox وقتی فقط یه ویدئو کوتاه دمو داشت، اون رو توی Hacker News منتشر کرد. هزاران نفر دیدن، عضو لیست انتظار شدن و همین شد جرقه‌ی رشدش. یا Notion یکی از بزرگ‌ترین جهش‌هاش رو بعد از لانچ در Product Hunt گرفت؛ بازخوردها باعث شد خیلی سریع‌تر مسیر توسعه رو درست کنن. . اون موقع به خودم گفتم: «چرا ما یه جای رایگان نداشته باشیم که هر نفر محصول یا ایده‌ش رو معرفی کنه و بازخورد واقعی بگیره؟» برای همین کانال «شروع» رو زدم. صرفاً برام بودن یه جایی مثل Hacker News بودن مهمه و هر کسی که این کارو بهتر بلده می‌تونه بهم بگه تا من کمکش کنم و کلا قید کانالو بزنم. این کانال رو زدم تا هر کسی که چیز جدیدی لانچ کرد یا می‌خواست ایده‌ای رو تست کنه، سریع بازخورد بگیره از یه جامعه واقعی. من می‌تونم کمک کنم اعضای کانال زیاد بشن، ولی محتوای واقعی و ارزشمند برمی‌گرده به شما و فعالیتتون. لینک کانال :https://t.me/IRstartnews
غیر درسی

هرچی تو دلته بریز بیرون 5

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
1.0m دیدگاه‌ها 415 کاربران 5.0m بازدیدها 286 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

    Hhh Hh قربونت
    روالم شکر

    Hhh HhH آفلاین
    Hhh HhH آفلاین
    Hhh Hh
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #542106

    مهشید حسن زاده 0
    خداروشکر❤🌹

    أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ✨️

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    1
    • F fateme.shafeie

      Hhh Hh به نظرت زشت نیست وقتی داری صحبت میکنی چت رو پاک کنم کلا ؟
      مهشید نظر تو چیه

      مهشید حسن زاده 0م آفلاین
      مهشید حسن زاده 0م آفلاین
      مهشید حسن زاده 0
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #542107

      @Fateme-goli والا بی ادابیه
      ولی خب شرایط اون آدم چی بوده
      شاید عصبی بوده یا؟
      .
      ولی میگماااا
      بیا با منم چارکلوم حرف بزن میخوام کلاسمو به رخت بکشم😂😂😂😂😂🤦‍♀️

      بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

      F 1 پاسخ آخرین پاسخ
      2
      • F آفلاین
        F آفلاین
        fateme.shafeie
        فارغ التحصیلان آلاء
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #542108

        حالا بارون میاد ، بخواب آروم
        تو بارون رو دوست داشتی
        حالا درسته بارون می‌ریزه رو خاکی که من با دستام ریختم روت
        ولی بارون بارونه دیگه
        سخت بود واسم اما گذشت
        حالا عشق کن زیر اون بارون
        حالا عاشقی کن
        کاش تنهام نمیزاشتی

        زندگی را ارزش غم خوردن نیست آنقدر محکم بخند تا ندانی غم چیست

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        3
        • D آفلاین
          D آفلاین
          Dr.Toxic
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #542109

          روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان...
          پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بود
          وسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بود
          جو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بود
          کسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردن
          سنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بود
          از همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره...!!
          منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا ... اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن...
          یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه ... و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی ... ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش...
          خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت... بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ....

          خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم ... اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم

          اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،
          اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم ... وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. .... بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران

          -Dr_Ugger-- Hhh HhH F J A 5 پاسخ آخرین پاسخ
          9
          • F fateme.shafeie

            Hhh Hh به نظرت زشت نیست وقتی داری صحبت میکنی چت رو پاک کنم کلا ؟
            مهشید نظر تو چیه

            Hhh HhH آفلاین
            Hhh HhH آفلاین
            Hhh Hh
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #542110

            @Fateme-goli
            ی مقدار بله(خیلی)😐👌🏻
            ولی باید دلیل اون طرف هم پرسیده بشه.
            نظر خودت چیه؟

            أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ✨️

            F 1 پاسخ آخرین پاسخ
            1
            • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

              @Fateme-goli والا بی ادابیه
              ولی خب شرایط اون آدم چی بوده
              شاید عصبی بوده یا؟
              .
              ولی میگماااا
              بیا با منم چارکلوم حرف بزن میخوام کلاسمو به رخت بکشم😂😂😂😂😂🤦‍♀️

              F آفلاین
              F آفلاین
              fateme.shafeie
              فارغ التحصیلان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #542111

              مهشید حسن زاده 0 اره اره
              البته که مهمه دلیلش چی بوده
              نه خیر عصبی نبوده
              به دلیل الکی

              زندگی را ارزش غم خوردن نیست آنقدر محکم بخند تا ندانی غم چیست

              مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
              2
              • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                @Dr-Toxic من خودم عامل وحشت هم اتاقیام🤦‍♀️😂😂😂
                اون ازسقوط وسایلم که نصف شبی سکته میزنن
                اونم ازینکه چون طبقه بالام معمولا نزدیک نرده تخت میمونم که یادم بمونه ارتفاع داره بعد خوابم میبره دستم آویز میشه
                تصور کنید طبقه پایین تختم چشاشو وا میکنه یهو یه دست جلوشه 🤦‍♀️😂😂😂
                یه شب انابل دیدیم بعد اینجوری شد جیغ میکشید🤦‍♀️😂😂😂🤝

                D آفلاین
                D آفلاین
                Dr.Toxic
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #542112

                مهشید حسن زاده 0 دستت درد نکنه 😂 عامل رعب و وحشتم که هستی

                مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                2
                • Hhh HhH Hhh Hh

                  @Fateme-goli
                  ی مقدار بله(خیلی)😐👌🏻
                  ولی باید دلیل اون طرف هم پرسیده بشه.
                  نظر خودت چیه؟

                  F آفلاین
                  F آفلاین
                  fateme.shafeie
                  فارغ التحصیلان آلاء
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #542113

                  Hhh Hh نظر خودم اینه که خیلی ناراحت شدم
                  ولی سعی میکنم بهش فک نکنم که آزمون فردام خراب نشه

                  زندگی را ارزش غم خوردن نیست آنقدر محکم بخند تا ندانی غم چیست

                  Hhh HhH 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  1
                  • M mohammadhassan

                    به نام خداوند بخشنده مهربان
                    سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...

                    رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد

                    1. بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
                    2. پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
                    3. پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
                    4. پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
                    5. مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
                    6. همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید

                    سبز باشید و سربلند

                    Y آفلاین
                    Y آفلاین
                    Younes.D.IUT
                    فارغ التحصیلان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #542114

                    mohammadhassan
                    533390_835.jpeg
                    شب جمعست خوابت نکنم میمیرم 🖤🥺
                    سلطون یکم اینجا زیادی دارم غریبی میکنم
                    بهتره ی چند بیام پیشت
                    .
                    پ.ن تاحالا اینقد به خاطر ........
                    تحقیر نشده بودم
                    ولی
                    هر تیره شبی را سحریست

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    3
                    • D Dr.Toxic

                      روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان...
                      پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بود
                      وسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بود
                      جو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بود
                      کسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردن
                      سنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بود
                      از همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره...!!
                      منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا ... اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن...
                      یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه ... و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی ... ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش...
                      خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت... بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ....

                      خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم ... اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم

                      اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،
                      اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم ... وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. .... بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران

                      -Dr_Ugger-- آفلاین
                      -Dr_Ugger-- آفلاین
                      -Dr_Ugger-
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #542115

                      @Dr-Toxic یه چت باز کن بستس

                      D 1 پاسخ آخرین پاسخ
                      2
                      • D Dr.Toxic

                        روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان...
                        پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بود
                        وسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بود
                        جو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بود
                        کسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردن
                        سنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بود
                        از همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره...!!
                        منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا ... اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن...
                        یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه ... و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی ... ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش...
                        خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت... بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ....

                        خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم ... اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم

                        اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،
                        اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم ... وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. .... بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران

                        Hhh HhH آفلاین
                        Hhh HhH آفلاین
                        Hhh Hh
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Hhh Hh انجام شده
                        #542116

                        @Dr-Toxic
                        چه جالب🤔👌🏻👌🏻
                        خداروشکر که الان حالتون خوبه.
                        حالا چی بود؟
                        جن بود؟
                        میگن پاهاشون مثل نحله.

                        أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ✨️

                        D 1 پاسخ آخرین پاسخ
                        1
                        • F fateme.shafeie

                          مهشید حسن زاده 0 اره اره
                          البته که مهمه دلیلش چی بوده
                          نه خیر عصبی نبوده
                          به دلیل الکی

                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                          مهشید حسن زاده 0
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #542117

                          @Fateme-goli میدونی که یه طرفه نمیتونم نظری داشته باشم
                          هرچند هیچطرف این قضیه نیستمو کلنم تو دایره کاری من نمیگنجه بخوام نظری بدم
                          ولی میدونم تو دختر صبور و روشنی هستی پس همچین وقتایی بچه بازی نداری😉

                          بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                          F 1 پاسخ آخرین پاسخ
                          3
                          • -Dr_Ugger-- -Dr_Ugger-

                            @Dr-Toxic یه چت باز کن بستس

                            D آفلاین
                            D آفلاین
                            Dr.Toxic
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #542118

                            -Dr_Ugger- فالو کردم باز شد

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            1
                            • D Dr.Toxic

                              مهشید حسن زاده 0 دستت درد نکنه 😂 عامل رعب و وحشتم که هستی

                              مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                              مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                              مهشید حسن زاده 0
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #542119

                              @Dr-Toxic 🤦‍♀️😂😂😂🙌خواهش میکنم ناقابله

                              بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              2
                              • Hhh HhH Hhh Hh

                                @Dr-Toxic
                                چه جالب🤔👌🏻👌🏻
                                خداروشکر که الان حالتون خوبه.
                                حالا چی بود؟
                                جن بود؟
                                میگن پاهاشون مثل نحله.

                                D آفلاین
                                D آفلاین
                                Dr.Toxic
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #542120

                                Hhh Hh میگن که جنه شایدم توهمه نمی دونم
                                ولی خب یادم میاد شکل خودم بود

                                Hhh HhH 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                2
                                • F fateme.shafeie

                                  Hhh Hh نظر خودم اینه که خیلی ناراحت شدم
                                  ولی سعی میکنم بهش فک نکنم که آزمون فردام خراب نشه

                                  Hhh HhH آفلاین
                                  Hhh HhH آفلاین
                                  Hhh Hh
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #542121

                                  @Fateme-goli
                                  خوب کاری میکنی👌🏻
                                  موفق باشی✌🏻❤

                                  أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ✨️

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  1
                                  • D Dr.Toxic

                                    روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان...
                                    پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بود
                                    وسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بود
                                    جو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بود
                                    کسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردن
                                    سنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بود
                                    از همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره...!!
                                    منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا ... اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن...
                                    یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه ... و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی ... ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش...
                                    خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت... بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ....

                                    خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم ... اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم

                                    اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،
                                    اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم ... وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. .... بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران

                                    F آفلاین
                                    F آفلاین
                                    fateme.shafeie
                                    فارغ التحصیلان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط fateme.shafeie انجام شده
                                    #542122

                                    @Dr-Toxic هر چیزی که دیدی عین حقیقته ممد
                                    من دو ماه به حالت کما بودم سر این قضیه
                                    خییییلی سخته پسر
                                    توکه پسری این شدی وای به حال منه دختر که کوچیک هم بودم

                                    زندگی را ارزش غم خوردن نیست آنقدر محکم بخند تا ندانی غم چیست

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    3
                                    • D Dr.Toxic

                                      روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان...
                                      پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بود
                                      وسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بود
                                      جو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بود
                                      کسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردن
                                      سنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بود
                                      از همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره...!!
                                      منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا ... اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن...
                                      یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه ... و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی ... ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش...
                                      خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت... بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ....

                                      خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم ... اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم

                                      اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،
                                      اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم ... وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. .... بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران

                                      J آفلاین
                                      J آفلاین
                                      Josep
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #542123

                                      @Dr-Toxic لامصب چرا شب اینارو تعریف می کنی 😂😂

                                      :)

                                      D 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      3
                                      • A ATY

                                        ی ضعیف بیاد شطرنج من حرصمو خالی کنم با تشکر😑😂
                                        https://lichess.org/V7h4HitJ

                                        A آفلاین
                                        A آفلاین
                                        ATY
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #542124

                                        @Catherine در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

                                        ی ضعیف بیاد شطرنج من حرصمو خالی کنم با تشکر😑😂
                                        https://lichess.org/V7h4HitJ

                                        کی بود
                                        ممنون حرصم خالی شد😂💛

                                        مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        2
                                        • A ATY

                                          @Catherine در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

                                          ی ضعیف بیاد شطرنج من حرصمو خالی کنم با تشکر😑😂
                                          https://lichess.org/V7h4HitJ

                                          کی بود
                                          ممنون حرصم خالی شد😂💛

                                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                          مهشید حسن زاده 0
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #542125

                                          @Catherine انتقام سخت؟🤦‍♀️😂😂

                                          بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                                          A 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          2
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 27104
                                          • 27105
                                          • 27106
                                          • 27107
                                          • 27108
                                          • 50005
                                          • 50006
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع