|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Rita نه این مدیر ما خیلی برش داره
می‌گفت تو یه مدرسه راهنمایی مدیر بودم بعد رفتم اداره باهاشون حرف زدم به جای کار و فناوری یه معلم از فنی حرفه‌ای بفرستند که طراحی نقشه ساختمان یاد بچه های کلاس نهم مدرسه بده و همه بچه ها هم موافق بودن
می‌گفت تا آخر سال همشون این مدرک رو داشتند و یه چیزی بالاتر از اون کتاب درسی بلد بودند@AMIR-MJ
خوشبحالشون
ولی اگه مدیر ما بود من خوشم نمیومد چون زنگای کاروفناوری هر چی تمرین و فعالیت داشتم انجام میدادم نمونه برا خونه
-
@_آرام_ خیلی خوبه تو کل این دوازده سال هیچ مدیری اندازه این خوب نبوده
یه مدرسه دیگه شهرستان پایگاه کنکوری زده و کلی برنامه واسه کنکور بچه هامون و حتی بچه های مدارس دیگه در نظر گرفته و مشاور آوردن
بعد مدیرمون رفته بود با مدیر اون مدرسه و مشاورشون حرف زده بود که بتونه راضیش کنه تو مدرسه ما هم بیاد -
@_آرام_ خیلی خوبه تو کل این دوازده سال هیچ مدیری اندازه این خوب نبوده
یه مدرسه دیگه شهرستان پایگاه کنکوری زده و کلی برنامه واسه کنکور بچه هامون و حتی بچه های مدارس دیگه در نظر گرفته و مشاور آوردن
بعد مدیرمون رفته بود با مدیر اون مدرسه و مشاورشون حرف زده بود که بتونه راضیش کنه تو مدرسه ما هم بیاد -
چند ساعت تو ای اشپز خونه
فردا هم امتحان درسی که ازش متنفرم
نخوندمممم
بعد در گیر غذا
اخرشم گند زدم خدا می دونه چی از توش در بیاد حالافاضلم فقط عذابب
نمی شد یک دادش مثل خودم داشته باشم اصلان فکر شکمش نباشه
خب پسر تو قبلش ماست خوردی
بعد هنوز وارد معدت نشده اومدی تخ مرغ پختی
من گاز تمیز کردم کردیش پر روغن
-
ظرف تخم مرغشم من شستم
خجالتم خوبه -
@AMIR-MJ
خوشبحالشون
ولی اگه مدیر ما بود من خوشم نمیومد چون زنگای کاروفناوری هر چی تمرین و فعالیت داشتم انجام میدادم نمونه برا خونه@Rita
ما کلا از کار و فناوری راهنمایی شانس نیاوردیم
هفتم یکی بود همش میگفتم آدم باید فکر داشته باشه آدم باید عقل داشته باشه.شوما وچتا چند سالی دیگه میخواین برین تو این جامعه زندگی کنید باید یه مهارتی بلد باشید.تا آخر سال فکر کنم ۲۰۰ میلیون بار اینو گفت
هشتم که یکی دیگه بود از اینا که دوست داره همه پاچه خواریشو بکنند
سر اون فعالیت کیف دوزی که تو کتاب هشتم بود همه رو مجبور کرد کیف درست کنند.
نهم هم یه پیرمردی بود با اون الگوریتم و جدول فلوچارت بیچارمون کرد
از کار و فناوری امتحان می‌گرفت
-
می بینه چند ساعته درگیر یک ریز سر پا وایسادم تو اشپز
بعد کرم می ریزه میاد تو دست و پای من
-
@Rita
ما کلا از کار و فناوری راهنمایی شانس نیاوردیم
هفتم یکی بود همش میگفتم آدم باید فکر داشته باشه آدم باید عقل داشته باشه.شوما وچتا چند سالی دیگه میخواین برین تو این جامعه زندگی کنید باید یه مهارتی بلد باشید.تا آخر سال فکر کنم ۲۰۰ میلیون بار اینو گفت
هشتم که یکی دیگه بود از اینا که دوست داره همه پاچه خواریشو بکنند
سر اون فعالیت کیف دوزی که تو کتاب هشتم بود همه رو مجبور کرد کیف درست کنند.
نهم هم یه پیرمردی بود با اون الگوریتم و جدول فلوچارت بیچارمون کرد
از کار و فناوری امتحان می‌گرفت@AMIR-MJ
انقد از کاروفناوری خوشم نمیومد که یبار گفت هد بند ببافین من بافتم اخرش تبدیل ب لیف شد
یبارم همون معلم کارو فناوری رو دادن برا هنر گفتم خانوم جلسه بعد دفتر نقاشی بیاریم یا خوشنویسی از کل کلاس تعهد گرفت چرا برا معلم تعیین تکلیف میکنید کلا درگیر بود -
@AMIR-MJ
انقد از کاروفناوری خوشم نمیومد که یبار گفت هد بند ببافین من بافتم اخرش تبدیل ب لیف شد
یبارم همون معلم کارو فناوری رو دادن برا هنر گفتم خانوم جلسه بعد دفتر نقاشی بیاریم یا خوشنویسی از کل کلاس تعهد گرفت چرا برا معلم تعیین تکلیف میکنید کلا درگیر بود -
@AMIR-MJ
کلاس ما چند بار جمیعا تعهد داده
یبار تو حیاط نشسته بودم هفتم بودیم یکی منو از پشت سر خیس کرد بعد امتحان خوشنویسی داشتیم من نتونستم برم تلافی نگو اونور هم همه دارن اب بازی میکنن
مدیر شاکی شد اومد تو کلاس دست زد ب لباسمون هر کی خیس بود برد دفتر تعهد گرفت
(منم خالم ناظم بود بعدا حرف زدم باهاش پارش کرد
) -
@AMIR-MJ
کلاس ما چند بار جمیعا تعهد داده
یبار تو حیاط نشسته بودم هفتم بودیم یکی منو از پشت سر خیس کرد بعد امتحان خوشنویسی داشتیم من نتونستم برم تلافی نگو اونور هم همه دارن اب بازی میکنن
مدیر شاکی شد اومد تو کلاس دست زد ب لباسمون هر کی خیس بود برد دفتر تعهد گرفت
(منم خالم ناظم بود بعدا حرف زدم باهاش پارش کرد) -
@Rita
یه آخوند اومده بود تو مدرسه بعد مدیرمون می‌گفت هر حرفی خواستین بزنید،بزنید ولی با احترام
من پشتتونم به شرطی که با احترام حرف بزنید و مطمئن باشید نمیذارم هیچ مشکلی واسه هیچ کدومتون پیش بیاد@AMIR-MJ
این مدیرمون نهم که تموم کردیم من رفته بودم برا گواهی اشتغال ب تحصیل بگیرم با مامانم ( اسمش فک کنم همین بود ) بعد این داشت چایی میریخت برگشت گفت فکر کردم سونیا از تیزهوشان قبول شده لیوان تو دستم خشک شد الهی قبول نشه -
@Rita
یه آخوند اومده بود تو مدرسه بعد مدیرمون می‌گفت هر حرفی خواستین بزنید،بزنید ولی با احترام
من پشتتونم به شرطی که با احترام حرف بزنید و مطمئن باشید نمیذارم هیچ مشکلی واسه هیچ کدومتون پیش بیاد@AMIR-MJ
یعنی قبول شدنه ب دراوردن چشای اونم که شده میارزید -
@AMIR-MJ
این مدیرمون نهم که تموم کردیم من رفته بودم برا گواهی اشتغال ب تحصیل بگیرم با مامانم ( اسمش فک کنم همین بود ) بعد این داشت چایی میریخت برگشت گفت فکر کردم سونیا از تیزهوشان قبول شده لیوان تو دستم خشک شد الهی قبول نشه -
@AMIR-MJ
هیچی فک کرد رفتم پروندمو بگیرم قبول شدم ارزو کرد قبول نشم -
@AMIR-MJ
اره دگ بعدا جوابش اومد اونموقع نیومده بود قبول شدم
نه خودش که بازنشست میشد قصدش این نبود ازون مدرسه نرم کلا با شخص من مشکل داشت ://
