جرعت حقیقت
-
@Masoumeh-sh
تو اتوبوس....
من ننشسم اابته.
اونا نشستن....
طرف ما خالی بود کلا...
دیدم دو تا پیرمرده چاق اومدن جلوم نشسن و ی پسر که حدود ششم ابتدایی بود کنارم....
منم خشکم زده بود و فقط به شیشه نگاه میکردم.... تو آفتاب ... تو باد.... البته تحمل نکردم و شیشه رو بستم....
ن میشد بلند شی و نه میشد درست تکون بخوری....
هعی...Hhh Hh در جرعت حقیقت گفته است:
@Masoumeh-sh
تو اتوبوس....
من ننشسم اابته.
اونا نشستن....
طرف ما خالی بود کلا...
دیدم دو تا پیرمرده چاق اومدن جلوم نشسن و ی پسر که حدود ششم ابتدایی بود کنارم....
منم خشکم زده بود و فقط به شیشه نگاه میکردم.... تو آفتاب ... تو باد.... البته تحمل نکردم و شیشه رو بستم....
ن میشد بلند شی و نه میشد درست تکون بخوری....
هعی...تو اتوبوس زنه بلندم کرد گف برو انور بشین منو بچم بشینیم
-
Sachli اره عزیزم خیلی خلاصه میگی
-
سوال بعدیببیی؟
-
@Masoumeh-sh تیچر کلاس زبانم بود
تمرینو یادم رفته بود حل کنم اومد نشست کنارم دقیقا خم شد روی میزم و برام مینوشت تا آخر حل تمرینم بلند نشد -
میخوام جرعت انجام بدیم اگه حقیقت رو نگیذو اینکه اگه پایه هستید لطفاً بگید چونکه شاید کار های مختلفی ازتون بخوام که یکم شیطنت برانگیزه
-
سوال بعدیببیی؟
-
سوال بعدیببیی؟
-
@Masoumeh-sh تیچر کلاس زبانم بود
تمرینو یادم رفته بود حل کنم اومد نشست کنارم دقیقا خم شد روی میزم و برام مینوشت تا آخر حل تمرینم بلند نشدSachli یاده یه عکسی افتادم ک همینو به تصویر کشیده بود
-
@0Farzam0
مهاجرت به همراه خانواده -
@0Farzam0
مهاجرت به همراه خانواده -
@Danial-al
چرا توی سال کنکورم اون چند ماهو رفتم مدرسه -
خوب اولین نفر رو انتخاب میکنیم و دو تا سوال میپرسیم ازش اگه جواب داد میتونن یه نفر رو انتخاب کنه که جرعت انجام بده شخص مورد نظر نمیتونه فرار کنه از زیرش
و اینکه لطفاً توهین برانگیز نباشه کاراتون
اولین نفر کی باشه؟؟؟؟
و اینکه طرف الان متوجه جرعت رو انجام بده باید کسی رو که ازش متنفره تگ کنه و بهش بگه
و اگه بالای هم نشد باید صدای الاغ در بیارم و ویس بفرسته بعد یک دقیقه حذف کنه که نمیخوایم کل انجمن بفهمم
بقیه اگه قانونی میخواهید بگید -
ATY از بینی و چشمام خوشم میاد
از معدمم بدم میاد خیلی اذیتم میکنه
کافیه یه ذره حرص بخورم تا شروع کنه درد گرفتن
️
-
Hhh Hh در جرعت حقیقت گفته است:
@Masoumeh-sh
تو اتوبوس....
من ننشسم اابته.
اونا نشستن....
طرف ما خالی بود کلا...
دیدم دو تا پیرمرده چاق اومدن جلوم نشسن و ی پسر که حدود ششم ابتدایی بود کنارم....
منم خشکم زده بود و فقط به شیشه نگاه میکردم.... تو آفتاب ... تو باد.... البته تحمل نکردم و شیشه رو بستم....
ن میشد بلند شی و نه میشد درست تکون بخوری....
هعی...تو اتوبوس زنه بلندم کرد گف برو انور بشین منو بچم بشینیم