-
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۴۰۱، ۱۴:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۴۰۱، ۱۶:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدانم سرانجام دل بی آرزویم چیست
ولی هرگز بدون عشق در دنیا نباید زیستبه چشم مستت ایمان داشتم اما ندانستم
دوای دردهایم این دروغ خندهآور نیستچنان این روزها از چشم دنیا عشق افتادهست
که تنها راه عاشق زیستن امروز تنهاییستدر این دریای طوفانی تو هستی و خدای خود
مپرس ای کشتی در هم شکسته ناخدایت کیستهمیشه آن که دل کنده است را نفرین نباید کرد
کسی که بیمحابا دل ببند کم مقصر نیست ...!#محمدحسنجمشیدی
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱ بهمن ۱۴۰۱، ۱۸:۰۹ آخرین ویرایش توسط Hamed.s انجام شده
.ــــــــــ
ــــــــــ.
چشم اگر این است و ابرو این و نازو عشوه این
الوداع ای صبر و تقوا، الفراق ای عقل و دین
-
.ــــــــــ
ــــــــــ.
چشم اگر این است و ابرو این و نازو عشوه این
الوداع ای صبر و تقوا، الفراق ای عقل و دین
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۴۰۱، ۱۸:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Hamed-s این شعرتون خیلی قشنگ بود با اجازه من اینجا میفرستمش
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
#اخوانثالث -
@Hamed-s این شعرتون خیلی قشنگ بود با اجازه من اینجا میفرستمش
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
#اخوانثالثAinoor
می خواستم بفرستم خیلییی ممنون که قرار دادین -
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۴۰۱، ۲۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفته بودم چو بیایی
غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود
چون تو بیایی... -
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را
شمارم مو به مو شرح غم شب های تارم را -
یه جا هم شاملو میگه
مایوس نباش من امیدم را در
یأس یافتم مهتابم را در شب
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر
میشدم، گُر گرفتم... -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود
آنچه جگرسوزه بود باز جگرسازه شود
-
سنگ هایی که من از یاد تو بر سینه زدم
کعبه ای می شد اگر خانه بنا می کردم...!!!
-
پُر از تواَم، به تُهی دستیام نگاه مکن
مگو که هیچ ندارم، ببین تو را دارم !
-
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست!
جای گلایه نیست که این رسم دلبری ست...
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۱، ۱۹:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نکند فکر کنی در دلِ من یادِ تو نیست
گوش کن، نبضِ دلم زمزمهاش با تو یکیست -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۱، ۱۹:۵۰ آخرین ویرایش توسط Danial.al انجام شده
ای روزگار! از چه کَسی میتوان گرفت
تاوانِ این جوانیِ از دست رفته را ؟
مجید_ترکابادی
-
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز بکاری بوده است
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم نگاری بوده است…
خیام -
نوشتهشده در ۳ بهمن ۱۴۰۱، ۱۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم!
به غرور و ناز گفتی: تو مگر هنوز هستی؟فروغی بسطامی
-
-
دنیای من در بوم یک نقاشی خواب است
تو تصویر یک رویدادی
پشت به من
دور میشوی
آرام و آهسته
کاش این تصویر تو
نقش یک آمدن بود...
-
نوشتهشده در ۵ بهمن ۱۴۰۱، ۷:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غلط است هر که گوید که به دل رهست دل را
دلِ من ز غصه خون شد، دلِ او خبر ندارد... -
در این طوفان که ماهی هم به دریا دل نخواهد زد!
کجا با کشتی ات بردی دلم را ناخدای من ؟!!
-
نوشتهشده در ۵ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
محرمی نیست و گرنه خبر بسیار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است