" مشاعره "

ma.a

Ainoor
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

Ainoor

@ma-a
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

ma.a

Ainoor
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

Ainoor

@ma-a
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم

ma.a

Ainoor
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
حافظ

Ainoor

@ma-a
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

ma.a

Ainoor
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت

ma.a

@ma-a
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

Ainoor

@ma-a
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

ma.a

Ainoor
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا رب ک نیفتد ب کسی کار کسی

بابونــــه

@ma-a یا رب نظر تو برنگردد
برگشتن روزگار سهل است

Marzie khanoom

@Matrix
تو را من چشم در راهم شباهنگام
در گرد هیاهو های وحشت‌‌..
نازنین دردانه قلب خموشم

maryam111

@R-Nil-par من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

_____

maryam111
ادم
آدم خاکی ز حقّ آموخت علم
تا به هفت آسمان افروخت علم
نام و ناموس ملک را در شکست
کوری آن کس که در حقّ در شکست

پرستو بابایی

@MAT
تا به فــراق خو کنم صبر من و قرار کو؟

وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار کو؟

DexterMoreRight

و زد بستدی نیز هر سال باژ
چرا داد باید به هامال باژ

ma.a

این پست پاک شده!

بابونــــه

@AmirReza-Bhb ژالهٔ باران، زده بر لالهٔ نعمان نقط

لالهٔ نعمان شده از ژالهٔ باران نگار

ma.a

@Matrix
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

حافظ

Ainoor

@ma-a
تــنــهــا نــه مـن از شـوق سـر از پـا نـشـنـاسـم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست

آلاخونه