️
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
ای بابا.
أن شاء الله سربلند به پایان برسونیدما یکشنبه شیمی و ادبیات داریم دوشنبه عربی. و فیزیک پرسش
اگر چیز دیگه هم بوده الان درست یادم نیس
jahad_121
خیلی ممنونم ازت 
️
همچنین خودتم
-
پرستو بابایی در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
۵ تا امتحان توی یه روز رو تجربه نکرده بودم
یکشنبه امتحان دینی ،ریاضی ،شیمی ،فیزیک و زبان دارم
پ.ن :یکی از دبیر ها قراره سر کلاس یه درس دیگه ای ازمون امتحان رو بگیرهمن میدونی تو این شرایط چیکارمیکنم؟
دینی رو تو مدرسه میخونم
زبان رو هم تو مدرسه
بین شیمی و فیزیک و ریاضی دوتاشو انتخاب میکنم واسه خوندن
اونی که توش قوی ترم رو میزارم صبح یکشنبه میخونم
درنتیجه رنج نمره هام میشن ۱۷ به بالاGharibe Gomnam
خوش به حالت واقعا ،من دو روز فقط باید دینی بخونم :///
ریاضی و فیزیک و شیمی و توی یکی و دو ساعت جمع می کنم و برای ۲۰ ولی با این حال برای دینی بازم مطمئن نیستم که حتما حتما ۲۰ میشم یا نه -
پرستو بابایی
الان امتحانات خرداد شما هم نهایی میشه درسته؟@AmirReza-Bhb
نه خوشبختانه ،برای یازدهم های سال آینده اینطوره -
Gharibe Gomnam
خوش به حالت واقعا ،من دو روز فقط باید دینی بخونم :///
ریاضی و فیزیک و شیمی و توی یکی و دو ساعت جمع می کنم و برای ۲۰ ولی با این حال برای دینی بازم مطمئن نیستم که حتما حتما ۲۰ میشم یا نهپرستو بابایی
اوووه
این کارا چیه -
دیدم خواهرم با گریه اومده تو اتاق
زاار میزنه
دماغش ریخته پایین با اشکش قاطی شده
چشماش قرمز شده
میگه که
من نی نی ندارم با من بازی تو ابجی منی با من بازی نمیکنی
یه ده دقیقه ای نشست کنارم زل زد
منم پوکر فیس نگاهش کردم
بعد دراز کشیدم دستمو زدم زیر چونم گفتم
چه بازی ای بکنیم؟
گفت نون کباب ببر
گفتم همین؟
گفت
نون کباب بر
قایم موشک
گل یا پوچ
خاله بازی
گفتم نه دیگه اینهمه
گفت باشه
نون کباب ببر و خاله بازی
میخواستم زاآر بزنم اصلا حوصله خاله بازی نداشتم
گفتم باشه
گفت که بریم حصیر پهن کنیم تو حیاط اونجا خاله بازی کنیم مثل قبلا که میرفتیم
منم.رفتم تو گذشته وقتی که کوچول موچولو بود بغلش میکردم میرفتیم تو حیاط بازی میکردیم
اما الان حوصله ندارم
و رفتم تو فکر اینکه نکنه یه روزی برسه که دیگه حوصله کارایی که الان دارم رو نداشته باشم
ای کاش اون روز نرسه ای کاش
بعدش رفت تو حیاط
گفت ابجی تو حیاط حصیر نیست
خواستم بگم پس ولش کن
اما اخه با برق شادی تو چشماش چیکار میکردم؟
گفتم هیچ جا تو حیاط افتاب نیست؟
گفت تو سبزی های حیاط هست
زدم زیر خنده
گفتم بریم تو سبزیا بشینیم
گفت بریم
گفتم نه بابا مامانی مارو خونه راه نمیده دیگه -
Taranommm در خط خط یه گردو
گفته است:
●●
It is okay to say "I'm not okay" and I need more time to get through these daysMasterpiece
️ -
ای جان ! فقط شادیش ////
یعنی شادی هاتون >... لحظه پیروزی هاتونو تصور میکنم ؛؛ خیلی باحاله
مگه نه؟
ازتون انتظار دارم ها!
تا آخرش وایسید و تلاش کنید چون لحظه موفقیتتون رو دیدم 
-
-
داشتم خیلی منطقی براش نطق میکردم
یهو وسط جواباش گفت
"دلِ دیگه"
یهو کل منطقام سوخت! -
چه ها که نمیگوییم و نمیشنوییم.!
-
زهرا بنده خدا 2 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
مسئول بسیجمون خیلی آدم خوبیه
قرار بود کرمان که رفتیم خونه‌ی حاج قاسمم ببرنمون(وقف شده)بیت الزهرا منظورتونه؟
ولی یه مشکلاتی پیش اومد
نشد
چقد معذرت خواهی کرد ازمون
️
جای بابامون بود
شعورشونو دوست داشتم -
@_POUYA_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
کاغذی پاره کردم تا چشمانش بپوشانم
ولی چشمه بود آن چشم زرینشهمسرت خطاب ب تو گفته اینو ؟
-
پس از چند هفته بالاخره کارای عقب افتادم دارن اکی میشن
۲جلسه از اون کلاسه مونده که ان شاءالله تا شب تموم شه(اگه باز نیان دنبالم️)
کارت بانکیمم گرفتم
مامانمم راضی شد
وامم ثبت نام کردم
میمونه برداشتن چندتا واحد جدید که باید یکشنبه بریم با استادمون مشورت کنیم
و ۵ ام ۶ ام اسفند ان شااااءالله درست میشه
ولی باید منتظر دردسر جدید باشم️ -
اینکه الان تو چه ماه و سالی هستیم یه مدتیه به یاد آوردنش واسم سخته:/
-
پارسال این موقع ها:)
دعوا سر انجام ارائه موضوع فلوئوسانس:)
دانلود اون لحظه:)))))) -
ولی روزای شلوغی که باید بدویی تابه کارات برسیی>>>>>>>
یادم نبود اینجا سنسورحساسیت به چشم فعاله:
