هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۶:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آدما میرن یا عوض میشن ... یا ما بیرونشون میکنیم
-
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۶:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@Danial-al
نیست -
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۶:۵۴ آخرین ویرایش توسط Danial.al انجام شده
@Soniaaa صبر پیشه کن تا پیدا بشه یا خودش مجبور شه پا در بیاره بیاد
البته شمایی ک باشی تا بیاد پا در بیاره پا رو از بیخ زدی رفته
-
اولموشوخ مستی و خمار
یینه گوزلریمیز آخیر
.... -
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۶:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soniaaa نولوب🥲
-
@Soniaaa صبر پیشه کن تا پیدا بشه یا خودش مجبور شه پا در بیاره بیاد
البته شمایی ک باشی تا بیاد پا در بیاره پا رو از بیخ زدی رفته
@Danial-al در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
البته شمایی ک باشی تا بیاد پا در بیاره پا رو از بیخ زدی رفته
-
چیچک
چیز خاصی نیس -
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۶:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Alireza Varamanzar در چالش 20 حقیقت گفته است:
دوست ندارم کسی اخلاقمو بدونه
تا همینجاهم کافی بود برا فهمیدن اخلاقتون
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۶:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
چیچک
، -
سلام
-
@_آرام_
سلام.من
خوب هستین؟ -
@Soniaaa
چه جالبب
تو نیر هم دیده میشد -
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی ورفتی
بی من از شهر سفر کردی ورفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی............
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود ونبودی
تو همه شعر وسرودی
چه گریزی ز بر من؟
که زکویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من ویک لحظه جدایی؟؟؟؟
نتوانم............
نتوانم............
بی تو من زنده نمانم....
هما میر افشار
-
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی ورفتی
بی من از شهر سفر کردی ورفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی............
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود ونبودی
تو همه شعر وسرودی
چه گریزی ز بر من؟
که زکویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من ویک لحظه جدایی؟؟؟؟
نتوانم............
نتوانم............
بی تو من زنده نمانم....
هما میر افشار
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۷:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی ورفتی
بی من از شهر سفر کردی ورفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی............
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود ونبودی
تو همه شعر وسرودی
چه گریزی ز بر من؟
که زکویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من ویک لحظه جدایی؟؟؟؟
نتوانم............
نتوانم............
بی تو من زنده نمانم....
هما میر افشار
@ma-a پاسخ همسر فریدون مشیری به شعر بی تو مهتاب شبی…
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۷:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ma-a سلام خوبی؟
تو بیست حقیقت نوشتی؟ -
@ABR_DJ سلام ممنون خودت خوبی؟
اره نوشتم