کافــه میـــم♡
-
دل میرود از دست عیان جای تو خالی
ای بی خبر از درد نهان جای تو خالی
آفت زده دل همت فریاد ندارد
سردار سکوت است زبان جای تو خالی
بر مسند آشوب کمین کرده خیالی
ای آتش آشوب گران جای تو خالی
با کفر کمانش به گمان کافر افکار
ایمان مرا کرده نشان جای تو خالی
زان پیر شرابی که فشاندی به لبم دوش
امروز دلم گشته جوان جای تو خالی
من ماندم و پرسوخته پروانه و بلبل
در حلقه ی دلسوختگان جای تو خالی
از شوق سفر نیست که آذر شده در راه
کس نیست بگوید که بمان جای تو خالی
1935 -
𝐅𝐢𝐬𝐡 𝐬𝐚𝐢𝐝 𝐭𝐨 𝐰𝐚𝐭𝐞𝐫:
"𝐘𝐨𝐮 𝐜𝐚𝐧𝐭 𝐧𝐨𝐭 𝐬𝐞𝐞 𝐦𝐲 𝐭𝐞𝐚𝐫𝐬 𝐛𝐞𝐜𝐚𝐮𝐬𝐞 𝐢 𝐚𝐦 𝐢𝐧𝐬𝐢𝐝𝐞 𝐨𝐟 𝐰𝐚𝐭𝐞𝐫."
𝐖𝐚𝐭𝐞𝐫 𝐫𝐞𝐩𝐥𝐢𝐞𝐝:𝐁𝐮𝐭 𝐈 𝐜𝐚𝐧 𝐟𝐞𝐞𝐥 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐭𝐞𝐚𝐫𝐬 𝐛𝐞𝐜𝐚𝐮𝐬𝐞 𝐲𝐨𝐮 𝐚𝐫𝐞 𝐢𝐧 𝐦𝐲 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭.
ماهی به آب گفت تو اشک های منو نمیبینی چون من توی آب هستم.آب جواب داد اما من اشک های تو رو احساس میکنم چون تو ،توی قلب منی...
-
به سانِ یک درهٔ عمیق، که آن سرش ناپیداست، دوری بود و نرسیدن بود و آه.
مثلِ آن غربت و تنهاییِ همیشگی، مثلِ آن دلزدگیِ از داشتهها، مثلِ دردِ پیچیدنِ خاطرات در در شریانها و جاری شدنش در چَشم..
مثلِ آخرین کلماتی که رویِ زبانِ خشکم ماند . . و هنوز . . هر روز . . مزهمزهٔشان میکنم . .
انبوهِ دلتنگی دارم، و کولهباری از تلخی. -
این روزها بیشتر از همیشه، از آدمها احساس خوبی نمیگیرم. حتی آدمهایی که بسیار به من نزدیکند. همگی برایم شبیه یک نمایشنامهای شدهاند که نقاب ها، بازیگر اصلی آن هستند. پایان هر داستان، خوب میفهمم که فقط وسیله ای بودم برای پرکردن تنهاییشان، یا پیش بردن زندگی و آرزوهایشان، یا رسیدن به اهداف و آینده و حال خوبی که برای خود رسم کرده بودند. سال هاست که رسالت من همین است. کمک به آدمها. از همه وجودم. ذرهای هم پشیمان نیستم. با اینکه همیشه میدانستم از همان ابتدا بر چه مبنایی من را استاد، رفیق، عزیز و... خود خطاب میکردند. ولی راستش دیگر توانی ندارم. خستهام. با همه وجودم بعد از پانزده سال خسته ام. زیر این هجمه از بیمعرفتیها، رهاشدگیها، ضربهها و تنهاییها، سختیها و داستانهای آدمهایی که روحم را خشک کرداند، دارم به طرز فجیعی له میشوم. خودم را انگار گم کردهام. دوست دارم از سیاره شما آدم ها بروم.
دلم برای گلم، در سیاره خودم تنگ شده است...
#مهدیپورعبادی -
برای گفتنِ من شعر هم به گِل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا،که مرهم فریاد بودزخمِ مرا
به پیش درد عظیم دلم خجل مانده
-
اشک چشمها را همه دیده و با آن همدردی میکنند، اما چه کسی هق هقهای روح من را شنیده است که در سرسرای اندوه به این سو و آن سو میدود و باز به جایی نمیرسد؟
-
دلم میخواهد هر تکهام به سمتی پرتاب شود و هیچ دو از آنها هرگز همدیگر را پیدا نکنند. شاید به این شکل هر تکه از وجود من بار اندوه کمتری را حمل کرده و قادر به تحمل کردن آن باشد.
-
اندوه
شعر نیست
اندوه
آدمیست
كه شعر میگوید“علیرضا روشن”
-
آخرین پرنده را هم رها کردهام
اما هنوز غمگینم
چیزی
در این قفسِ خالی هست
که آزاد نمیشود… -
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد “می شود”
و اگر نخواهد “نمی شود”
️
-
زندگی از همونجایی سخت شد که بهمون گفتن:
دیگه واس خودت یه خانم/مرد شدی -
جز غرق شدن در خیال راهی نیست
آخرشم همه آرزوها آرزو باقی میمونن... -
خدایا بزار یه چیزی رو رو راست بهت بگم
ما از همون اولشم بلد نبودیم
نه راهو بلد بودیم نه چاه
نه درست نه غلط
الانم دستمون خالیه
نگاه به خنده ها و حرفامون نکن
همش ادعاست
خودت اون چیزی رو که فکر میکنی درسته
فکر میکنی غم رو تو دلمون ریشه کن میکنه
همونو بزار سره راهمون
تو که بلدی... -
I've been tearing around in my fucking nightgown
من توی لباس شب لعنتیم گریه میکردم و دور میشدم24/7 Sylvia Plath
سیلویا پلاث شاعری که به خاطر افسردگی خودکشی کردWriting in blood on the walls
با خون رو دیوار مینویسم'Cause the ink in my pen don't work in my notepad
چون جوهر توی خودکارم رو دفترچه یادداشتم کارساز نیستDon't ask if I'm happy, you know that I'm not
ازم نپرس که خوشحالم یا نه ،میدونی که نیستمBut, at best, I can say I'm not sad
ولی ، در بهترین حالت ، میتونم بگم که ناراحت نیستم'Cause hope is a dangerous thing for a woman like me to have
چون امید داشتن برای زنی مثل من چیز خطرناکیهHope is a dangerous thing for a woman like me to have
امید داشتن برای زنی مثل من چیز خطرناکیه:>