هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@m-hmt یه بار یادمه بی دلیل به یکی گفتم تو مادر شیطونی بهش برخورد ولی حالا که بهش فکر میکنم میبینم پیش بینیم درست از آب دراومد
-
@m-hmt
مثل من -
@m-hmt در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
گل پونه هاااا نا مهربانیییی اتشم زد اتشم زد
قشنگ تو ذهنم پلی شد....
-
@m-hmt
مثل من -
@ABR_DJ
توییتش کن بماند به یادگار ده سال دیگه بهش رجوع کن -
@m-hmt در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
گل پونه هاااا نا مهربانیییی اتشم زد اتشم زد
قشنگ تو ذهنم پلی شد....
-
@m-hmt
اینجوری باشه که من در عین گناهکاری، تبرئه میشم -
@m-hmt
-
@m-hmt
اینجوری باشه که من در عین گناهکاری، تبرئه میشم -
@m-hmt اصن نمیدونم چی شد ولی همینطور بی دلیل رو دلم مونده بود بگم یه موقعیت که پیش اومد گفتم و از سال ۹۹ به بعد به گفته خودم ایمان آوردم
-
@0Farzam0
بعد تو بخاطر بحث فوتبالی میخواستی مارو از تودلی بندازی بیرون -
@0Farzam0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
اگه توجه کردین تودلی مث فوتبال میمونه
روزای مختلف ترکیبات محتلف حضور دارن@amirreza-bhb
خانم مدیر در نقش آنجلوتی:
.
-
@0Farzam0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
اگه توجه کردین تودلی مث فوتبال میمونه
روزای مختلف ترکیبات محتلف حضور دارن@amirreza-bhb
خانم مدیر در نقش آنجلوتی:
.
-
@0Farzam0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
اگه توجه کردین تودلی مث فوتبال میمونه
روزای مختلف ترکیبات محتلف حضور دارن@amirreza-bhb
خانم مدیر در نقش آنجلوتی:
.
@ABR_DJ
آقا سهراب در نقش تباس -
Gharibe Gomnam یادته غرش رو میزدی؟
@m-hmt
من همیشه گفتم بازم میگم
درسته خییلی اذیت میکنه
میره بیرون دراتاقو باز میزاره
خودکارامو کش میره
جزوه هامو خط خطی میکنه
کتابامو بهم میریزه
لباساشو جمع نمیکنه از وسط اتاق
کتاباش همش وسط ریخته
عروسکاشو جمع نمیکنه
از سر و کول من بالا میپره
دراز میکشه مچ پامو میگیره ول نمیکنه و...
اما واقعا خواهر داشتن خیلی خیلی حس عالی ایه
مثلا وقتی من ناراحتم میفهمه میاد بغلم میکنه میگه اخودو ابجی جونم چلا نالاحتی؟
یا مثلا وقتی میخواد یه کاری بکنه و نمیتونه میاد مثلا منو خر بکنه کلی قربون صدقم میره
یا وقتایی که ناراحته به من میگه
شبا میگه واسن قصه بگو کتابامو میاره میگه واسم بخون
به زور میاد بغلم میشینه و...
میدونی گاهی حس میکنم خواهرمو من بزرگ کردمش
اصلا هیچوقت اون روزای بچگیش
وقتی میخواست راه بیفته
وقتی میخواست حرف بزنه
وقتی انقدر قاطی پاتی حرف میزد که هیچکس جز من نمیتونست حرفاشو ترجمه بکنه
وقتی که قدش به یک متر بیشتر نمیرسید
وقتی گریه میکرد من بغلش میکردم
الان دیگه خیلی سنگین شده زورم نمیرسه