هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
عروسک زیاد خراب کردم فقط
Gharibe Gomnam من مژه اون عروسک لاکچریا بودن جای کادویی داشتنا
میکَندم -
Gharibe Gomnam من مژه اون عروسک لاکچریا بودن جای کادویی داشتنا
میکَندم@ma-a چه بچه خوبی بودم
-
Gharibe Gomnam من مژه اون عروسک لاکچریا بودن جای کادویی داشتنا
میکَندم -
اصن لذتی که در در آوردن بلندگو عروسکای خواهرم بود و با چاقو پاره کردنشون و استفاده از آهنرباهاشون با هیچی قابل وصف نیس
@0Farzam0 فرازم جان چقدر تو شمری
-
Gharibe Gomnam حاجی من خیلی عروسک داشتم نمی دونم چرا
@Danial-al
من کتاب داستان خیلی داشتم
از بچگی عاآشق نقاشی بودم
وقتی میرفتیم داخل یه جمعی و بچه نداشتن مشغول نقاشی میشدم
از همون موقع عاااشق کتاب دفتر بودم
هرکتابی که میخریدن اول میخواستم عکس کاراکتراشو نقاشی بکشم بعد کتابو میخوندم
۴ سالم که بود کل فیله اومد اب بخوره افتاد تو حوضک رو حفظ شدم بدون اینکه کسی باهام تمرین بکنه
ولی خب شیطون خیلی بودم
مثلا در دستشویی رو روی مادربزرگم قفل کردم
روی خودم قفل کردم -
عروسک زیاد خراب کردم فقط
من کلان 2 یا 3 تا عروسک داشتم زیاد دنبال عروسک نبودم شایدم اصلان.
برام مهم نبود.
یکیش کربلا گرفتم. عرسکه رو تاب بود از اینکه تاب داشت خوشم میومد نه خودشحالا خودشم بد نبود
یکیشم پسر خالم گرفته بود برام.
خیلی برامون اسباب بازی و کار های نقاشی و این چیزا می گرفت و کلاه و و اینا.یکی دیگشم یک خرسی بود مشترک بود خیلی کاری به اون نداشتم
پنبه هاش در می کردم.
برای ساختن چیزای دیگه.
بیشتر ماشین ها رو دوست داشتم و خمیر بازی هاا.
هیچ خمیر بازی رنگی نبود مه نساخته باشم و تمام سعی کرده بودم باهشون چیزای مختلف درست کنم.
یک بار با دادشم جنگل درست کردیم رو سینی باهاشون -
@0Farzam0 فرازم جان چقدر تو شمری
-
اصن لذتی که در در آوردن بلندگو عروسکای خواهرم بود و با چاقو پاره کردنشون و استفاده از آهنرباهاشون با هیچی قابل وصف نیس
@0Farzam0
لعنت بهت
میدونی من یه عروسک فرشته داشتم خواهرم خرابش کرد چقدر گریه کردم -
اصن لذتی که در در آوردن بلندگو عروسکای خواهرم بود و با چاقو پاره کردنشون و استفاده از آهنرباهاشون با هیچی قابل وصف نیس
@0Farzam0 دست ب اچار بودیا
-
@0Farzam0
لعنت بهت
میدونی من یه عروسک فرشته داشتم خواهرم خرابش کرد چقدر گریه کردم -
من کلان 2 یا 3 تا عروسک داشتم زیاد دنبال عروسک نبودم شایدم اصلان.
برام مهم نبود.
یکیش کربلا گرفتم. عرسکه رو تاب بود از اینکه تاب داشت خوشم میومد نه خودشحالا خودشم بد نبود
یکیشم پسر خالم گرفته بود برام.
خیلی برامون اسباب بازی و کار های نقاشی و این چیزا می گرفت و کلاه و و اینا.یکی دیگشم یک خرسی بود مشترک بود خیلی کاری به اون نداشتم
پنبه هاش در می کردم.
برای ساختن چیزای دیگه.
بیشتر ماشین ها رو دوست داشتم و خمیر بازی هاا.
هیچ خمیر بازی رنگی نبود مه نساخته باشم و تمام سعی کرده بودم باهشون چیزای مختلف درست کنم.
یک بار با دادشم جنگل درست کردیم رو سینی باهاشونjahad_121
من یه میکی موس داشتم تمام دنیام بود
مادرم انداختش
ولی منم عاااشق خمیر بازی بودم -
@Danial-al
من کتاب داستان خیلی داشتم
از بچگی عاآشق نقاشی بودم
وقتی میرفتیم داخل یه جمعی و بچه نداشتن مشغول نقاشی میشدم
از همون موقع عاااشق کتاب دفتر بودم
هرکتابی که میخریدن اول میخواستم عکس کاراکتراشو نقاشی بکشم بعد کتابو میخوندم
۴ سالم که بود کل فیله اومد اب بخوره افتاد تو حوضک رو حفظ شدم بدون اینکه کسی باهام تمرین بکنه
ولی خب شیطون خیلی بودم
مثلا در دستشویی رو روی مادربزرگم قفل کردم
روی خودم قفل کردم -
چرا بعضی وویسای اینجا با گوشی باز میشن بعضیا نمیشن؟
-
@0yasin-sh0
شمر چیه
من خیلی روحیه کل نگری نداشتم
جزء نگر بودم
مثلا از خود آرمیچر خوشم نمیومد دوس داشتم خوردش کنم سیم لاکیشو استفاده کنم@0Farzam0 به هرحال نکن این یزید بازیا رو
-
@0Farzam0 به هرحال نکن این یزید بازیا رو
-
@0Farzam0
-
@Nature در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi دایی مال خودته ؟
فقط این مکالمه بین خودمون بمونه
نرجس خانوم بفهمه درباره اون پیکان اونطوری حرف زدیم ، دیگه خودت میدونی سفر کنسله .....نه قراره در اینده یه روزیییییی بگیرم
باشه