هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Soniaaa
منم به شوخی گفتم
این مدل ارتباط رو اعصاب خودمم هست:/زهرا بنده خدا 2
تا حالا تو دوران نوجوانیت تو جمع سخنرانی یا مجری گری کردی؟ -
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Opal در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Infinitie-A
آها
آخه ترم ۳ داشتیم ما
هر دانشکده فرق دارهعه اره تو چارت درسی هر دانشکده میزنه که چه درسایی برای چه ترمین
البته من میتونم مثلن برش دارم هاا، اگه پیش نیازاشو گذرونده باشم
ولی خب طبق روالش میرم همینطوری -
نباید اینطوری می گفتم شاید !
-
زهرا بنده خدا 2
تا حالا تو دوران نوجوانیت تو جمع سخنرانی یا مجری گری کردی؟نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Soniaaa
ابتدایی آره
زیاد
مجری کل برنامه های مدرسه من و دوستم بودیم
و کسی دیگه رو راه نمیدادیم
ولی از راهنمایی کلا کنارهگرفتم
و همین باعث شده دیگه نتونم برم سمتش مگر به زور
مثلا کنفرانس درسای دانشگاه که اجباری باشه -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Gharibe Gomnam در ترین های ۱۴۰۱
️
گفته است:
من اولش فکرمیکردم با ایت الله مشکین نسبت دارین ترین ادم پیچیده ای ترین شخصیت های بقیه رو پیش بینی میکنن ترین طومار مینویسن ترین
https://forum.alaatv.com/post/2914753
عجب پستی
اقای پرستاری ترین
اهوازی ترین
عربی بلد نیستن ترین
اعتماد به سقف (اعتماد به سقف که چه عرض کنم اعتماد به عرش) ترین
دست شمام درد نکنه -
@Soniaaa
ابتدایی آره
زیاد
مجری کل برنامه های مدرسه من و دوستم بودیم
و کسی دیگه رو راه نمیدادیم
ولی از راهنمایی کلا کنارهگرفتم
و همین باعث شده دیگه نتونم برم سمتش مگر به زور
مثلا کنفرانس درسای دانشگاه که اجباری باشهدانشجویان پزشکی فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۰۶ آخرین ویرایش توسط lO_Ol انجام شدهزهرا بنده خدا 2
اهان همون خوبه برو کنفرانس بده قشنگ بزار بریزه ترس یا خجالت یا هر چی ک هس
برو یجور حرف بزن با واقعیتا بکوب تو دهنشون -
زهرا بنده خدا 2
اهان همون خوبه برو کنفرانس بده قشنگ بزار بریزه ترس یا خجالت یا هر چی ک هس
برو یجور حرف بزن با واقعیتا بکوب تو دهنشوننوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Soniaaa
سعی میکنم -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
انقد ناراحت شدم که
فک کنم میزان ناراحتیم براش عجیب بود -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی اون ناراحتی هنوزم هستش...
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امیدوارم به چیز غیر معقولی ربط داده نشه
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و درک بشه بطور درست...
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@زینب-جهانگیر
سلام خوبین؟
شما مشهدی هستین؟ -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soniaaa
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی سخته...
یه حس عجیبی هستش
اصلا دوست ندارم عادت کنم... -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فقط این حس عجیب رو به هیچی ربط ندی لطفا
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای باباااا
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه غلطی کردم خاصی تو حرفامه
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی نه
اینجوری نیستش
چیزی که من دیدم ازش اینجوری نبوده
عاقل تر از این حرفاست...