هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Forgotten
دلخوشی ازش ندارم که بخوام روتین تکرارم بذارم واسش_Biliifti_
من خودم کلا اینطورم
حافظم نابوده
چند بار باید مرور کنم یادم بمونه -
Matin Mousavi 1
متین پیش بچه ها نگو ..... الان که وام نمیدن یه 300 بده به من دیگه تمومش کن دا....
بابا به من بدهکاری با .....
یادت نیست بعد زلزله به من گفتی 300 تومن بده بنزین بزنم خونمون ریخته؟!؟
بابا بده اونو باsherlock در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Matin Mousavi 1
متین پیش بچه ها نگو یه تومم باید بهت بدم
الان که وام نمیدن یه ۳۰۰ بیا تا بدم بهت کارت راه بیفته دا....
بابا اصلا هر موقع داشتی برش گردون این حرفا رو نداریم که با .....
یادت نیست داداش وگرنه بعد از زلزله من تعارف کردم خودت نخواستی
بابا بده اونو باعزیزی فرهاد جان دمت گرممم
-
Forgotten
حاجی واسه حرف ظهرم ناراحت شدی؟ :-\
نمیخواستم ناراحاتت کنم ، اونطوری ک میخواستم کلا پیش نرفت :-\ -
sherlock در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Matin Mousavi 1
متین پیش بچه ها نگو یه تومم باید بهت بدم
الان که وام نمیدن یه ۳۰۰ بیا تا بدم بهت کارت راه بیفته دا....
بابا اصلا هر موقع داشتی برش گردون این حرفا رو نداریم که با .....
یادت نیست داداش وگرنه بعد از زلزله من تعارف کردم خودت نخواستی
بابا بده اونو باعزیزی فرهاد جان دمت گرممم
-
man with no name -
sherlock در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Matin Mousavi 1
متین پیش بچه ها نگو یه تومم باید بهت بدم
الان که وام نمیدن یه ۳۰۰ بیا تا بدم بهت کارت راه بیفته دا....
بابا اصلا هر موقع داشتی برش گردون این حرفا رو نداریم که با .....
یادت نیست داداش وگرنه بعد از زلزله من تعارف کردم خودت نخواستی
بابا بده اونو باعزیزی فرهاد جان دمت گرممم
-
sherlock در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
حافظ دیشب به خوابم اومد .....
گفت آسوده بخواب ..... روز های سخت تر در راهه......بگو به ریش داروین قسم:|||
-
man with no name -
sherlock در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
حافظ دیشب به خوابم اومد .....
گفت آسوده بخواب ..... روز های سخت تر در راهه......بگو به ریش داروین قسم:|||
-
_Biliifti_
قطعا همینطوره ......sherlock
چه شکلی بود؟ -
Sachli اره خیلی قشنگه حرف خیلی چیزا هست
مرسی بابت منشنت -
Forgotten
چشم بسته ....
شاید هم چشم باز بود....
چون خودم هم یک ماه بعد رو چندان خوب تصور نمیکنم..... -
sherlock
چه شکلی بود؟7 ساعت زندگی کردیم با صاحب دیوان
حافظ از صفحه های دیوان کاغذ پاره ای که نوشته ای در ان قلم زده شده بود، گشود و گفت .....:فرهاد ای صاحب فال .....
تو را در ایامی که غبار غم کم کم تله ای میشود بر چشمانت ، استقامت میخواهم و پایداری
ستوار آن مردی است که تاب آورد در ایام گرفتاری
استاد هم بود ....
شعر اول دیوان حافظ رو بازگو کرد
عشق آسان نمود اول ....
ولی افتاد مشکل ها .....
خواب دل انگیزی بود .....
از اینکه بیدار شدم غمخوارم .....