هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@ABR_DJ
چی میگی با ؟ میام اصفهان ها !!
من گفتم سلام طرفدار تیم انگلیس
همون لحظه میوت شدم
اخه مگه چه ایرادی داره؟ -
@Farhadd من از روی مکالمات و چت هایی که با سونیا اینجا داشتی متوجه این موضوع شدم
-
@ABR_DJ
اون کت آبی که از ایتالیا خریده بودی بردی خشکشویی ؟
همون که توش 4 تا کارت بانکی بود
سوئیچ سانتافه هم توش بود -
@Farhadd نه تو گفتی سلام طرفدار تیم انگلیس من گفتم طرفدارش نیستم فقط میخوام اونا ببازن
دیگه خودت منظورم از (اونا)رو متوجه شو زیاد توضیح ندم
-
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
همکلاسی های من آدمای عجیبین
باهم رفیقن و دوثانیه ی بعد انگار سالهاست باهم دشمن خونی بودن و بعد دوباره رفیق میشن...
کلاس ما هیچوقت یک روز آروم و بی حاشیه رو سپری نمیکنه
و بچه ها بهیچ وجه راضی نمیشن که کمی بالغانه تر رفتار کنن
معنای دانشجویی و رفاقت برای بچه های ما کاملا ناآشناست باهم بیرون میرن اما درعین حال باعث حذف هم از جمع میشن
و بجای قلب هم تو لیست نیازمندی هم جا دارن
تو همچین بیغوله ای وجود کسی که اینطور نباشه حقیقتا عجیب، دوراز ذهن والبته ارزشمندهمثل تمام آشنایی های دیگه
ماهم اصلا خوب باهم شروع نکردیم
بشدت رواعصاب و رو مخ هم بودیم
وهردو تصویر اشتباهی ازهم داشتیم
اما بخوای یا نخوای وقتی کنار هم فرکانست قرار بگیری؛ تاثیر میپذیری...
وماهم ازین قاعده مستثنی نبودیم
واینجوری شد که روز اول تمرین پراتیک(به واحدهای عملی پرستاری میگن) بدون اینکه دقیقا متوجه بشیم چه اتفاقی افتاده روی هم تاثیرگذاشتیم و نتیجه اون روز این شد که تا شب نسبت به هم کنجکاو شده بودیم!اولین تمرین پراتیک اینطور شروع شد که به احترام بزرگترین عضو تیم اجازه دادیم جلسه رو مدیریت کنه و تصمیم براین شد که هرچی تااونزمان یادگرفته بودیم رو مرور کنیم و من تازه میتونستم از بقیه تمایزش بدم
کنار بزرگترین عضو گروه نشسته بود و منتظر بودم یکبار دیگه فقط یکبار دیگه نمک بریزه یا کوچکترین شوخی ای بکنه تا بقول خودم آسفالتش کنم...(البته بعدها خودش تعریف میکرد که اون هم از من همچین دل خوشی نداشته ظاهرا و فکرمیکرده آدم خشک و متعصب و بیروحی هستم)
اما تا بخودمون اومدیم دیدیم سخت درحال رقابت باهمیم تا زودتر کامل تر و صحیح تر به سوالات مروری هم تیمی مون جواب بدیم...هم گروهمون از نکات روز اول شروع به پرسش کرده بود و ما پشت هم جواب میدادیم و منتظر بودیم تا یکیمون یه نکته رو کمتر بگه تاباافتخار غلط همو بگیریم
جوری تو اینکار سریع بودیم که اصلا به باقی هم گروهی ها فرصت نمیدادیم فکرکنن!
که البته بگم فرصت هم میدادیم ازینا بخاری بلند نمیشد
تااینکه به رست رسیدیم...
تمام مدت فکر میکردم خدایااا این بشر چطوری تمام جزئیات حتی ریزترینشونو بخاطر داره؟این چه نبوغیه؟
تااینکه شنیدم شب قبل تا صبح به ویس های کلاس گوش کرده و ناخودآگاه واکنش دادم که عههههه خب بگو دیگهههه
ازونموقعه دارم فکر میکنم این چه نبوغیه که انقددد دقیق یادشهههه
و انقدر این واکنش عجیب و یهویی بود که کافی باشه تا بزنه زیر خنده و چندثانیه ای عمیییق بخنده...بعدازینکه خندید بلندشدرفت و با یه کتاب برگشت سرجاش و گفت که نه فقط ویس کلاس بلکه کتابشم خریده...ازش خواستم کتابو ببینم.نکته جالبش اینجا بود که با روی گشاده اجازه داد و حتی سایتی که ازش خریده بود رو معرفی کرد و درمورد قیمتش هم توضیحات مختصری داد...
بعدهم که رست تموم شد و دوباره مشغول مرور شدیم...
اونروز به هرترتیبی هم که بود تموم شد وبرگشتم خوابگاه
اما از رقابت اونروز خسته و کم انرژی شده بودم
تموم راه به این فکر میکردم که دفعه بعدی باید دقیقتر از امروز خودم باشم و باظرافت بیشتری بتونم جواب بدم
پس تصمیم گرفتم برخلاف عادت مالوف جزوه بنویسم برای خودم
ویس هارو پلی کردم اما بازم چیزی کم بود...یکی از معایب استادمون تو اولویت بازکردن مباحث بود و نظم دادن به صحبتاش وقت گیر بودن
پس به این فکر کردم که چقدر خوبه اگه اون کتاب پیشم باشه
اما تازه رفرنس خریده بودم و ماه اولی بود که مستقل میشدم و از نظر مالی شدیدا تو سختی بودم و نمیتونستم اونزمان کتاب رو سفارش بدم
ازطرفی هم بهییییییییییییییچ وجه نمیخواستم باهاش همکلام بشم و همین دلیل شد که تا شب باخودم کلنجار برم که بهش پیام بدم یا ن؟
وذهنم بشدت درگیر بود.غروب یا شب بود فکر میکنم که داشتیم بابچه ها تو گروه پراتیک صحبت میکردیم و نهایتا تصمیم گرفتم بهش پیام بدم
وازش خواستم که صفحات کتاب که مربوط به تدریس اونروز رو برام بفرسته...
وجوابش ساده و بازهم با روی باز بود:
آره البته!
وهمونزمان عکس هارو فرستاد(هنوزم دارمشون توگالریم و هربار یاد اونروز میوفتم و خندم میگیره به تمام اتفاقاتی که تاامروز افتاد)
حتی ازین حجم گشاده روییش اعصابم بهم ریخت و باعث شد ازش بدم بیاد...واینجوری بودم که باشه باشه الان خیلی آدم روال و صمیمی ای هستی باهمه...گگگگگگگگگگگگگ...
امادرهرصورت عکس رفرنسا کمک خوبی بود و تونستم یه روند پیدا کنم تا درسامو بخونم.... -
@ABR_DJ
خب من که نگفتم ...... پس من رو چرا میوت کردن
همش تقصیر منه
ولی وقتی فهمیدم 48 ساعت میوتت کردن خیلی خوشحال بودم -
@Farhadd خشکشویی از خودمه
ولی طلبکار ندارم سرش.
مث تو فراری هم نیستم -
@ABR_DJ
بله بله قطعاااااا -
@ABR_DJ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
SiliS بححححددد شد که
اون روز یه اتفاقی افتاده بود از همه طلبکار بودم و با همه سر جنگ و دعوا داشتمموفق هم شدی؟ طلب ها رو پاس کنی؟
پس فرهاد بازی هم بلدی -
amir ahmadi
به خدا که منم
من هنوزم نگام به آسمونه باور کن
فکرم پیش سیاره میلر مونده اصن -
@ABR_DJ
خب یعنی 50 تومن نداری بدی من ؟!
فراری چیه مرد حسابی ؟ نشستم خونه دارم عالیس مینوشم
علی فهمید بعد پس لرزه های زلزله ، حالم بد بوده با توجه به بیت
( چو عضوی به درد اورد روزگار ....) برام یه بسته عالیس اورد
@Valicheki -
سردردِ لعنتی /:
از کار و زندگی میندازتت -
@Farhadd
-
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Señorita در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Señorita در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
این فیلم های ترکی از فیلم های تخیلی آمریکایی هم تخیلی ترن :///
https://digimovie.vip/7-kogustaki-mucize-2019/
این فیلم ترکی>>>>>>>>>>منم فیلم ترکی دیدم که خوب باشه
ولی اکثرشون اونطورنهمه کشور ها رو تکی نگاه کنی اکثریتشون بده
باشد
-
amir ahmadi اولین فیلمی که عمیقا فیلم نامه و نویسنده رو درک کردم
-
به این معلم زیمین شناسی بدبخت سر امتحان انقدر فحش دادم اخرشم بیچاره امتحان کتاب باز گرفت.