Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. هرچی تو دلته بریز بیرون 5
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
AinoorA
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
The Charming English 🌱
Anzw 18A
خبببب سلاممم چطورین؟ خیلی یهویی ایده ان تاپیک به ذهنم رسید و راستش رو بخواید اصلا چک نکردم ببینم یه همچین چیز فعالی داریم یا نه:))))) ماجرا از چه قراره؟ آقا اگه هررررر نکته گرامری، اصطلاح، ضرب المثل، لغت یا هرررررررررر چیزِ اینجوریِ انگلیسیِ جالبی خوندین یا بلد بودین بیایین اینجا با هم دیگه به اشتراک بذاریم هر از گاهی🫠 اینکه چقدر و مطلب و نکته ساده است یا پیچیده است واقعا واقعا فرقی نداره و مشکلی ایجاد نمی کنه... خلاصه اینکه راحت باشین... راحت و فعاااااااااال دعوت می کنم از: همه تون:) -کنارهم کلی چیز میز یاد میگیرم:) @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @تجربیا @انسانیا @ریاضیا @همیار @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
ایران رو به یاد بیار!
Michael VeyM
Topic thumbnail image
غیر درسی
گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
Mr. PerfectM
سلام دوستان هدفم از زدن این تاپیک اینکه: شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم لطفا شما هم در این مسیر یارا باشید. تا حداقل شبی یه قطره از اقیانوس علم را به معلومات خود بیافزاییم.
غیر درسی
کاف‍ــه می‍ـــم♡
sandiiiiS
سلام به یاران ج‍ــان به %(#ff00ff)[ک‍ـــافه می‍ـــم] خوش اومدین.. توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[مت‍ــن های ادب‍ــی] بفرستین ما نمیتونستیم توی تاپیک شع‍ــردانه متن ادبی بفرستیم توی تاپیک خ‌ــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن همگی خوش اومدین.. %(#0000ff)[اسپم ممنوعه] و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن @M-an %(#7f7fff)[_________________________________] خب خب دعوت میکنم از : @خانوم @dlrm @اکالیپتوس @revival @گونش @Saahaar @sheyda-fkh @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
غیر درسی
یه مشکل فنی پیش اومده❌️❌️
بابونــــهب
سلام روزتون بخیر. امروز یه برنامه رو از یه سایت که نمیدونم معتبر بود یا نه گرفتم یه مدت بعد از نصبش ۳ گیگ باقیمونده از نتم رو تموم کرد باز یه بسته ۱.۵ گیگی خریدم که اون هم تموم شد چیکار کنم؟ البته برنامه رو حذف کردم همون لحظه @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
ساز کده 🎵🎸
Hamed.sH
تو این تایپک هر کی هر سازی رو که بلده اگه دوست داشت اجرا کنه و به اشتراک بزاره تا بتونیم ازش لذت ببریم 🪕🪗 من خودم به شخصا سه تار کار می کنم 🪕 @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
*پادکستجات*
dlrmD
%(#1fb5ad)[سلام رفیق رفقا]:) حال دلاتون آروم... همون طور که از اسم تاپیک پیداست این تاپیک مخصوص "%(#b51f1f)[پادکست]" هستش:) این تاپیک رو زدیم که از این به بعد توی تایمایی که حسِ درستون نیست و حال گوش کردن به هیچ آهنگی رو ندارین،پادکست های اینجا رو پلی کنید، سرتون رو بذارید روی دستتون و چشماتون رو ببندین و یکم ریلکس کنید:) این تاپیک جای آهنگ %(#d66666)[نیست] ما آهنگ هامون رو اینجا میذاریم این تاپیک جای شعر %(#d66666)[نیست] ما شعرهامون رو اینجا میذاریم اینجا صرفا تاپیکیِ برای دکلمه و پادکست هایی که به نظرتون میتونه حالِ دل رو خوب کنه و شایدم چند دقیقه ای به فکر وابدارتمون:)) حتی این پادکست هارو میشه شب قبل خواب هم گوش داد و جای فکر کردن به مشکلات روزانه یکم غرق متن و صدای گوینده شد:) پس... بسم الله دعوت می کنم از: @ادمین هامون @ناظم های منظممون:)) @همیار های باهوشمون @فارغ-التحصیلان-آلاء که چقدم بح بح @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا که خیلی خفنیم :)) @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا که شمام خفنید :)) @رتبه-های-انجمن-آلاء که موجب افتخارمونین @خیرین-کوچک-دریا-دل که آلاء رو به شما هم مدیونیم:) و همه ی @دانش-آموزان-آلاء تشکر هم بکنم از @آسمان-آبی واسه مهربونیش و پیشنهاد خفنش جات جات و امیدوارم تاپیک رو نبندن بچه های بالا @ادمین
غیر درسی
My dear books📖
mr.vinyzoM
Topic thumbnail image
غیر درسی
خط خط یه گردو 😍❤
اکالیپتوسا
Topic thumbnail image
غیر درسی
ریاضی
Hesam GalaviH
سلام چند سالی هست که لایق هیچ کتابی رو باز نکردم ولی برای گرفتن دیپلم باید ریاضی دوازدهم رو برج شیش امتحان بدم من هیچی یادم نمیاد لطفاً میشه راهنماییم کنید از کجا شروع کنم ویک دبیر ریاضی خوب بهم معرفی کنید تا فیلم تدریس ش رو ببینم
غیر درسی
چالش 20 حقیقت
مهربونم
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه . من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن ) پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره.... حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟ این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم. **اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین ! خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید @alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an اخراج نشوم صلوات
غیر درسی
انجمن انیمه ای :>
Michael VeyM
هاعیییییی به هممه برین تو chat gpt و یه عکس از خودتون رو آپلود کنین و زیرش بنویسین: restyle image in studio ghibli style keep all details بعدشم نتیجه رو بفرستین اینجا تا ببینیم هر کدوممون چه شکلییم @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا
غیر درسی
تک بعدی نبودن !!
_
سلام دوستان عزیز ️ بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ... اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :)) اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ... @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @تجربیا @ریاضیا
غیر درسی
آشپزی🍽🥞🎂
م
سلام و درود به همه لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون رو با هم به اشتراک بذاریم و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین دعوت میکنم از: @soniaaa @Anzw-18 @Gharibe-Gomnam @roghayeh-eftekhari @chichak-am @حامد-صباحی @حمید-صباحی @m-hmt @sania-Andiravan @z-Gheibi و بقیه دوستان @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا
غیر درسی
سوتی نامه
f.nalistF
سلام بچه ها امیدوارم حال یَک یَکتون عالی و درجه یک باشه بچه ها تو این تاپیک هر سوتی که دیدید یا خودتون مرتکب شدید رو بگید. میخواستم تکی منشن کنم ولی چون امکان داره کسی از قلم بیفته پس همه دعوتید. بترکونید @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی

هرچی تو دلته بریز بیرون 5

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
1.0m دیدگاه‌ها 415 کاربران 2.5m بازدیدها 286 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
    زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
    زهرا بنده خدا 2
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #664101

    خدایا خسته شدیم(:

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    1
    • C آفلاین
      C آفلاین
      CpR
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #664102

      حس میکنم یه چیز خیلی سنگین رو قفسه سینمه/:

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      1
      • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

        مهشید حسن زاده 0
        بخاطر جلوگیری از طولانی شدن این رشته خاطرات تو صفحه، این بخش رو نقل قول نمیزنم.اما این سری یبار رو خاطرات پراتیک ریپ خورده🤝
        .
        .
        .
        واحد پراتیک بالاخره والبته به خیروخوشی تموم شده بود و بقول خودش اگه حرف ها و حاشیه هارو فاکتور بگیریم روزای خوبی بود .اتفاقا همین خوشی هاشم بود که انگیزمونو (ماگروه ۲ بودیم)برای طی کردن بقیه واحد های عملی پیوسته و پشت سرهم حفظ میکرد و اینجوری شد که واحد عملی آزمایشگاه بیوشیمی رو هم با فاصله کمی از پراتیک شروع کردیم...
        صبح اولین جلسه آزمایشگاه بیوشیمی گوشیم به روال هرروز زنگ خورد.یادمه هشدار رو خاموش کردم و زل زدم به سقف بالاسرم.انقدر خسته بودم که حد نداشت. خب اون اوایل به سختی میتونستم زمانی برای استراحت پیداکنم(گرچه هنوزم همینه ولی خب بهرحال حالا بهتر مدیریت میکنم و فعالیت‌های انرژی بخش خودمو دارم)خلاصه هرچی فکرکردم دیدم نای بلند شدن و دیقه ای درس خوندن یا کاری کردن رو ندارم.پس به خودم حق دادم و خوابیدم(حتی برام مهم نبود که استاد کیه و نکنه حذفم کنه.دیییگه نمیتونستم)....
        انقدر خسته بودم که تا بعدازظهر بیهوش بودم انگار و انچنان این میزان خواب از من بعید بود که هم اتاقیام نگرانم شدن که نکنه مریض شدم و بیدارم کردن که ببینن سالمم یانه😅
        غروبتر بود که زنگ زدم به همکلاسیم توی خوابگاه که اگه هست برم اتاقش.رفتم پیشش و پرسیدم که جلسه اول چکار کردن و استادکیبود و روال چی هست اصلا و...
        اونم تعریف کرد و گفت که استاد خوش اخلاقیه و گفت رگ گیری رو یادشون داده و تمرین کردن و....
        منم تا جلسه بعدی حسسسابی کنجکاو شده بودم!

        مهشید حسن زاده 0م آفلاین
        مهشید حسن زاده 0م آفلاین
        مهشید حسن زاده 0
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #664103

        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

        مهشید حسن زاده 0
        بخاطر جلوگیری از طولانی شدن این رشته خاطرات تو صفحه، این بخش رو نقل قول نمیزنم.اما این سری یبار رو خاطرات پراتیک ریپ خورده🤝
        .
        .
        .
        واحد پراتیک بالاخره والبته به خیروخوشی تموم شده بود و بقول خودش اگه حرف ها و حاشیه هارو فاکتور بگیریم روزای خوبی بود .اتفاقا همین خوشی هاشم بود که انگیزمونو (ماگروه ۲ بودیم)برای طی کردن بقیه واحد های عملی پیوسته و پشت سرهم حفظ میکرد و اینجوری شد که واحد عملی آزمایشگاه بیوشیمی رو هم با فاصله کمی از پراتیک شروع کردیم...
        صبح اولین جلسه آزمایشگاه بیوشیمی گوشیم به روال هرروز زنگ خورد.یادمه هشدار رو خاموش کردم و زل زدم به سقف بالاسرم.انقدر خسته بودم که حد نداشت. خب اون اوایل به سختی میتونستم زمانی برای استراحت پیداکنم(گرچه هنوزم همینه ولی خب بهرحال حالا بهتر مدیریت میکنم و فعالیت‌های انرژی بخش خودمو دارم)خلاصه هرچی فکرکردم دیدم نای بلند شدن و دیقه ای درس خوندن یا کاری کردن رو ندارم.پس به خودم حق دادم و خوابیدم(حتی برام مهم نبود که استاد کیه و نکنه حذفم کنه.دیییگه نمیتونستم)....
        انقدر خسته بودم که تا بعدازظهر بیهوش بودم انگار و انچنان این میزان خواب از من بعید بود که هم اتاقیام نگرانم شدن که نکنه مریض شدم و بیدارم کردن که ببینن سالمم یانه😅
        غروبتر بود که زنگ زدم به همکلاسیم توی خوابگاه که اگه هست برم اتاقش.رفتم پیشش و پرسیدم که جلسه اول چکار کردن و استادکیبود و روال چی هست اصلا و...
        اونم تعریف کرد و گفت که استاد خوش اخلاقیه و گفت رگ گیری رو یادشون داده و تمرین کردن و....
        منم تا جلسه بعدی حسسسابی کنجکاو شده بودم!

        جلسه دوم آزمایشگاه بیوشیمی که بخاطر موضوع و شکل آزمایش ها تو آزمایشگاه هماتولوژی(خون شناسی) برگزار می‌شد خیلی زود رسید.
        صبح با کلی حس خوب بیدار شدم و باخودم گفتم هی! بزن بریم ببینیم اینجا چه ماجراجویی میشه کرد...(کلا هفت صب که توسرم با خودم حرف میزنم از رادیو جوانم انگیزم بیشتره🤦‍♀️😂😂😂💔)
        یکی از قوانین پرستاری رعایت کردن یه شکل مشخص پوشش با رنگ تعیین شدست(براما مشکیه)که بهش میگن dress code...و این قانون تو آزمایشگاه نبود.پس میتونستیم راحت لباس و کفش دلخواهمونو زیر روپوش بپوشیم و فقط یه پرستار میدونه همین چقدر آزادی بزرگیه🤌🤌😂💔
        وبنابراین از بابت کل این لحاظات روزمو خیلی خوب شروع کردم...
        قبل ازاستاد رسیده بودم دانشکده و بنابراین باید منتظر میموندیم تا استاد بیاد و در آزمایشگاه رو باز کنه...اونم اونجا بود.قبل ازمن رسیده بود.صاف و اتو کشیده و جالبه که شیرینی ای که قولشو به بچه ها داده بودیم و قراربود بخره رو هم خریده بود و آورده بود.و چون جو دانشگاه بنابه دلایلی اونزمان خیلی پذیرای دانشجو با جعبه شیرینی نبود؛گذاشته بودش تو یه پلاستیک تبلیغاتی و مجموعا بنظرم خیلی مرتب اومد...
        بهرحال استاد اومد ورفتیم سرکلاس.ازسلام وحال احوالشم طنز می‌ریخت.ازعادتای این استادمون این بود که صدامون میزد دکتر...(ولی ماکه صداش زدیم پرید بمون که دکتر خودتونید😂💔)
        بعدگفت که بچه ها ازهم خون بگیرن
        خب من جلسه قبلش نبودم و بلد نبودم بنابراین رفته بودم از رودست بچه ها نگاه کنم بلکه یاد بگیرم و اتفاقی که فکرشو هم نمیکردم افتاد!
        وقتی سرنگو دستم گرفتم ترسیدم...ینی اینجوری بودم که اولش خیلی ریلکس رفتم سرنگ نو گرفتم تا از یکی خون بگیرم اما به محضی که رفتم برم سراغ بچه ها یخ کردم یهو
        انگار همه چیز ازذهنم پاک شد و سرم خالی خالی شد
        سکوت کل وجودمو گرفته بود و تنها چیزی که احساس می‌کردم سرما و لرزش بدنم بود...
        یکی از ویژگی های خوبی که بنظرم خدابم داده اینه که براحتی میتونم پوکر بشم و هیچ احساسی رو تو چهرم نشون ندم...هیییچ احساسی.‌‌‌..پس وقتی متوجه لرزشم شدم؛تمااام تمرکزم رو از محیط گرفتم گذاشتم رو خودم که مبادا کسی متوجه بشه...رفتم تو حالت پوکر و دستام که میلرزیدن رو هم گذاشتم تو جیبم...خداروشکر ماسک داشتیم و راحت میتونستم با دهن نفس بکشم .قلبم کاملا تو دهنم میزد
        و قفسه سینم درد گرفته بود...
        خب از نظر منطقی قرارنبود هیچ اتفاقی بیوفته اما من ازینکه قرار بود جسم تیزی رو وارد رگ کسی کنم شوک شده بودم و مدام میگفتم یعنی دارم بهش آسیب میزنم؟
        اما تمام این آشفتگی هارو درخودم قایم کردم و سعی کردم برگردم به جمع بچه ها...و نگاه کنم به دستاشون...
        فقط دلم میخواست همه چیززودتر تموم بشه...
        یکی از همگروهیام ظاهرا که برخلاف بقیه اعضای گروه از جلسه قبل موفق نشده بود خون بگیره و کمی تو ذوقش خورده بود اما رفیقش با حوصله نشسته بود جلوش و مدام تشویقش میکرد ازش رگ بگیره
        اگرچه آخرش موفق شد اما آشفتگیش باعث می‌شد بیشتر مضطرب بشم...
        ازبیرون طبیعی بودم اما درون دچار احساسات ضدو نقیضی شده بودم
        ترسیده بودم از چیزی که معتقد بودم ترسی نداره
        واینکه ترسیده بودم متعجب بودم
        وازتعجب و بهتم عصبانی هم شده بودم
        یخ کرده بودم و هر ثانیه انگار سردتر و سردتر می‌شدم...
        توهمین حالو هوا بودم که استاد با صدای بلند گفت دکترا کیا جلسه قبل نبودن؟بیاین اینجا...سه نفر بودیم که الان خاطرم نیست اون یکی خانوم کی بود ولی به اون همگروهی آقامون که غایب بود گفت بشین استینو بزن بالا
        بعدم گارو(همون بندی یا کشی که بالاتراز محل رگگیری دور دست میبندن) رو بست دور دستش.چارپنج ثانیه صبر کرد و بعد به رگ که حالا برجسته شده بود اشاره کردو گفت رگ رو لمس کنید تا متوجه مسیرش بشید(کل پروسه نمونه گیری باید کمتراز یک دقیقه باشه وگرنه کیفیت نمونه تغییرمیکنه و بنابراین باید سریع عمل کرد)اما من نمیخواستم دستمو از جیبم درارم و بنابراین گفتم دیدم رگو رواله
        استاد با تعجب گفت دیدی؟وحواسش به حجابم جمع و دچار این سوتفاهم شد که لابد چون آقاست رگ رو دست نزدم(اینجا قانون محرم نامحرمی تو آموزش پزشکی چون جان مردمه دچار انعطاف میشه و اصلا ربطی نداره) و همچین کنایه طورجلوهمه تشر زد خب اگه دیگه دراین حدی که اصا ولش کن برو....اومدو بیمارت مرد باشه...
        اونلحظه یکی از لحظات سختم بود...ازدرون آشفته بودم و حالا اینطوری سنگ رو یخ شده بودم.چندقدم عقب تررفتم...سرمو انداختم پایین و از استیشن استاد دور شدم رفتم پیش بقیه همگروهیامو سرمو گرم دیدن کارای اونا کردم و سعی کردم گریه نکنم...حالا دیگه اونقدر عصبی بودم که قلبم تیرمیکشید و کتف چپم درد گرفته بود.سکوت کرده بودم...
        اون همگروهیم که از هممون بزرگتر بود یادتونه؟اون صدام کرد...این اقا قبلا کار بالین کرده بود و خیلی خوب توضیح می‌داد.سر جریان پراتیک ازش دفاع کرده بودم و حالا اون هم گفت که بیا خودم یادت بدم...رفتیم رو یه میزو استیشن دیگه.نشست و بهم توضیح داد...وگفت ازش رگ بگیرم
        خیلی سعی کردم نلرزه دستم اما دفعه اول نتونستم رگ بگیرم.
        باحوصله گفت یباردیگه...رفتم سرنگ جدید آوردم.مشغول بستن گارو و تلاش دومم شدم که متوجه حضورش کنار استیشن شدم،داشت نگاه می‌کرد.بار دوم رگ رو گرفتم اما نتونستم خون بکشم تو سرنگ.(رگ نه پاره شد و نه خونریزی کرد...فقط نشد خون بکشم)
        توهمچون شرایطی که داشتم همینجوریش سخت بود انجام هرکاری برام و این ناکامی ها بیشتر اذیتم میکردن.بار دوم که نشد؛دیدم اشاره کرد به این همگروهیم که پاشو بزار ازمن رگ بگیره رگ تازه ببینه...
        راستشو بگم؛جاخوردم!بهش نگاه کردم و دیدم برعکس من چقدررررر آرامه! با یه نگاه آرااااااااام و متین و لبخند کمرنگ و هوشمندانه ای که همیشه همراهشه سرشو به تایید تکون داد که یعنی شروع کن!
        اونحجم آرامش و طمأنینه ش انقدر عجیب بود که دوباره تو سرم سکوت بشه...
        گارو رو بستم دور دستش.رگ و راستاشو پیدا کردم و گرفتم
        اینبار هم درست رگ رو گرفته بودم وحس میکردم روزنه امیدی بروم باز شده و نور کمرنگش سعی داره یخمو اب کنه میشد نقطه کوچیک گرماشو تو اون قامت سراسر یخم حس کنم...
        اما تا خواستم خون رو بکشم تو سرنگ ؛باز سر سرنگ از تو رگ خارج شد و نتونستم خون رو بکشم.عصبانی شده بودم.همون نقطه کور امیدم بسته شد و داشتم به مرحله پرخاش می‌رسیدم.
        گفتم عههه و سرنگو انداختم رو میز و پاشدم رفتم سمت لباسام،که یهو خیلی مظلوم صدام کرد خانم فلانی؛میشه لطفا گارو رو باز کنید؟
        خخخخخ هیچوقت چهرشو اونروز یادم نمیره!خیلی مودب و مظلوم منتظر مونده بود تا گارو رو ازدستش باز کنم و برای اینکه ناراحت نشم خودش کاری نمی‌کرد...(که این از ادب و آقا بودنش بود)
        اما من جوش آورده بودم و تو چنین شرایطی اصصصلا نباید میموندم.دیگه کتف چپم سر شده بود و دست چپم گزگز میکرد...پس رفتم دکمه روی گارو رو زدم(گارو کشیه و وقتی دکمشو میزنی باید نگهش داری تا بخاطر حالت ارتجاعی نپره تو سرو صورت طرف)اما من اصلا توجهی نداشتم.فقط دکمه رو زدم و گارو عه پرید تو صورتش.بعدشم با حرص گفتم خودت پنبه الکل بزار دیگههه و رفتم....
        نمیدونم بعدش چیشد
        ازکلاس زدم بیرون و یک‌راست برگشتم خوابگاه...
        ازخودم عصبانی بودم
        ازینکه ترسیده بودم
        از استادم عصبانی بودم
        ازینکه قضاوتم کرده بود
        ازخودم بیشتر عصبانی بودم
        ازینکه بخاطر همچین چیزی ترسیده بودم و خودمو درمعرض قضاوت گذاشته بودم
        ازون عصبانی بودم
        نمیدونم چرا
        ولی بودم...
        حتی عذاب وجدان داشتم
        نگاه مطمئن و آرامش یادم میومدو اینکه دردش اومده بود بخاطر کار من ولی نتونستم موفق شم آزارم میداد...
        باخودم میگفتم ببین چقدر مطمئن اومدولی ناامیدش کردم و بهش آسیب رسوندم
        روی تاب نشسته بودم و تازه انگار داشتم می‌فهمیدم...گریم گرفت...حیاط شکر خداخلوت بود...

        بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

        OpalO مهشید حسن زاده 0م 2 پاسخ آخرین پاسخ
        5
        • 0yasin.sh00 0yasin.sh0

          Farhadd چخبر خوبی عزیز؟

          0yasin.sh00 آفلاین
          0yasin.sh00 آفلاین
          0yasin.sh0
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #664104

          1683254220044.png
          1683254213003.png
          اول صبحی برای شروع امروز خیلی خوب بود😁🙂

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          4
          • 0-0ftm0 0-0ftm

            @ABR_DJ اوضاع «فعلا» درست نمیشه
            ولی تهش درست میشه
            ولی تهش اونایی ک باید هم شرشون کنده میشه
            می‌دونم بیان ی گوشه کارو درست کنن ی گوشه دیگش خراب میشه .اوضاعم داغونه
            جز دووم آوردن راهی نیست:))

            Ramos9248R آفلاین
            Ramos9248R آفلاین
            Ramos9248
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #664105

            @_delibal_ آره فعلا خبری از اوضاع خوب نیست ولی خوب میشه اصن به امید همین داریم دووم میاریم

            همینجوری نمیمونه... : )))

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            1
            • Ramos9248R آفلاین
              Ramos9248R آفلاین
              Ramos9248
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #664106

              از بوی دهنم بده تشخیص ماریان
              علی دیگه مست نیست ماریان

              همینجوری نمیمونه... : )))

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              2
              • Ramos9248R آفلاین
                Ramos9248R آفلاین
                Ramos9248
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #664107

                هنوزم چشمای تو مث شبای پر ستاره‌س
                هنوزم دیدن تو برام مث عمر دوباره‌س
                هنوزم وقتی میخندی دلم از شادی میلرزه
                هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می‌ارزه
                اما افسوس تو رو خواستن دیگه دیره دیگه دیره
                ولی افسوس که نخواستن که دلم آروم نمیگیره نمیگیره

                همینجوری نمیمونه... : )))

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                2
                • Ramos9248R آفلاین
                  Ramos9248R آفلاین
                  Ramos9248
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #664108

                  تا گلی از سر ایوونِ تو پژمرد و فرو ریخت
                  شبنمی غمزده از گوشه ی چشمانِ من آویخت
                  دوری بین من و تو دوری باغ و تماشاست
                  دوری بین من و تو دوری ماهی و دریاست
                  اما افسوس تو خواستن دیگه دیره دیگه دیره
                  ولی افسوس که نخواستن دلم آروم نمیگیره نمیگیره

                  همینجوری نمیمونه... : )))

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  2
                  • SiliSS SiliS

                    @Dr_Eliov کاری از دستم بر میاد ؟😔🌷

                    در حال بارگذاری...د آفلاین
                    در حال بارگذاری...د آفلاین
                    در حال بارگذاری...
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #664109

                    SiliS دمت گرم به مرور زمان خوب میشم

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    1
                    • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0
                      بخاطر جلوگیری از طولانی شدن این رشته خاطرات تو صفحه، این بخش رو نقل قول نمیزنم.اما این سری یبار رو خاطرات پراتیک ریپ خورده🤝
                      .
                      .
                      .
                      واحد پراتیک بالاخره والبته به خیروخوشی تموم شده بود و بقول خودش اگه حرف ها و حاشیه هارو فاکتور بگیریم روزای خوبی بود .اتفاقا همین خوشی هاشم بود که انگیزمونو (ماگروه ۲ بودیم)برای طی کردن بقیه واحد های عملی پیوسته و پشت سرهم حفظ میکرد و اینجوری شد که واحد عملی آزمایشگاه بیوشیمی رو هم با فاصله کمی از پراتیک شروع کردیم...
                      صبح اولین جلسه آزمایشگاه بیوشیمی گوشیم به روال هرروز زنگ خورد.یادمه هشدار رو خاموش کردم و زل زدم به سقف بالاسرم.انقدر خسته بودم که حد نداشت. خب اون اوایل به سختی میتونستم زمانی برای استراحت پیداکنم(گرچه هنوزم همینه ولی خب بهرحال حالا بهتر مدیریت میکنم و فعالیت‌های انرژی بخش خودمو دارم)خلاصه هرچی فکرکردم دیدم نای بلند شدن و دیقه ای درس خوندن یا کاری کردن رو ندارم.پس به خودم حق دادم و خوابیدم(حتی برام مهم نبود که استاد کیه و نکنه حذفم کنه.دیییگه نمیتونستم)....
                      انقدر خسته بودم که تا بعدازظهر بیهوش بودم انگار و انچنان این میزان خواب از من بعید بود که هم اتاقیام نگرانم شدن که نکنه مریض شدم و بیدارم کردن که ببینن سالمم یانه😅
                      غروبتر بود که زنگ زدم به همکلاسیم توی خوابگاه که اگه هست برم اتاقش.رفتم پیشش و پرسیدم که جلسه اول چکار کردن و استادکیبود و روال چی هست اصلا و...
                      اونم تعریف کرد و گفت که استاد خوش اخلاقیه و گفت رگ گیری رو یادشون داده و تمرین کردن و....
                      منم تا جلسه بعدی حسسسابی کنجکاو شده بودم!

                      جلسه دوم آزمایشگاه بیوشیمی که بخاطر موضوع و شکل آزمایش ها تو آزمایشگاه هماتولوژی(خون شناسی) برگزار می‌شد خیلی زود رسید.
                      صبح با کلی حس خوب بیدار شدم و باخودم گفتم هی! بزن بریم ببینیم اینجا چه ماجراجویی میشه کرد...(کلا هفت صب که توسرم با خودم حرف میزنم از رادیو جوانم انگیزم بیشتره🤦‍♀️😂😂😂💔)
                      یکی از قوانین پرستاری رعایت کردن یه شکل مشخص پوشش با رنگ تعیین شدست(براما مشکیه)که بهش میگن dress code...و این قانون تو آزمایشگاه نبود.پس میتونستیم راحت لباس و کفش دلخواهمونو زیر روپوش بپوشیم و فقط یه پرستار میدونه همین چقدر آزادی بزرگیه🤌🤌😂💔
                      وبنابراین از بابت کل این لحاظات روزمو خیلی خوب شروع کردم...
                      قبل ازاستاد رسیده بودم دانشکده و بنابراین باید منتظر میموندیم تا استاد بیاد و در آزمایشگاه رو باز کنه...اونم اونجا بود.قبل ازمن رسیده بود.صاف و اتو کشیده و جالبه که شیرینی ای که قولشو به بچه ها داده بودیم و قراربود بخره رو هم خریده بود و آورده بود.و چون جو دانشگاه بنابه دلایلی اونزمان خیلی پذیرای دانشجو با جعبه شیرینی نبود؛گذاشته بودش تو یه پلاستیک تبلیغاتی و مجموعا بنظرم خیلی مرتب اومد...
                      بهرحال استاد اومد ورفتیم سرکلاس.ازسلام وحال احوالشم طنز می‌ریخت.ازعادتای این استادمون این بود که صدامون میزد دکتر...(ولی ماکه صداش زدیم پرید بمون که دکتر خودتونید😂💔)
                      بعدگفت که بچه ها ازهم خون بگیرن
                      خب من جلسه قبلش نبودم و بلد نبودم بنابراین رفته بودم از رودست بچه ها نگاه کنم بلکه یاد بگیرم و اتفاقی که فکرشو هم نمیکردم افتاد!
                      وقتی سرنگو دستم گرفتم ترسیدم...ینی اینجوری بودم که اولش خیلی ریلکس رفتم سرنگ نو گرفتم تا از یکی خون بگیرم اما به محضی که رفتم برم سراغ بچه ها یخ کردم یهو
                      انگار همه چیز ازذهنم پاک شد و سرم خالی خالی شد
                      سکوت کل وجودمو گرفته بود و تنها چیزی که احساس می‌کردم سرما و لرزش بدنم بود...
                      یکی از ویژگی های خوبی که بنظرم خدابم داده اینه که براحتی میتونم پوکر بشم و هیچ احساسی رو تو چهرم نشون ندم...هیییچ احساسی.‌‌‌..پس وقتی متوجه لرزشم شدم؛تمااام تمرکزم رو از محیط گرفتم گذاشتم رو خودم که مبادا کسی متوجه بشه...رفتم تو حالت پوکر و دستام که میلرزیدن رو هم گذاشتم تو جیبم...خداروشکر ماسک داشتیم و راحت میتونستم با دهن نفس بکشم .قلبم کاملا تو دهنم میزد
                      و قفسه سینم درد گرفته بود...
                      خب از نظر منطقی قرارنبود هیچ اتفاقی بیوفته اما من ازینکه قرار بود جسم تیزی رو وارد رگ کسی کنم شوک شده بودم و مدام میگفتم یعنی دارم بهش آسیب میزنم؟
                      اما تمام این آشفتگی هارو درخودم قایم کردم و سعی کردم برگردم به جمع بچه ها...و نگاه کنم به دستاشون...
                      فقط دلم میخواست همه چیززودتر تموم بشه...
                      یکی از همگروهیام ظاهرا که برخلاف بقیه اعضای گروه از جلسه قبل موفق نشده بود خون بگیره و کمی تو ذوقش خورده بود اما رفیقش با حوصله نشسته بود جلوش و مدام تشویقش میکرد ازش رگ بگیره
                      اگرچه آخرش موفق شد اما آشفتگیش باعث می‌شد بیشتر مضطرب بشم...
                      ازبیرون طبیعی بودم اما درون دچار احساسات ضدو نقیضی شده بودم
                      ترسیده بودم از چیزی که معتقد بودم ترسی نداره
                      واینکه ترسیده بودم متعجب بودم
                      وازتعجب و بهتم عصبانی هم شده بودم
                      یخ کرده بودم و هر ثانیه انگار سردتر و سردتر می‌شدم...
                      توهمین حالو هوا بودم که استاد با صدای بلند گفت دکترا کیا جلسه قبل نبودن؟بیاین اینجا...سه نفر بودیم که الان خاطرم نیست اون یکی خانوم کی بود ولی به اون همگروهی آقامون که غایب بود گفت بشین استینو بزن بالا
                      بعدم گارو(همون بندی یا کشی که بالاتراز محل رگگیری دور دست میبندن) رو بست دور دستش.چارپنج ثانیه صبر کرد و بعد به رگ که حالا برجسته شده بود اشاره کردو گفت رگ رو لمس کنید تا متوجه مسیرش بشید(کل پروسه نمونه گیری باید کمتراز یک دقیقه باشه وگرنه کیفیت نمونه تغییرمیکنه و بنابراین باید سریع عمل کرد)اما من نمیخواستم دستمو از جیبم درارم و بنابراین گفتم دیدم رگو رواله
                      استاد با تعجب گفت دیدی؟وحواسش به حجابم جمع و دچار این سوتفاهم شد که لابد چون آقاست رگ رو دست نزدم(اینجا قانون محرم نامحرمی تو آموزش پزشکی چون جان مردمه دچار انعطاف میشه و اصلا ربطی نداره) و همچین کنایه طورجلوهمه تشر زد خب اگه دیگه دراین حدی که اصا ولش کن برو....اومدو بیمارت مرد باشه...
                      اونلحظه یکی از لحظات سختم بود...ازدرون آشفته بودم و حالا اینطوری سنگ رو یخ شده بودم.چندقدم عقب تررفتم...سرمو انداختم پایین و از استیشن استاد دور شدم رفتم پیش بقیه همگروهیامو سرمو گرم دیدن کارای اونا کردم و سعی کردم گریه نکنم...حالا دیگه اونقدر عصبی بودم که قلبم تیرمیکشید و کتف چپم درد گرفته بود.سکوت کرده بودم...
                      اون همگروهیم که از هممون بزرگتر بود یادتونه؟اون صدام کرد...این اقا قبلا کار بالین کرده بود و خیلی خوب توضیح می‌داد.سر جریان پراتیک ازش دفاع کرده بودم و حالا اون هم گفت که بیا خودم یادت بدم...رفتیم رو یه میزو استیشن دیگه.نشست و بهم توضیح داد...وگفت ازش رگ بگیرم
                      خیلی سعی کردم نلرزه دستم اما دفعه اول نتونستم رگ بگیرم.
                      باحوصله گفت یباردیگه...رفتم سرنگ جدید آوردم.مشغول بستن گارو و تلاش دومم شدم که متوجه حضورش کنار استیشن شدم،داشت نگاه می‌کرد.بار دوم رگ رو گرفتم اما نتونستم خون بکشم تو سرنگ.(رگ نه پاره شد و نه خونریزی کرد...فقط نشد خون بکشم)
                      توهمچون شرایطی که داشتم همینجوریش سخت بود انجام هرکاری برام و این ناکامی ها بیشتر اذیتم میکردن.بار دوم که نشد؛دیدم اشاره کرد به این همگروهیم که پاشو بزار ازمن رگ بگیره رگ تازه ببینه...
                      راستشو بگم؛جاخوردم!بهش نگاه کردم و دیدم برعکس من چقدررررر آرامه! با یه نگاه آرااااااااام و متین و لبخند کمرنگ و هوشمندانه ای که همیشه همراهشه سرشو به تایید تکون داد که یعنی شروع کن!
                      اونحجم آرامش و طمأنینه ش انقدر عجیب بود که دوباره تو سرم سکوت بشه...
                      گارو رو بستم دور دستش.رگ و راستاشو پیدا کردم و گرفتم
                      اینبار هم درست رگ رو گرفته بودم وحس میکردم روزنه امیدی بروم باز شده و نور کمرنگش سعی داره یخمو اب کنه میشد نقطه کوچیک گرماشو تو اون قامت سراسر یخم حس کنم...
                      اما تا خواستم خون رو بکشم تو سرنگ ؛باز سر سرنگ از تو رگ خارج شد و نتونستم خون رو بکشم.عصبانی شده بودم.همون نقطه کور امیدم بسته شد و داشتم به مرحله پرخاش می‌رسیدم.
                      گفتم عههه و سرنگو انداختم رو میز و پاشدم رفتم سمت لباسام،که یهو خیلی مظلوم صدام کرد خانم فلانی؛میشه لطفا گارو رو باز کنید؟
                      خخخخخ هیچوقت چهرشو اونروز یادم نمیره!خیلی مودب و مظلوم منتظر مونده بود تا گارو رو ازدستش باز کنم و برای اینکه ناراحت نشم خودش کاری نمی‌کرد...(که این از ادب و آقا بودنش بود)
                      اما من جوش آورده بودم و تو چنین شرایطی اصصصلا نباید میموندم.دیگه کتف چپم سر شده بود و دست چپم گزگز میکرد...پس رفتم دکمه روی گارو رو زدم(گارو کشیه و وقتی دکمشو میزنی باید نگهش داری تا بخاطر حالت ارتجاعی نپره تو سرو صورت طرف)اما من اصلا توجهی نداشتم.فقط دکمه رو زدم و گارو عه پرید تو صورتش.بعدشم با حرص گفتم خودت پنبه الکل بزار دیگههه و رفتم....
                      نمیدونم بعدش چیشد
                      ازکلاس زدم بیرون و یک‌راست برگشتم خوابگاه...
                      ازخودم عصبانی بودم
                      ازینکه ترسیده بودم
                      از استادم عصبانی بودم
                      ازینکه قضاوتم کرده بود
                      ازخودم بیشتر عصبانی بودم
                      ازینکه بخاطر همچین چیزی ترسیده بودم و خودمو درمعرض قضاوت گذاشته بودم
                      ازون عصبانی بودم
                      نمیدونم چرا
                      ولی بودم...
                      حتی عذاب وجدان داشتم
                      نگاه مطمئن و آرامش یادم میومدو اینکه دردش اومده بود بخاطر کار من ولی نتونستم موفق شم آزارم میداد...
                      باخودم میگفتم ببین چقدر مطمئن اومدولی ناامیدش کردم و بهش آسیب رسوندم
                      روی تاب نشسته بودم و تازه انگار داشتم می‌فهمیدم...گریم گرفت...حیاط شکر خداخلوت بود...

                      OpalO آفلاین
                      OpalO آفلاین
                      Opal
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Opal انجام شده
                      #664110

                      مهشید حسن زاده 0
                      سلام
                      چقدر قشنگ تعریف کردی، آزمایشگاه و پراتیک اولین تجربه‌های کار گروهیمون خیلی خوبن🥺😍
                      ولی سوال پیش میاد
                      منظورت از اینکه تو آزمایشگاه dress code ندارین چیه؟روپوش سفید نمیپوشین؟
                      و چرا تو آزمایشگاه بیوشیمی از هم خون گرفتین؟ برای کار خاصی بوده حتما که من یادم نمیاد:))

                      مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                      1
                      • officer kO آفلاین
                        officer kO آفلاین
                        officer k
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط officer k انجام شده
                        #664111

                        لعنت به این سایت آزمون سنجش =///
                        لعنت بهت که میزنی نام کاربری یا رمز عبور اشتباه
                        لعنت بهت ... لعنت بهت ... لعنت بهت =////

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        0
                        • SiliSS آفلاین
                          SiliSS آفلاین
                          SiliS
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #664112

                          از نظر خودم من فقط کودکی هستم که در ساحل بازی میکنم در حالی که اقیانوس پهناور
                          حقیقت کشف نشده در مقابلم قرار دارد
                          ایزاک نیوتون

                          shabechay@

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          2
                          • C آفلاین
                            C آفلاین
                            CpR
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #664113

                            پ.ن: شب قبل آزمون، کنکور هر چی اگ حتی خابتم نیومد قرص خاب بخور تا بخابی.

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            2
                            • C آفلاین
                              C آفلاین
                              CpR
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #664114

                              پ.ن: شب قبل آزمون، کنکور هر چی اگ حتی خابتم نیومد قرص خاب بخور تا بخابی.

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              2
                              • خ آفلاین
                                خ آفلاین
                                خانوم لوبیا
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #664115

                                از جمعه بدم میااااااد

                                • بەها بە کوڕێکی خوێڕی مەدە کە قەدڕت نازانیت🗿🫴🏻
                                Narges_N 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                2
                                • F آفلاین
                                  F آفلاین
                                  Farhadd
                                  تجربی
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #664116

                                  صبح است ساقیا
                                  قدحی پر شراب کن .........

                                  Farhad

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  2
                                  • OpalO آفلاین
                                    OpalO آفلاین
                                    Opal
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Opal انجام شده
                                    #664117

                                    Your browser does not support the audio element.

                                    Vivaldi - cello santa III in a minor - Allergo
                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    2
                                    • خ آفلاین
                                      خ آفلاین
                                      خانوم لوبیا
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #664118

                                      انجمن یجوریه برام😑💔

                                      • بەها بە کوڕێکی خوێڕی مەدە کە قەدڕت نازانیت🗿🫴🏻
                                      OpalO 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      1
                                      • خ خانوم لوبیا

                                        از جمعه بدم میااااااد

                                        Narges_N آفلاین
                                        Narges_N آفلاین
                                        Narges_
                                        تجربی
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #664119

                                        @Death از جمعه های آزمون که فرداشم امتحانه بدم میاد🗿💔

                                        ...Life goes on
                                        زندگی سوپه و من چنگالم...

                                        خ 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        2
                                        • Narges_N Narges_

                                          @Death از جمعه های آزمون که فرداشم امتحانه بدم میاد🗿💔

                                          خ آفلاین
                                          خ آفلاین
                                          خانوم لوبیا
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #664120

                                          @M-Tina
                                          درکت میکنم:)

                                          • بەها بە کوڕێکی خوێڕی مەدە کە قەدڕت نازانیت🗿🫴🏻
                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          1
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 33204
                                          • 33205
                                          • 33206
                                          • 33207
                                          • 33208
                                          • 50005
                                          • 50006
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع