|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
شبتون آروم
-
ولی حتی با گذشت 5 سال
هنوز
دیالوگ باکسِ اتاق سرد آبی
حکم یه مورفین رو داره... -
SiliS ولی یه سوال چرا به نظر میاد به سطحی که روشن پرچ شدن؟
یکم ترسناکه اگه بدون بیهوشی بوده یا چمیدونم زنده زنده
-
این پست پاک شده!
-
باز هم پرسه زدن های بچه های امور فرهنگی در این مکان
روزی یه نفرشون اینجاست -
ولی کارای این مدلی باعث میشه آدم مسئولیت پذیر بشه
چیزی که سختمه و ازش فراری ام -
هعی زندگی
یکی بیاد منو از اینجا بلند کنه تا اون خانمه نیومده یقه‌مو بگیره -
میگفت تو کارای تشکیلاتی
باید گوش به امر فرمانده تون باشید
یعنی من الان با اینکه اصلا تمایلی ندارم برم کلید رو از اوشون بگیرم درستش اینه که برم بگیرم
ولی هنوز نمیتونم
هنوز این چیزا رو یاد نگرفتم
و درحال حاضر دلیلی هم برای یاد گرفتنش ندارم... -
سخت نمیگیرم...
-
حاج حسین یکتا:
مادر شهید معماریان به من میگفت که رفتم تو اتاق خواب پسرم گفتم مامان چیکار داری؟ گفت میخوام ساکم رو امشب تو ببندی، گفتم مامان برای چی؟ گفت برای این که این آخرین جبهه است که میرم. دیگه برنمیگردم. گفتم مامان زبونت رو گاز بگیر. این همه جبهه رفتی اومدی بازم میری میای، گفت نه مامان این آخرین جبهه است. آقای یکتا صبح اومدم آب بریزیم پشت سرش دیدم دلم داره دنبالش میره. گفتم مالی که در راه خدا دادم، نباید دلم باهاش باشه. آب رو دادم به همسایه ریخت... رسید سر کوچه به این تیر چراغ برق سر کوچه که الان خورده کوچه شهید معماریان، وایساد یه نگاهی به من کرد گفت مامان قد و بالام رو ببین که دیگه تا قیامت منو نمی‌بینی... -
خیلی دوست دارم بدونم این حجم از ایمان به یه چیزی از کجا منشا میگیره...
-
چرا نمیاد
قرار بود۸اینجا باشه -
همون ۹میاد دیگه...
-
ولی اینکه اینجا نشستم سمه:/
کی ۸صبح وقتی کلاس نداره میاد اینجا میشینه و زل میزنه به در ورودی دانشگاه؟!:/زهرا بنده خدا 2
هیچکس جز زهرا بنده خدا -
هووووووممممممم
-
من تقریبا همرو ب جز اونی که نصفه حرف میزنه تو زندگیم می‌بخشم
