-
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیمترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم .. -
ای ماه شب افروز شبستان افروز ..
-
این تن اگر کم تَنَدی راه دلم کم زَنَدی
راه شدی تا نَبُدی این همه گفتار مرا ..
(مولانا)
-
نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز
خواهی بکشم به هجر و خواهی بنوازور بگریزم ز دستت ای مایهٔ ناز
هر جا که روم پیش تو میآیم باز ..(سعدی)
-
در گوشه ای خلوت
در اِنـزوا
باید کناره گرفت
و بی هیاهو زندگی کرد -
کس نفهمد معنیِ ما، مصرع پیچیدهایم
|•_•|
-
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من توستگوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توستروزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توستگرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همهجا زمزمه عشق نهان من و توستگو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توستاین همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توستنقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توستسایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست -
- کاینهمهزخمنهانهستومجالِآهنیست'!
#حافظ
-
دلتنگتر از عاشقِ بیصبر کجاست؟!
#مولانا -
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی '!
#سعدی -
ظاهرِ شیرین نمیپوشد نهانِ تلخ را '!
#طالبآملی -
ز خاطرها فراموشم، سبکبار اینچنین باید '!
#بیدلدهلوی -
از یاد تو برنداشتم دست هنوز'!
#شهریار -
که مرا طاقتِ نادیدنِ دیدارِ تو نیست'!
#سعدی
- توچناندردلمنرفتهکهجاندربدنی'!
#سعدی
-
تویی آنکه در برِ من تهی از من است؛ جایت!
#بیدلدهلوی -
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
#مولانا -
که سوزِ عشق سخنهای دلنواز آرَد'!
#سعدی -
هیچکس کاش نباشد نگهش بر راهی '!
#صائبتبریزی -
غیرِ رویت هر چه بینم نورِ چشمم کم شود'!
#مولانا -
تو خود بهانهی خویشی! پیِ بهانه مگرد '!
#هوشنگابتهاج -
پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست'!
#مرتضیلطفی -
دست و پا گم کردهی شوقِ تماشای توام'!
#بیدلدهلوی -
خوشا چشمی که خواند حرف دل را '!
#امیرخسرودهلوی -
ناگهان حوصله از دست دل افتاد شکست '!
#امیراخوان -
دلم در دست او گیر است، خودم از دست او دلگیر'!
#حسینمنزوی -
باعث رنجش ما یک سخن سرد بس است '!
#صائبتبریزی -
اكنون تو ز من دل زدهای، من ز تو دلتنگ '!
#فاضلنظری -
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده '!
#مجیدتال -
نیست از کس شکوه ام از خود زیان آید مرا '!
#فیضکاشانی -
غربت کسی نباش که تو را وطن دیده '!
#محموددرویش
(شاید بعضی هاش شعر نباشه نمیدونم ولی برای یه مصراع زیباست...)
- کاینهمهزخمنهانهستومجالِآهنیست'!
-
تموم آدمارو بعد تو بخشیدم
همه رو بخشیدم اما تورو نه
دلیل دردامو بعد تو فهمیدم
همه رو فهمیدم اما تورو نه -
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند، شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم.....فروغ فرخزاد
-
صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ : تو چقدر حساسی ؛
تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست،
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من ، قلبشان منزل من…!
صافی آب مرا یادتو انداخت،رفیق!
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ
تنت گرم
دعایت با من...#سهراب_سپهری
هرچند دلایلم برای ادامه زندگی ته کشیده ولی اشعار اونا بهمون میگن هنوز هم انسان هایی وجود دارن که ذره ای احساس در وجودشون هست -
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشویگاهی انگارضروری ست بِگندی درخود
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی!گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی، راهی صحرا بشوی..گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی
آخرقصه هم آغوش زلیخا بشوی...#فروغ_فرخزاد
-
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
زندگی ،عشق ،اسارت همه بی معنا بود ... -
نور خواهی.!؟
مستعدِ نور شو..- مولانا