-
در دوستی ای صنم، چو دادم دادت
بر من ز چه روی، دشمنی افتادت؟دشمن خوانی مرا و خوانم بادت
ای دوست، چو من هزار دشمن بادتسنایی
-
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا
مولانا
-
گه قصد تاج زر کند گه خاکها بر سر کند
گه خویش را قیصر کند گه دلق پوشد چون گدا
مولانا
-
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
زندگی درد قشنگیست به جز شبهایش
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد
یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد!
خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!
شیخ و من هر دو طلبکار بهشتیم، ولی
من به تو، او به نماز خودش ایمان دارد
اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر
سر و سریست که با موی پریشان دارد
من از آن روز که در بند توام فهمیدم
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
"علی صفری"
متن لینک -
کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیادست خود بر سر رنجور بنه که چونی
از گناهش بمیندیش و به کین دست مخاآنک خورشید بلا بر سر او تیغ زدست
گستران بر سر او سایه احسان و رضااین مقصر به دو صد رنج سزاوار شدست
لیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزاآن دلی را که به صد شیر و شکر پروردی
مچشانش پس از آن هر نفسی زهر جفاتا تو برداشتهای دل ز من و مسکن من
بند بشکست و درآمد سوی من سیل بلاتو شفایی چو بیایی خوش و رو بنمایی
سپه رنج گریزند و نمایند قفابه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات
از همان جا که رسد درد همان جاست دواهمه عالم چو تنند و تو سر و جان همه
کی شود زنده تنی که سر او گشت جداای تو سرچشمه حیوان و حیات همگان
جوی ما خشک شدهست آب از این سو بگشاجز از این چند سخن در دل رنجور بماند
تا نبیند رخ خوب تو نگوید به خدا•مولانا•
-
من چرا دل به تو دادم،که دلم میشکنی!؟
- سعدى
-
اوست نشسته در نظر
من به کـجا نظر کـنم؟
اوست گرفته شهرِ دل
من به کـجا سفر کنم؟- مولانا
-
ناز کُنی؛
نَظر کُنی؛ قَهر کُنی؛ ستم کُنی
گر که جَفا، گر که وَفا، از تو حذر نمی شود...
#مولانا
-
هشیار کسی باید
کز عـشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم
با عـقل نیامیزد ..- سعدیِ جان