هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد
-
چرا همیشه تعجب میکردی که میشه چهار ساعت تمام با افرادی که عقاید ۱۸۰ درجه باهاش دارن بگو بخند کرد
تو هیچوقت تفاهم هارو پیدا نکردی دقیقا از همون جایی شروع کردی که تضادها شروع میشد حتی با من
تو دقیقا دست میزاشتیرو تفاوت ها نباید از اونجا شروع میکردی
کی فکرشو میکرد تهش به اینجا برسیم که وقتی همو میبینیم انگار ندیدیم و همو نمیشناسیم
همیشه مغرور و خودخواه و یکدنده
گند میزدی به همه چیز
عجبا
بیخیال -
تاحالا شده گشنت باشه و حتی حوصله خوردن چیزی نداشته باشی؟
این منم
-
مردی، همپای جوب چرک خورده، گوشه کوچه ای که باران، کف آن را پتوی چهل تکه ساخته، به آرامی، قدم های سنگینش را بر زمین میگذارد. هنوز دستانش در جیب، مشت هستند. خیره...
-
تاحالا شده گشنت باشه و حتی حوصله خوردن چیزی نداشته باشی؟
این منم
Gharibe Gomnam
سلام
من به صورت کلی ی وقتایی اشتها ندارم🥲
و فقط متوجه میشم که دلم درد میکنه و بی حال میشم.....
وقتی دو تکه نون میخورم .... میفهمم چقدر بهش نیاز داشتم... -
@دختر-بهار
سلاااااامGharibe Gomnam خوبین؟
-
اونقد حالش بد بود ک
من رفتم بهش دلداری بدم
ولی بجاش نشستیم دوتایی گریه کردیم
منطقیه... -
تاحالا شده گشنت باشه و حتی حوصله خوردن چیزی نداشته باشی؟
این منم
Gharibe Gomnam
سلام
شاید بی اشتها شدین -
Gharibe Gomnam
سلام
من به صورت کلی ی وقتایی اشتها ندارم🥲
و فقط متوجه میشم که دلم درد میکنه و بی حال میشم.....
وقتی دو تکه نون میخورم .... میفهمم چقدر بهش نیاز داشتم...Hhh Hh
من اشتها دارم گشنمه اما حتی حال غذا خوردن ندارم
-
Gharibe Gomnam خوبین؟
@دختر-بهار
شکر توچطوری
چه میکنی -
Gharibe Gomnam
سلام
شاید بی اشتها شدینSaudade 19 0
سلام نه نشدم -
اصلا آدم به یه چیزایی که فکر میکنی با خودش میگه این چیزایی که من الان درگیرشم همش هیچ و پوچه
میگه برو بشین به حال زارت فکرکنم بدبخت -
@دختر-بهار
شکر توچطوری
چه میکنیGharibe Gomnam خوبم منم مرسی
درس
تو چطور -
Gharibe Gomnam خوبم منم مرسی
درس
تو چطور@دختر-بهار
خواهرم قبل اینکه بره بهم گفت آبجی تو درسات کیتموم میشه بهش گفتم هیچوقت -
او که بعد از ساعت ها، دیگر می ایستد. می داند که نمی رسد. دیگر سرش پایین و مشغول دویدن نیست. آب، حالا نیز گذرا از سر شده. پس سرش را بالا می گیرد. به شبح هایی از انسان ها که به سرعت از کنارش می گذرند نگاه می اندازد. روح در چشمانش نیست. نمی توان گفت که از چشمانش، چه چیز فواره می زند... هیچ. نه خشم. نه غم. نه حسرت... هیچ. تنها "نگاه" در مردمک مانده. که آن ها را نیز می گیرد.
-
Hhh Hh
من اشتها دارم گشنمه اما حتی حال غذا خوردن ندارم
Gharibe Gomnam
عجب
نمیدونم چرا
یاد اون جملهه افتادم:
میگفت: خستمه از اینکه خستمه.... -
Reza-H در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
که آن ها را نیز می گیرد.
حال، دیگر "من" ندارد. تمام شده است
گاه، گُلی را در تهاجم پرتو های خورشید که می گذاری،
و تاخت زمان که می گذرد،
گل، تنها کمی تیره تر به نظر می آید. اما تا آن را لمس کنی، از ذره ذره وجود، از هم می پاشد. فرومی ریزد. به قطعاتی که حتی فکر نمی کنی که این قطعات قابل تفکیک از هم هستند، تقسیم می شود.
و حال، یک تل از خاکستر سرخ داری که تا ثانیه ای پیش می پنداشتی که گلیست، "زنده"...
او نیز به سرنوشت گل های خشکیده دچار شد. بر آفتاب ماند و ماند. و زمانی که زمان، طاقتش طاق شد، شکست. فرو ریخت و "خود" به "خ" ،"و" و "د" تبدیل شد که بیش از آنکه خود باشند، سمبلی از خستگی، واهمه و درد بود که بر زمین پاشیده بود