هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Gharibe Gomnam
سلام
شاید بی اشتها شدینSaudade 19 0
سلام نه نشدم -
اصلا آدم به یه چیزایی که فکر میکنی با خودش میگه این چیزایی که من الان درگیرشم همش هیچ و پوچه
میگه برو بشین به حال زارت فکرکنم بدبخت -
@دختر-بهار
شکر توچطوری
چه میکنیGharibe Gomnam خوبم منم مرسی
درس
تو چطور -
Gharibe Gomnam خوبم منم مرسی
درس
تو چطور@دختر-بهار
خواهرم قبل اینکه بره بهم گفت آبجی تو درسات کیتموم میشه بهش گفتم هیچوقت -
او که بعد از ساعت ها، دیگر می ایستد. می داند که نمی رسد. دیگر سرش پایین و مشغول دویدن نیست. آب، حالا نیز گذرا از سر شده. پس سرش را بالا می گیرد. به شبح هایی از انسان ها که به سرعت از کنارش می گذرند نگاه می اندازد. روح در چشمانش نیست. نمی توان گفت که از چشمانش، چه چیز فواره می زند... هیچ. نه خشم. نه غم. نه حسرت... هیچ. تنها "نگاه" در مردمک مانده. که آن ها را نیز می گیرد.
-
Hhh Hh
من اشتها دارم گشنمه اما حتی حال غذا خوردن ندارم
Gharibe Gomnam
عجب
نمیدونم چرا
یاد اون جملهه افتادم:
میگفت: خستمه از اینکه خستمه.... -
Reza-H در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
که آن ها را نیز می گیرد.
حال، دیگر "من" ندارد. تمام شده است
گاه، گُلی را در تهاجم پرتو های خورشید که می گذاری،
و تاخت زمان که می گذرد،
گل، تنها کمی تیره تر به نظر می آید. اما تا آن را لمس کنی، از ذره ذره وجود، از هم می پاشد. فرومی ریزد. به قطعاتی که حتی فکر نمی کنی که این قطعات قابل تفکیک از هم هستند، تقسیم می شود.
و حال، یک تل از خاکستر سرخ داری که تا ثانیه ای پیش می پنداشتی که گلیست، "زنده"...
او نیز به سرنوشت گل های خشکیده دچار شد. بر آفتاب ماند و ماند. و زمانی که زمان، طاقتش طاق شد، شکست. فرو ریخت و "خود" به "خ" ،"و" و "د" تبدیل شد که بیش از آنکه خود باشند، سمبلی از خستگی، واهمه و درد بود که بر زمین پاشیده بود -
the boy in Rain
-
Saudade 19 0
حالا امیر خوبه
علی رو منشن میکنم تا بهت بگه من چقدر سمم
officer k@ABR_DJ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Saudade 19 0
حالا امیر خوبه
علی رو منشن میکنم تا بهت بگه من چقدر سمم
officer kتایید میکنم حرفشو
و تاکید میکنم که در حد و اندازه H2SO4 اسیدِ خالصه -
officer k در ☆■● نوستالژی☆■● گفته است:
بهونه =)))))))یادمه یبار املت توت فرنگی درست کرد با خامه و پنیر و شیر و توت فرنگی و گوجه
-
Gharibe Gomnam
عجب
نمیدونم چرا
یاد اون جملهه افتادم:
میگفت: خستمه از اینکه خستمه....Hhh Hh
تنهایی همیشه خوب نیست چون امشب باید تنها غذا میخوردم حال نداشتم
اما یه بارم تنها بودم نهار تنها خوردم خیلی چسبید