هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
دل من چه خرد سال است
ساده مي نگرد
ساده مي خندد
ساده مي پوشد
دل من از تبار ديوارهاي كاهگلي است
ساده مي افتد
ساده مي شكند
ساده مي ميرد
دل من تنها...سخت مي گريد !!!
-
زندگي يعني بازي...
سه ، دو ، يک …
سوت داورـــ
بازي شروع شد!!!
دويدي ،
دست و پا زدي ،
غرق شدي ،
دل شکستي ،
عاشق شدي ،
بي رحم شدي ،
مهربان شدي ،
بچه بودي ،
بزرگ شدي ،
پير شدي ...
سوت داورـــ
بازي تمام شد ــــــــــــــــــــــــ؟؟؟!!!!
زندگي را باختي...
-
زندگي يعني بازي...
سه ، دو ، يک …
سوت داورـــ
بازي شروع شد!!!
دويدي ،
دست و پا زدي ،
غرق شدي ،
دل شکستي ،
عاشق شدي ،
بي رحم شدي ،
مهربان شدي ،
بچه بودي ،
بزرگ شدي ،
پير شدي ...
سوت داورـــ
بازي تمام شد ــــــــــــــــــــــــ؟؟؟!!!!
زندگي را باختي...
-
زندگي يعني بازي...
سه ، دو ، يک …
سوت داورـــ
بازي شروع شد!!!
دويدي ،
دست و پا زدي ،
غرق شدي ،
دل شکستي ،
عاشق شدي ،
بي رحم شدي ،
مهربان شدي ،
بچه بودي ،
بزرگ شدي ،
پير شدي ...
سوت داورـــ
بازي تمام شد ــــــــــــــــــــــــ؟؟؟!!!!
زندگي را باختي...
rose77 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
زندگي يعني بازي...
سه ، دو ، يک …
سوت داورـــ
بازي شروع شد!!!
دويدي ،
دست و پا زدي ،
غرق شدي ،
دل شکستي ،
عاشق شدي ،
بي رحم شدي ،
مهربان شدي ،
بچه بودي ،
بزرگ شدي ،
پير شدي ...
سوت داورـــ
بازي تمام شد ــــــــــــــــــــــــ؟؟؟!!!!
زندگي را باختي...
حاجی من برای برنده شدن به دنیا اومدم
-
خدا خفته است...
درخت مرده است...
سبزينه ناپديد
از يادِ آسمان رفته است
مه و مهتاب...
آسمان سياه از خفاش
زمين در چنگِ اهريمن
آتش ِ اهورا سرد و خاموش...آواز آبشاری نيست
سرود ِ چشمهساری نيست
از درونِ بدنهایِ سرگردان
صدای قهقهه میآيد ...
هيولا باز در راه استطبل میکوبند در دوردستِ تيرهها
پيامآورانِ جنگ
صورتکهایِ رنگين
پایکوبان و رقصان
نوزادان و رويانهایِ نازاده را
ملچ ملچ
با جيغهای کوتاه و تيز
به نيش میکشند ... -
خدا خفته است...
درخت مرده است...
سبزينه ناپديد
از يادِ آسمان رفته است
مه و مهتاب...
آسمان سياه از خفاش
زمين در چنگِ اهريمن
آتش ِ اهورا سرد و خاموش...آواز آبشاری نيست
سرود ِ چشمهساری نيست
از درونِ بدنهایِ سرگردان
صدای قهقهه میآيد ...
هيولا باز در راه استطبل میکوبند در دوردستِ تيرهها
پيامآورانِ جنگ
صورتکهایِ رنگين
پایکوبان و رقصان
نوزادان و رويانهایِ نازاده را
ملچ ملچ
با جيغهای کوتاه و تيز
به نيش میکشند ... -
یه شیرازی بعد از چندسال
میفهمه که فلجه
ازش میپرسن
چرا ایقدر دیر فهمیدی؟
میگه ناموسا فکر میکردم حسش نیس -
@milad91 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
rose77 ازین عکسای ترسناک نذارین خو آدم میترسه
پسری افت داره برات هاا پاکش کنن تا کسی ندیده
-
@milad91 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
rose77
من روحیاتم لطیفه. افت نداره
اوخییی لطفیه :face_with_stuck-out_tongue:
-
رفاقت یه عمره بیسه باعث و بانی دردم
رفاقت نمنیه،نمنیه یه رفیق خوب و گردم
رفیقیله گیانی اوانا که ولام بین یه زمانی
ولیم دی برینه الان دی بینسه دشمن گیانی
حرامه حرامه رفاقت وی زمانه دی حرامه
حرامه حرامه رفیق یاحق دی قیدت کتامه
خدایا خدایا درم آیندوه نزدیک دیونم
یکی و رفیقیل تیدو خنجری دی ده دریونم
یکی وه اوانی کوت یا خین وبانت کم براری
دست پا خطا کم دیه دو قلب مه ریشه دراری
حرامه حرامه رفاقت وی زمانه دی حرامه
حرامه حرامه رفیق یاحق دی قیدت کتامه
خدایا خدایا درم آیندوه نزدیک بینم
یکی و رفیق تیه دو خجری دی ده درونم
حرامه حرامه رفاقت وی زمانه دی حرامه
حرامه حرامه رفیق یاحق دی قیدت کوتامه -
اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکي کنارم نشسته
داشت به چشمام نگاه ميکرد بهش گفتم تو کي هستي؟
گفت: من پيشت ميمونم ولي بهت نميگم کي هستم
گفتم : تا هميشه پيشم ميموني
گفت : آره
گفتم : باهام بازي ميکني؟
گفت : نه
گفتم : واسه چي؟
گفت : من فقط پيشت ميمونم ولي کاري واست نميکنم
من هم گريه کردم اومد اشکامو پاک کرد
گفت : گريه نکن
گفتم : واسه چي؟
گفت : هنوز وقتش نرسيده
من هم بيشتر گريه کردم
یکی اومد منو بغل کرد
اون گفت : ميدوي اين کيه ؟
گفتم : نه
گفت : اين مادرته
گفتم : مادر چيه؟
گفت : مادر دلسوز ترين فرد دنياست خيلي هم دوست داشتنيه
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : آره
گفتم : من مادر رو بيشتر دوست دارم تا تو
گفت : ولي...
گفتم : ولي چي؟
گفت : اون تو رو تنها ميزاره
گفتم : نه اون منو دوس داره تنهام نميزاره
گفت : تنهات ميزاره
منم دوباره گريه کردم ديدم يکي اومد دست رو سرم کشيد
اون گفت : اين رو ميشناسي؟
گفتم : نه
گفت : اين پدرته
گفتم : پدر
گفت : آره
گفتم : اين کيه ؟
گفت : اين مهربان ترين فرد دنياست خيلي هم دوستت داره
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : اره ولي آخر تنهات ميزاره
گفتم : تو دروغ ميگي اون منو دوست داره
ديدم يکي اومد بالاي سرم دستامو گرفت و يه بوس به دستام داد
گفت : ميدوني اين کيه؟
گفتم : نه
گفت : اين خواهرته
گفتم : خواهر
گفت : آره خواهر هم راز هم درد هم بازي
گفتم : اين پيشم ميمونه
گفت : نه اين هم تنهات ميزاره
گفتم : آخه چرا ؟اون که منو دوست داره
گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پيشت ميمونم و تنهات نمي زارم
گفتم : نه
وبعد ديدم يکي اومد بغلم کرد و باهام بازي کرد
گفت : ميدوني اين کيه ؟
گفتم : اين همونيه که منو تنها نمي زاره
گفت :نه اون هم و رو تنها ميزاره
گفتم : نه نه نه
گفت : اون برادرته دوست داره هر چي ميخواي واست مياره ولي بهش دل نبند
گفتم : چرا؟
گفت : تنهات ميزار
بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم هاي ديگري آشنا شدم
ولي اون همش مي گفت اونها تو رو تنها ميزارن
تا روزي که....
داشتم قدم ميزدم ديدم يکي داره نگام ميکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم
روز بعد وقتي از اونجا گذشتم ديدم دوباره اونجا ايستاده و به من خيره شده من هم اهميتي بهش ندادم و سريع از اونجا گذشتم
روزها گذشت و اون همين جور به من خيره ميشد
وقتي اون رو ميديدم داشت بهم لبخند ميزد هميشه يک شاخه گل سرخ توي دستاش بود يک روز که داشتم از اونجا گذر ميکردم ديدم يکي اومد جلوم ايستاد و شاخه گلي به طرف من گرفت وقتی نگاش کردم ديدم خودشه هموني که هميشه منتظرم بود به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم ....
ديدم يکي بهم گفت : این هم تنهات ميزاره
آره خودش بود اوني که هميشه باهام بود و می گفت تنهام نميزاره
گفتم : اون که دوستم داره
گفت : اين دليل موندن نيست
من هم اون گل رو از اون گرفتم
هر روز منتظر به درختي تکيه ميکرد و با يک گل سرخ
کم کم معني عشق رو فهميدم آره اون عاشق من شده بود
اما من از جدايي ميترسيدم خيلي....
روزي رسيد که ديدم کنار درخت کسي نيست ديدم يک نامه با يک گل سرخ کنار درخت بود
وقتي نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاتريني
به خيابون نگاهي کردم ديدم خودش بود اما دستاش توي دستاي يکي ديگه....
توي همون لحظه ديدم يک دست روي شونه هام گذاشت
گفت : ديدي گفتم باتو نميمونه
من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامي گريه کردم
گفتم : تو که تنهام نگذاشتي
گفت : آره من تنها کسي هستم که کسي رو تنها نميزارم
گفتم : تو کي هستي؟
گفت : غم
گفتم : غم
گفت : آره اوني که با همه ميمونه هيچ کسی رو توي تنهايي تنها نميزاره
اشکامو پاک کردم و رفتم جايي که ديگه کسي منو پيدا نکنه
اما تنها کسي که منو تنها نگذاشت غم بود .....
-
رفاقت یه عمره بیسه باعث و بانی دردم
رفاقت نمنیه،نمنیه یه رفیق خوب و گردم
رفیقیله گیانی اوانا که ولام بین یه زمانی
ولیم دی برینه الان دی بینسه دشمن گیانی
حرامه حرامه رفاقت وی زمانه دی حرامه
حرامه حرامه رفیق یاحق دی قیدت کتامه
خدایا خدایا درم آیندوه نزدیک دیونم
یکی و رفیقیل تیدو خنجری دی ده دریونم
یکی وه اوانی کوت یا خین وبانت کم براری
دست پا خطا کم دیه دو قلب مه ریشه دراری
حرامه حرامه رفاقت وی زمانه دی حرامه
حرامه حرامه رفیق یاحق دی قیدت کتامه
خدایا خدایا درم آیندوه نزدیک بینم
یکی و رفیق تیه دو خجری دی ده درونم
حرامه حرامه رفاقت وی زمانه دی حرامه
حرامه حرامه رفیق یاحق دی قیدت کوتامه -
اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکي کنارم نشسته
داشت به چشمام نگاه ميکرد بهش گفتم تو کي هستي؟
گفت: من پيشت ميمونم ولي بهت نميگم کي هستم
گفتم : تا هميشه پيشم ميموني
گفت : آره
گفتم : باهام بازي ميکني؟
گفت : نه
گفتم : واسه چي؟
گفت : من فقط پيشت ميمونم ولي کاري واست نميکنم
من هم گريه کردم اومد اشکامو پاک کرد
گفت : گريه نکن
گفتم : واسه چي؟
گفت : هنوز وقتش نرسيده
من هم بيشتر گريه کردم
یکی اومد منو بغل کرد
اون گفت : ميدوي اين کيه ؟
گفتم : نه
گفت : اين مادرته
گفتم : مادر چيه؟
گفت : مادر دلسوز ترين فرد دنياست خيلي هم دوست داشتنيه
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : آره
گفتم : من مادر رو بيشتر دوست دارم تا تو
گفت : ولي...
گفتم : ولي چي؟
گفت : اون تو رو تنها ميزاره
گفتم : نه اون منو دوس داره تنهام نميزاره
گفت : تنهات ميزاره
منم دوباره گريه کردم ديدم يکي اومد دست رو سرم کشيد
اون گفت : اين رو ميشناسي؟
گفتم : نه
گفت : اين پدرته
گفتم : پدر
گفت : آره
گفتم : اين کيه ؟
گفت : اين مهربان ترين فرد دنياست خيلي هم دوستت داره
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : اره ولي آخر تنهات ميزاره
گفتم : تو دروغ ميگي اون منو دوست داره
ديدم يکي اومد بالاي سرم دستامو گرفت و يه بوس به دستام داد
گفت : ميدوني اين کيه؟
گفتم : نه
گفت : اين خواهرته
گفتم : خواهر
گفت : آره خواهر هم راز هم درد هم بازي
گفتم : اين پيشم ميمونه
گفت : نه اين هم تنهات ميزاره
گفتم : آخه چرا ؟اون که منو دوست داره
گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پيشت ميمونم و تنهات نمي زارم
گفتم : نه
وبعد ديدم يکي اومد بغلم کرد و باهام بازي کرد
گفت : ميدوني اين کيه ؟
گفتم : اين همونيه که منو تنها نمي زاره
گفت :نه اون هم و رو تنها ميزاره
گفتم : نه نه نه
گفت : اون برادرته دوست داره هر چي ميخواي واست مياره ولي بهش دل نبند
گفتم : چرا؟
گفت : تنهات ميزار
بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم هاي ديگري آشنا شدم
ولي اون همش مي گفت اونها تو رو تنها ميزارن
تا روزي که....
داشتم قدم ميزدم ديدم يکي داره نگام ميکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم
روز بعد وقتي از اونجا گذشتم ديدم دوباره اونجا ايستاده و به من خيره شده من هم اهميتي بهش ندادم و سريع از اونجا گذشتم
روزها گذشت و اون همين جور به من خيره ميشد
وقتي اون رو ميديدم داشت بهم لبخند ميزد هميشه يک شاخه گل سرخ توي دستاش بود يک روز که داشتم از اونجا گذر ميکردم ديدم يکي اومد جلوم ايستاد و شاخه گلي به طرف من گرفت وقتی نگاش کردم ديدم خودشه هموني که هميشه منتظرم بود به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم ....
ديدم يکي بهم گفت : این هم تنهات ميزاره
آره خودش بود اوني که هميشه باهام بود و می گفت تنهام نميزاره
گفتم : اون که دوستم داره
گفت : اين دليل موندن نيست
من هم اون گل رو از اون گرفتم
هر روز منتظر به درختي تکيه ميکرد و با يک گل سرخ
کم کم معني عشق رو فهميدم آره اون عاشق من شده بود
اما من از جدايي ميترسيدم خيلي....
روزي رسيد که ديدم کنار درخت کسي نيست ديدم يک نامه با يک گل سرخ کنار درخت بود
وقتي نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاتريني
به خيابون نگاهي کردم ديدم خودش بود اما دستاش توي دستاي يکي ديگه....
توي همون لحظه ديدم يک دست روي شونه هام گذاشت
گفت : ديدي گفتم باتو نميمونه
من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامي گريه کردم
گفتم : تو که تنهام نگذاشتي
گفت : آره من تنها کسي هستم که کسي رو تنها نميزارم
گفتم : تو کي هستي؟
گفت : غم
گفتم : غم
گفت : آره اوني که با همه ميمونه هيچ کسی رو توي تنهايي تنها نميزاره
اشکامو پاک کردم و رفتم جايي که ديگه کسي منو پيدا نکنه
اما تنها کسي که منو تنها نگذاشت غم بود .....