هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
روزگار قریب....
️
-
Mehrsa 14
پس تواز اینک مرشد راهنما و راهروی ما باش
باشد که اندکی کنج راه به ما چشمکی زندGharibe Gomnam
به امید خداوند بارک و تعالی
انشاالله در این راه رشادت و سیر و سلوک اخلاقیات به اعلا ترین مدارج دست بیایید(استیکر مرشد) -
روزگار قریب....
️
-
Gharibe Gomnam
نه من کاری به بحثا ندارم
کلی میگم چیزایی که تهش تنش زا میشه و از قبل میدونیم میشه رو نباید بگیم دیگه=)
چیزی که تهش معلومه گفته نشه بهتره=)پ.ن: اون پیامی که میگیدو من ندیدم
officer k
قبلاً ترها مثلا اینجا ما یه چیز کوچکی میفرستادیم که مربوط به قوانین اول تاپیک نبود بحث میشد
بعد دیگه نمیفرستادیم
مثلا یه وقتایی هم تلاش میکنیم تودلی های خیلی غمگین نفرستیم بقیه رو ناراحت نکنیم
ولی هنوز نمیدونم یه وقتایی چیزایی که انتظارش رو ندارم به شخصه تهش دعواهم میشه
از این به بعد بیشتر سعی میکنم به شخصه -
@Younes-D-IUT
خیلی الکی داشت دارک میکرد فضا رو
تهشم میخواست بگه عاشق نیستی نیا
خب کسی که عاشق نیست نمیره قطعا=)
اگه میره که
نمیدونه با خودش چند چنده...officer k
اون اولاش قشنگ بود
مثلا اونجا که محمد و رفیقش شب رفتن
تو جنگل گرگ انداخت دنبالشون محمد از ترس.....شد
یادته ؟ -
Sachli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
جای این حرفا
پاشین نفری دوتا کمپوت آناناس بگیرین بیاین عیادتمبه به
آخرشم خودمون میخوریمشون
شما فقط نگاه کنofficer k در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Sachli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
جای این حرفا
پاشین نفری دوتا کمپوت آناناس بگیرین بیاین عیادتمبه به
آخرشم خودمون میخوریمشون
شما فقط نگاه کن+++
-
فضا دارک بوده
نمیدونم چقد
ولی اونقدری که مادربزرگ مامانمم ۱۴تا بچه دنیا میاره
یه دونه اش زنده میمونه که مامان بزرگ منه
دلیل مرگ یه عده گرسنگی و بیماریای مسخره بودهبعد ابله کوبی(فک کنم همین بود) باید قند میدادن به بچه
نداشته... -
@Ay آره
اینجور که من دیدم قرار بوده همزمان با ساختش دو طرفش دوتا ساختمون دیگه ساخته بشه ولی نساختن -
من وقتی کلاس پنجم یک خریدی کردم
یه روز بود که برف کامل نبود خیابونا سر بود پدرم منو مدرسه رسوند رفت من رفتم مدرسه تو کوچه بود دیدم درش بسته است
حالا مدرسه چندین کیلومتر یعنی کم کم ۲۰ کیلومتر با خونمون فاصله داشت ۲۰ کیلومتر کم نیست ها
بعد من هم هیچی همراهم نبود
به هیچکس هم زنگنزدم
پیاده راه افتادم رفتم خونه
چه حرفی خوردم من از پدر مادرم -
officer k
اون اولاش قشنگ بود
مثلا اونجا که محمد و رفیقش شب رفتن
تو جنگل گرگ انداخت دنبالشون محمد از ترس.....شد
یادته ؟