هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
سرد میشه دست و پات
کاسهی خون جفت چشمات
نمیکنه تو رو آروم هیچی
نمیاد زیر بارون هیشکی پا به پات -
خالی میکنن پشتتو حتی سایه ها
نه داری دل موندن، نداری نفس جاده ها رو
تمومی نداره گلایه هات
تمومی نداره کنایه هاشون -
یک خونه قدیمی بود ️
-
عا، از ما گذشت
ولی نبینم غرقی مشتی
وا کن از هم اخماتو مرد -
با یکم صبر با یه لبخند
سر پا بمونی هر از گاه
نبینم غرقه کشتیات
بگو فتوکلت علی الله -
danial hosseiny
آروم نشسته بودم -
danial hosseiny من دانشجو نیستم و چون نیستم میپرسم توی تابستون چی؟ ندارن؟
بعد یه چیزی هست فقط اسمشو شنیدم انجمن نویسندگان اصفهان و یکی هم انجمن شاعران جوان اصفهان حالا شایدم همینا متصل به دانشگاه باشن...
اون مورد انگلیسی تایپ کردن هم بخاطرش که نمیشه بیخیال شد و قطعا هم نمیشی
ولی تو خود دانشکده ادبیات احتمالش خیلی زیادتره که با کسایی که تقریبا باهات همسو باشن برخورد داشته باشی تا جای دیگه؟! -
danial hosseiny
ما که ندیدیم چی پختی -
danial hosseiny در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_ Reza _ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
فکر کنم منظور رضا اینه که اینجوری بافت عضلانی و ماهیچهای و اسکلتتو جدا کنم.
officer kهِق🥺
چطور؟
چطور دلت میاد؟
بابا
من گناه دارم