هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
بزرگترین مشکل من با بخش اعلان های سایت اینه که بعد از هر اعلان جدید کلا از اول ریلود میشه و سرور های سایت هم که ماشاالله سرعتشون از سوخو 35 بیشتره.
به خصوص تو دلی که خیلی توش پیام میاد باعث ادم تا میره توی بخش اعلان ها هی صفحه پشت سر هم ریلود بشه.@Comrade_Bayat آره آره دقیقا
بعضی وقتا شده یک دقیقه تمام به صفحه گوشی خیره میشم تا بتونم اعلان هام چک کنم:/ -
Hhh Hh مچکرم
توی پیامم هم اشاره کردم
این فیلتر منشن، همه منشن هارو میاره(هم گروه ها هم منشن های شخصی)
که خب برای منی که توی دو سه تا عضوم، تعدادشون یکم زیادیه و باعث میشه بازم منشن های شخصی گم بشه... -
زهرا بنده خدا 2 ارهههه کوچولوشون خیلی بامزه بودن
من عادت داشتم هروقت میرفتم حرم بساط تنقلات و شکلاتم و با خودم میبردم
مثلا اینجوری که یهو وسط صف نماز دو سه تا دختر بیست ساله رو میدیدی دارن آجیل میخورن
بعد بچه کوچولو ها هم دورمون جمع میشدن خیلی خوب بود اصلا
و عادت داشتم تا بچه کوچیک میدیدم شکلات در میاوردم
این خانوم اقای طونی و دخترشون از حرم برمیگشتیم
به دوستم گفتم بذار به دخترش شکلات بدم
دوستم گفت نکن زشته و فلان و اینا
یهو در همین حین من برگشتم خم شدم جلو دخترش نشستم و شکلات دادم دستش و رفتم
️
@jahad-20
چقد خوب
من چشام ضعیف بود خانمشونم که کلا نبودن اون دور و بر
چندبارم بقیه نشونم دادن نمیدیدمشون
ولی دخترشون چون همش از سر و کول دکتر حامد بالا میرفتن برام آشنان
وای
روز آخر بعد از اختتامیه
من خیلی دوست داشتم از این بچه عکس بگیرم
و چون خیلی ابهت داشت
گفتم بذار اجازه بگیرم
داشت با بچهی یه خانم خادم میرفتن
من: بچه هامیتونم ازتون عکس بگیرم؟
زهرا در حالی که یه آبمیوه دستش بود: نی داری؟
من:نه
زهرا:
و رفت
منم یواشکی از پشت سر گرفتم -
@jahad-20
من بیشتر از غذاها با گربه های علم و صنعت خاطره دارم
میومدن تو ظرف غذاتتتتت
وایی
یه صبحم با خانم هادیان صبحونه زدیم بر بدن(البته اونموقع معذب بودم کوفتم شد
)
یادتونه؟خادم بودن....زهرا بنده خدا 2 حقیقتا من اسامی رو یادم نمیمونه ولی آشنا ان برام
️
ماهم تو خوابگاه زیاد گربه داشتیم
تازه یادمه بچه ها میگفتن از آبخوری تو محوطه خوابگاه گربه هم اب میخورده
شب اخر یکی خودشو چسبونده بود به شیشه و با نگاه مظلوم میخواست بیاد تو
️
ایشون -
زهرا بنده خدا 2 دوره های خادمی دقیقا تو خرداد و اردیبهشت وسط کاراموزی و امتحان هاست
سال دیگم که میرم بیمارستان طرح فکر نکنم بشه:(@jahad-20
واقعا؟🥺
نمیدونستم( :
شنیده بودم بهمنه...
حیف شد. -
Hhh Hh مچکرم
توی پیامم هم اشاره کردم
این فیلتر منشن، همه منشن هارو میاره(هم گروه ها هم منشن های شخصی)
که خب برای منی که توی دو سه تا عضوم، تعدادشون یکم زیادیه و باعث میشه بازم منشن های شخصی گم بشه... -
@Comrade_Bayat یه جور خاصی باحاله
-
@jahad-20
چقد خوب
من چشام ضعیف بود خانمشونم که کلا نبودن اون دور و بر
چندبارم بقیه نشونم دادن نمیدیدمشون
ولی دخترشون چون همش از سر و کول دکتر حامد بالا میرفتن برام آشنان
وای
روز آخر بعد از اختتامیه
من خیلی دوست داشتم از این بچه عکس بگیرم
و چون خیلی ابهت داشت
گفتم بذار اجازه بگیرم
داشت با بچهی یه خانم خادم میرفتن
من: بچه هامیتونم ازتون عکس بگیرم؟
زهرا در حالی که یه آبمیوه دستش بود: نی داری؟
من:نه
زهرا:
و رفت
منم یواشکی از پشت سر گرفتمزهرا بنده خدا 2 اخی گوگولی🥺
️
فک کن با اون ابهتش من خم شدم جلوش بهش شکلات دادم
️
-
@Comrade_Bayat
-
@jahad-20
واقعا؟🥺
نمیدونستم( :
شنیده بودم بهمنه...
حیف شد.زهرا بنده خدا 2 فکر میکنم بهمنم باشه دقیق نمیدونم امسال ولی یادمه به یکی از دوستان اردیبهشت زنگ زدن
-
@f-nalist بابا فقط یه فیلتر اضافه خواستم
-
زهرا بنده خدا 2 به علت شوق فراوان برای رفتن سر کلاس ها میوفتادن پاشون میشکست🥲
@jahad-20
وای میدونید تلخ ترین صحنه برام چی بود؟
کلاسمون طبقه ۲بود
وقتم داشت میگذشت و فقط چند دقیقه()مونده بود تا شروع کلاس
من خیلی خسته خودمو رسوندم به آسانسور و ولی وایسادم تا نوبتم بشه برم
یهو همهی اساتید اومدن سمت آسانسور
منم با پله رفتم
خیلی سخت بود
بنده خداها اکثرا میدیدن ما وایسادیم با پله میرفتن ولی اون روز فقط من بودم
گفتن لابد جاش میشه
ولی نمیشدمیشدم من ترجیحم پله بود
-
چای گرم بهتر از مسکن لحظه ای
و قرص و شربت دیفن هیدارمین -
هعی شما فکر میکنین انتظاراتم بالاست
ولی نمیدونین که چندبار یه پیام دلگرم کننده برا بعضیا نوشتم ولی هیچوقت منشنم رو ندیدن و ایگنور شدم...
چندبار حالشون رو پرسیدم ولی ایگنور شدم... -
زهرا بنده خدا 2 حقیقتا من اسامی رو یادم نمیمونه ولی آشنا ان برام
️
ماهم تو خوابگاه زیاد گربه داشتیم
تازه یادمه بچه ها میگفتن از آبخوری تو محوطه خوابگاه گربه هم اب میخورده
شب اخر یکی خودشو چسبونده بود به شیشه و با نگاه مظلوم میخواست بیاد تو
️
ایشون@jahad-20
آخییی