هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@milad91 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@dr-saraaa ممنونم. کاش زیستم هم کمی خوب بشه
میشه میشه ... وقت بذارید واسه زیست ... حیفه
اینارو به خودمم بگید@dr-saraaa
میشه میشه ... وقت بذارید واسه زیست ... حیفه
چشم. ممنونم. آره حتما میشه ایشالا ولی تلاش زیادی میخواد. شک ندارم که ان شاالله یکی از بالاترین درصدهام توی کنکور میشه زیست
به خودتونم گفتما :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: -
@dr-saraaa
میشه میشه ... وقت بذارید واسه زیست ... حیفه
چشم. ممنونم. آره حتما میشه ایشالا ولی تلاش زیادی میخواد. شک ندارم که ان شاالله یکی از بالاترین درصدهام توی کنکور میشه زیست
به خودتونم گفتما :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:@milad91 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@dr-saraaa
میشه میشه ... وقت بذارید واسه زیست ... حیفه
چشم. ممنونم. آره حتما میشه ایشالا ولی تلاش زیادی میخواد. شک ندارم که ان شاالله یکی از بالاترین درصدهام توی کنکور میشه زیست
به خودتونم گفتما :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat::))))))
-
-
@soheil95s95
خب -
@soheil95s95
دیدم
مبهمه به نوووعی
یعنی پیچیده گفته
فیلمای آقای جعفری رو ببنید عاااااالی گفته خیلی ساده وسلیس -
-
@soheil95s95
تست نشرمیزنید؟ -
@soheil95s95
تست نشرمیزنید؟ -
یکی بود یکی نبود
یه بچه قورباغه ای بود که زبون نداشت. مامان بابای قورباغه خیلی نگرانش بودند اخه اونا با زبونشون غذا می پزند.
یه روز که بچه قورباغه تنها نشسته بود یه بچه مگسه میاد میشیه رو پاش
بچه قورباغه که ناراحت بود مگسه رو رد میکنه که بره بعد دوباره میشینه رو کمرش.
بازم ردش میکنه.
مامان بابای مگسه که نمی دونستند قروباغه زبون ندارده ، گریه میکردند .
وقتی مامان مگسه میبینه که بچش زندس دستاشو از صورتش بر میداره و پرواز میکنه.
وقتی میره پیش بچس ، بچه میگه : مامانی این با بقیه فرق داره اون دوست ماست اون منو نخوردو
مامان مگسه چون قورباغه نزدیکش بود خیلی ترسیده بود و به زور بچشو میبره...
بچه قورباغه چون زبون نداشت هیچ کس باهاش دوست نمیشد به خاطر همینم میره دنبال مامانش که نبرتش...
مامانشم که خیلی ترسیده بود سعی میکرد تند تر پرواز کنه ولی همین که داشتند به یه برگ میخوردند بچه مگسه دست مامانشو ول میکنه...
بچه مگسه بچه شجاعی بود به خاطر همینم میره پیش قورباغه
ازش میپرسه : تو چرا منو نخوردی؟
بچه قورباغه میگه : چون من مگسارو دوست دارم...پشه هارو میخورم چون خون میخورند ئلی مگسارو نمیخورم چون دوسشون دارم
بچه مگسه هم که خیلی خوشحال شده بود داد میزنه میگه : مامانی نترس اون منو نمیخوره
بابای فور اِوِر
-
یکی بود یکی نبود
یه بچه قورباغه ای بود که زبون نداشت. مامان بابای قورباغه خیلی نگرانش بودند اخه اونا با زبونشون غذا می پزند.
یه روز که بچه قورباغه تنها نشسته بود یه بچه مگسه میاد میشیه رو پاش
بچه قورباغه که ناراحت بود مگسه رو رد میکنه که بره بعد دوباره میشینه رو کمرش.
بازم ردش میکنه.
مامان بابای مگسه که نمی دونستند قروباغه زبون ندارده ، گریه میکردند .
وقتی مامان مگسه میبینه که بچش زندس دستاشو از صورتش بر میداره و پرواز میکنه.
وقتی میره پیش بچس ، بچه میگه : مامانی این با بقیه فرق داره اون دوست ماست اون منو نخوردو
مامان مگسه چون قورباغه نزدیکش بود خیلی ترسیده بود و به زور بچشو میبره...
بچه قورباغه چون زبون نداشت هیچ کس باهاش دوست نمیشد به خاطر همینم میره دنبال مامانش که نبرتش...
مامانشم که خیلی ترسیده بود سعی میکرد تند تر پرواز کنه ولی همین که داشتند به یه برگ میخوردند بچه مگسه دست مامانشو ول میکنه...
بچه مگسه بچه شجاعی بود به خاطر همینم میره پیش قورباغه
ازش میپرسه : تو چرا منو نخوردی؟
بچه قورباغه میگه : چون من مگسارو دوست دارم...پشه هارو میخورم چون خون میخورند ئلی مگسارو نمیخورم چون دوسشون دارم
بچه مگسه هم که خیلی خوشحال شده بود داد میزنه میگه : مامانی نترس اون منو نمیخوره
بابای فور اِوِر
-
@soheil95s95
دیدم
مبهمه به نوووعی
یعنی پیچیده گفته
فیلمای آقای جعفری رو ببنید عاااااالی گفته خیلی ساده وسلیس@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@soheil95s95
دیدم
مبهمه به نوووعی
یعنی پیچیده گفته
فیلمای آقای جعفری رو ببنید عاااااالی گفته خیلی ساده وسلیسیکم سطح بالا گفته وگرنه به هیچ وجه مبهم نیست.
فیلم های آقای جعفری رو هم دیدم ، ایشون هم بد نیست اما خیلی کم توضیح میدن بیشتر برا جمعبندی خوبن...
ولی خدایی اشکان هاشمی یه چیز دیگس -
@mohandes سلام
داستانی که نوشتی رو چندبار خوندم ولی متوجه نشدم اون قورباغه که زبون نداشت چجوری حرف زد ? -
یکی بود یکی نبود
یه بچه قورباغه ای بود که زبون نداشت. مامان بابای قورباغه خیلی نگرانش بودند اخه اونا با زبونشون غذا می پزند.
یه روز که بچه قورباغه تنها نشسته بود یه بچه مگسه میاد میشیه رو پاش
بچه قورباغه که ناراحت بود مگسه رو رد میکنه که بره بعد دوباره میشینه رو کمرش.
بازم ردش میکنه.
مامان بابای مگسه که نمی دونستند قروباغه زبون ندارده ، گریه میکردند .
وقتی مامان مگسه میبینه که بچش زندس دستاشو از صورتش بر میداره و پرواز میکنه.
وقتی میره پیش بچس ، بچه میگه : مامانی این با بقیه فرق داره اون دوست ماست اون منو نخوردو
مامان مگسه چون قورباغه نزدیکش بود خیلی ترسیده بود و به زور بچشو میبره...
بچه قورباغه چون زبون نداشت هیچ کس باهاش دوست نمیشد به خاطر همینم میره دنبال مامانش که نبرتش...
مامانشم که خیلی ترسیده بود سعی میکرد تند تر پرواز کنه ولی همین که داشتند به یه برگ میخوردند بچه مگسه دست مامانشو ول میکنه...
بچه مگسه بچه شجاعی بود به خاطر همینم میره پیش قورباغه
ازش میپرسه : تو چرا منو نخوردی؟
بچه قورباغه میگه : چون من مگسارو دوست دارم...پشه هارو میخورم چون خون میخورند ئلی مگسارو نمیخورم چون دوسشون دارم
بچه مگسه هم که خیلی خوشحال شده بود داد میزنه میگه : مامانی نترس اون منو نمیخوره
بابای فور اِوِر
-
بهاره :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: بالاخره حرف ک میتونه بزنه
زبون قورباغه ای ک میدونی چیه؟
زبونش اونجوری نبود خخخ@mohandes در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
بهاره :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: بالاخره حرف ک میتونه بزنه
زبون قورباغه ای ک میدونی چیه؟
زبونش اونجوری نبود خخخههه آهان پس زبونش کوتاه بوده !
آخه نوشته بودی زبون نداره و منم فکر کردم واسه صحبت کردن خب زبون لازمه پس چجوریاس که تهش حرف زد
قصه خوشگلی بود عزیزجان دست خوش
میخوای بری? واسه همیشه?