هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
پرستو بابایی بدی مجازی اینه که ازهم دوریم
مثلا اگه پیشم بودین نمیترسیدم که
تهش میگفتم نسترنو میندازم جلوشون بخورنشنقطه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
پرستو بابایی بدی مجازی اینه که ازهم دوریم
مثلا اگه پیشم بودین نمیترسیدم که
تهش میگفتم نسترنو میندازم جلوشون بخورنشعهههه آقا دلت میاد ؟
از من به عنوان سپر استفاده کنی -
چه روزگاری شده
-
نقطه
باش این خوبه باز -
پرستو بابایی
همیشه هم تنظیم میکنن که ساعت 1/5، ۲ اتفاق بیفته@AmirBarsam
دقیقا -
وای یه خونه داشتیم قبلا ،یعنی خیلی وقت پیش
یه شب دوش حموم باز شد یهو .. -
هیچ وقت یادم نمیره خونه مامان بزرگم یه شب خوابیده بودم بعد بیدار شدم دیدم یه پیرمرده جلومه
-
وای یه خونه داشتیم قبلا ،یعنی خیلی وقت پیش
یه شب دوش حموم باز شد یهو ..پرستو بابایی مامانم میگفتم بچه بودیم کلید یکی از اتاق هامون گم شده بود
همه جا رو زیر و رو کردیم پیدا نشد
بعد در یه کمد ها رو که باز کردیم کلید کنار یه شیرینی بود در صورتیکه اصن تو خونه شیرینی نداشتیم -
من دیدم از بدن دختر خارج کرد
فقط با جیغ فوش میداد به خدا و پیامبر با چن نفر گرفته بودن ولی نمیتونستن مهارش کنن تا اینکه خارج شد دختره م بیهوش شد -
پرستو بابایی مامانم میگفتم بچه بودیم کلید یکی از اتاق هامون گم شده بود
همه جا رو زیر و رو کردیم پیدا نشد
بعد در یه کمد ها رو که باز کردیم کلید کنار یه شیرینی بود در صورتیکه اصن تو خونه شیرینی نداشتیم@AmirBarsam در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
پرستو بابایی مامانم میگفتم بچه بودیم کلید یکی از اتاق هامون گم شده بود
همه جا رو زیر و رو کردیم پیدا نشد
بعد در یه کمد ها رو که باز کردیم کلید کنار یه شیرینی بود در صورتیکه این تو خونه شیرینی نداشتیمیا امام حسین
-
یه شبم خونه خالم اینا خوابیده بودیم
یهو به طرز عجیبی انگار یکی خواهرمو بلند کرد تا چند قدم اون ور تر شیرجه زد
نمی دونم چطوری توصیفش کنم
منم همزمان باهاش بیدار شدم و همون زمان زبونم بند اومد -
هیچ وقت یادم نمیره خونه مامان بزرگم یه شب خوابیده بودم بعد بیدار شدم دیدم یه پیرمرده جلومه
پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
هیچ وقت یادم نمیره خونه مامان بزرگم یه شب خوابیده بودم بعد بیدار شدم دیدم یه پیرمرده جلومه
میدونم بگم کسی باور نمیکنه ولی واسم اتفاق افتاد دوسه سال پیش
خوابیده بودم ی لحظه احساس کردم مچ پامو گرفتن بلند شدم نشستم سرمو برگردونم دیدم پشتم ی چیزی شبیه پیرزن بود ولی انگار مومیایی شده بود بشددت زشتت یادم نمیره خیلی زشت بود خوابیده کنارم با سرعتت برقو روشن کردم اون قستمو نگا کردم دیدم نیست جالب اینجاس بعدش راحت گرفتم خوابیدم -
پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
هیچ وقت یادم نمیره خونه مامان بزرگم یه شب خوابیده بودم بعد بیدار شدم دیدم یه پیرمرده جلومه
میدونم بگم کسی باور نمیکنه ولی واسم اتفاق افتاد دوسه سال پیش
خوابیده بودم ی لحظه احساس کردم مچ پامو گرفتن بلند شدم نشستم سرمو برگردونم دیدم پشتم ی چیزی شبیه پیرزن بود ولی انگار مومیایی شده بود بشددت زشتت یادم نمیره خیلی زشت بود خوابیده کنارم با سرعتت برقو روشن کردم اون قستمو نگا کردم دیدم نیست جالب اینجاس بعدش راحت گرفتم خوابیدم@xanom-mah در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
هیچ وقت یادم نمیره خونه مامان بزرگم یه شب خوابیده بودم بعد بیدار شدم دیدم یه پیرمرده جلومه
میدونم بگم کسی باور نمیکنه ولی واسم اتفاق افتاد دوسه سال پیش
خوابیده بودم ی لحظه احساس کردم مچ پامو گرفتن بلند شدم نشستم سرمو برگردونم دیدم پشتم ی چیزی شبیه پیرزن بود ولی انگار مومیایی شده بود بشددت زشتت یادم نمیره خیلی زشت بود خوابیده کنارم با سرعتت برقو روشن کردم اون قستمو نگا کردم دیدم نیست جالب اینجاس بعدش راحت گرفتم خوابیدموای چطور تونستی بعدش بخوابی ؟؟
-
تو رو خدا راجع به جن نگین
دارم حس می کنم یکی کنارمه -
تو رو خدا راجع به جن نگین
دارم حس می کنم یکی کنارمه -
@xanom-mah در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
هیچ وقت یادم نمیره خونه مامان بزرگم یه شب خوابیده بودم بعد بیدار شدم دیدم یه پیرمرده جلومه
میدونم بگم کسی باور نمیکنه ولی واسم اتفاق افتاد دوسه سال پیش
خوابیده بودم ی لحظه احساس کردم مچ پامو گرفتن بلند شدم نشستم سرمو برگردونم دیدم پشتم ی چیزی شبیه پیرزن بود ولی انگار مومیایی شده بود بشددت زشتت یادم نمیره خیلی زشت بود خوابیده کنارم با سرعتت برقو روشن کردم اون قستمو نگا کردم دیدم نیست جالب اینجاس بعدش راحت گرفتم خوابیدموای چطور تونستی بعدش بخوابی ؟؟
پرستو بابایی
نمیدونمم هنوزم میگم چجوری خوابیدم