هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
من اونقد مطمئن بودم از رفتن که کتابامو دادم دختر عمه م
-
حالا باید ازش بخام کتابامو پس بده که من میمونم؟
برای بار چهارم((((: -
علاقه چندین سالمو چجوری تغیر بدم وقتی ک همیشه خودمو تو اون حالت تصور کردم
-
لعنت بهش
کاش از اول به پیرا فک میکردم ک الان تو این جهنم نباشم -
بگو.
-
من خیلی یهویی میرم به داداشم عکس یه چیز و نشون میدم میگم برام بخر
خیلی جدی نگاه میکنه میگه عهه قیمتش چنده
و بعد دیگه هیچی نمیگه و به ادامه کارش میرسه
لعنتی حداقل بگو نمیخرم
️
-
همه میرن امسال همه
اگ بمونم فقط من میمونم
منو اتاق
از الان حس خفگی دارم -
مامانم و دوستش قبلا ازمون استخدامی شرکت کردن ...
بار اول هیچکدوم قبول نشدن
بار دوم هیچکدوم قبول نشدن
بار سوم مامانم قبول شد ولی دوستش نهدوستش بار چهارم و پنجمم ازمون داد و قبول نشد (حتی به مصاحبه نرسید)
شوهرش که دوست بابام بود بهش گفت که خانم بسه شاید تقدیر تو فرهنگیان نیست..
و اونم قبول کرد و رفت تو کار سمنو ..الان دو برابر مامانم از سمنو فروشی و یکم خنزل پنزل دیگه درامد داره ....
خدا میخواسته روزیشو اونجا بده.. -
خلاصه که وقتی میبینیم چند بار نمیشه نباید بهش اصرار کنیم ...راه های زیادی برای موفقیت هست ....
الان پریسا پوربلک از هزاران هزاران دکتر دیگه درامد داره البته که من اونو ادم موفق نمیدونم ولی رفت پی علاقش و تو حرفه خودش موفق شد... -
چجوری بفهمم تقدیرم نیست
شاید بار چهارم خدا درو برام باز کرد -
از عذاب وجدان بعدش میترسم
ک چن سال دیگ بخودم بگم عرضه ی سال تحمل دیگ نداشتی -
اینو کسایی میفهمن ک تا حد مرگ به ی چیز فک کردن ونشده و بازم ولش نکردن
-
ولی خیلی از اون اتاق میترسم
-
ای کاش خونواده منم بعد از اینکه خطرات و نگرانی هاشونو گفتن دست منو باز میذاشتن میگفتن حالا میخوای برو شهر دیگه میخوای بمون
نه اینکه فقط نگرانی هاشونو بگن و مجبورت کنن
اجبار اجبار اجبار
زندگی من رو مدار تجبار داره میچرخه
من اختیار هیچ چیز زندگیمو ندارم
موهامو رنگ کنم؟نه
این مدلی کوتاه کنم؟نه
برم فلان جا؟نه
برم تولد دوستم؟نه
میشه نیام باهاتون مهمونی؟نه
اینطوری لباس بپوشم؟نه
نه
نه
نه
کوفت
درد
اه
اه
اه -
منم یادمه قبلا چندروز برنامه ریزی میکردم که یجوری بگم خانوادم بزارن برم مثلا با دوستام بیرون و اینا
الان یه شهر دیگم میخوام برم دم رفتن میگم من دارم میرم
اعتماد که میکنن دیگه میفهمن میتونی گیلیمو از اب بکشی بیرون راحت اجازه میدن خودشون دیگه کم کم از یه سنی بهم میگفتن کاراتو دیگه خودت بکن کار اداری داری خودت برو خرید داری خودت برو که ببینن میتونم تنهایی از پس خودم بر بیام یا نه