هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
من همیشه اخرین ردیف بودم ی صندلی میذاشتم پاهام دراز میکردم جلو
ی صندلی کنارم کیفمو و خوراکیو میذاشتم تو کلاس میخوردم -
واییی
اینو هیچ وقت یادم نمیره
تا یه هفته مسخره کلاس و معلما بودم که نسترن از گنجشک می ترسهرفتیم سر کلاس ،هنوز بچه ها زیاد نیومده بودن
حدودا ۵ نفری بودیم سر کلاس
بعد یهو دیدم یه گنجشک تو کلاسه
می دونید دیگه ،یه جا وای نمی ایسته و فقط از این سر کلاس به اون سر کلاس می رفت
منم خیلی می ترسم از این که تو فضای بسته همچین چیزی رو ببینم
خلاصه که رفتم تو راهرو ...طوری که نشون ندم من می ترسم
یهو دیدم گنجشکه خیلی سریع اومد سمت در و دقیقا جایی که من بودم
وایییی
به طرز وحشتناکی در رو کوبیدم رو هم و فقط دویدم -
@Venus655
پس نصفت زیر خاکه نمیدونستیم
-
Akito از این تخم مرغ شکلاتی ها هست میخوری بعد وسطش یه دونه قوطی کوچیک زرد هست توش ماشین و موتور کوچولوعه
معلم کلاس سوممون حدودا بیست تا از اینا خریده بود خورده بود شکلاتاشو فقط اون قوطی زردا رو برا ما آورده بود@AmirBarsam
این کی بود دیگه -
دیشو تو خواو دیدم که تو
رخت عروسی پوشیدی
کوچه چراغانی بود و
کنار یارگد بودی -
@f-nalist تازه فلاش تانک خودکارم داشتن
چراغم بالای هرکدوم بود اگز دستشونیی پر بوپ چراغش قرمژ میشد
-
یبار یکی از بچهامون گفت من فقط بخاطر دستشوییای این مدرسه میام ایمجا
-
_ Reza _ منم آبجی بزرگم مریض شد، منو آبجی کوچیکم انقدر چسبیدیم بهش که ماهم گرفتیم
-
واییی
اینو هیچ وقت یادم نمیره
تا یه هفته مسخره کلاس و معلما بودم که نسترن از گنجشک می ترسهرفتیم سر کلاس ،هنوز بچه ها زیاد نیومده بودن
حدودا ۵ نفری بودیم سر کلاس
بعد یهو دیدم یه گنجشک تو کلاسه
می دونید دیگه ،یه جا وای نمی ایسته و فقط از این سر کلاس به اون سر کلاس می رفت
منم خیلی می ترسم از این که تو فضای بسته همچین چیزی رو ببینم
خلاصه که رفتم تو راهرو ...طوری که نشون ندم من می ترسم
یهو دیدم گنجشکه خیلی سریع اومد سمت در و دقیقا جایی که من بودم
وایییی
به طرز وحشتناکی در رو کوبیدم رو هم و فقط دویدم -
یادده پیش مدرسه
او روزه پاتوق مه بود
هیچ پسری سیلد نکرد
تا اسم مه روی تو بود -
@f-nalist هه
-
@Venus655 خب
از شاهکارات بگو -
گفتم ننه دس دس نکو
ایطو منع بدبخت نکو
بیا بربم خواستگاری
ننه تو باشم لج نکو -
واییی
اینو هیچ وقت یادم نمیره
تا یه هفته مسخره کلاس و معلما بودم که نسترن از گنجشک می ترسهرفتیم سر کلاس ،هنوز بچه ها زیاد نیومده بودن
حدودا ۵ نفری بودیم سر کلاس
بعد یهو دیدم یه گنجشک تو کلاسه
می دونید دیگه ،یه جا وای نمی ایسته و فقط از این سر کلاس به اون سر کلاس می رفت
منم خیلی می ترسم از این که تو فضای بسته همچین چیزی رو ببینم
خلاصه که رفتم تو راهرو ...طوری که نشون ندم من می ترسم
یهو دیدم گنجشکه خیلی سریع اومد سمت در و دقیقا جایی که من بودم
وایییی
به طرز وحشتناکی در رو کوبیدم رو هم و فقط دویدمپرستو بابایی
منم همین چن روز پیش ساعت 5 صب با صدای پر زدنای گنجشک تو اتاقم بیدار شدم ینی سکته کردم وقتی دیدمش سریع رفتم مامانمو اوردم بیرونش کرد