هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نی نی نکنم شکایت از غم
ویــرانه عشـق از غـم آباد -
گر غم نبود کدام شادی
ویران باید که گردد آباد -
این پست پاک شده!
-
ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن و آنگه بده اصحاب را -
سعدی!چوجورش می بری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر!من می روم؟او می کشد قلاب را -
از غم دارم هر آنچه دارم
ای غم بادا روان تو شاد -
نیز
بار غم بر دل و دل بر سر زلفش ترسم
که گرانی کند و بگسلد این رشته زهم -
نیز
رقص در هم تنیده غم و شکوه، گاهِ طلوع ماه
-
@Venus655
کاری از دستم برمیاد؟پرستو بابایی چرا
دعا -
Blue28 بنظر میاد پیداش کردم
️
-
یک کلاژ ادبی :))
-
نقطه
️
-
بهترين تعريفی كه از "افسردگی"شنيدم:
جنگی بين مغزی كه ميخواد بميره و بدنی كه ميخواد زنده بمونه -
نقطه
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب رامقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب راامروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی، یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد، وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
سعدی -
به قول بوکوفسکی، ببین!هیچکس قرار نیست از نبودنت بمیره. شاید فقط چند ساعتی دیرتر بخوابه!