هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Blue28
ارهههه
منم صبح رفتم -
به هر کدوم از شماره های دانشگاه زنگ میزنم جواب نمیدن:|
دقیقاهمون شماره ها رو گذاشته بودین برای مشکل توی ثبت نام؛پس چرا کسی پاسخگو نیست ؟ -
ملایر چقدر شهر خوشگلیه با این که کوچیکه^^
-
Blue28
ارهههه
منم صبح رفتمپرستو بابایی حالا من دائم الجیشما الان که باید باشه نیست:)))))
-
به هر کدوم از شماره های دانشگاه زنگ میزنم جواب نمیدن:|
دقیقاهمون شماره ها رو گذاشته بودین برای مشکل توی ثبت نام؛پس چرا کسی پاسخگو نیست ؟پرستو بابایی دانشگاهتون اطلاعیه داد؟
-
از یورم باید ناشتا باشی دارم غش میکنم
-
Aqua آقامهدی خوبی
-
به هر کدوم از شماره های دانشگاه زنگ میزنم جواب نمیدن:|
دقیقاهمون شماره ها رو گذاشته بودین برای مشکل توی ثبت نام؛پس چرا کسی پاسخگو نیست ؟نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهپرستو بابایی جالبه من دانشجو شهر خودمونم
بعد یادمه ترم اول بود یا برای ثبت نام یه کاری داشتم هرچی زنگ میزدم برنمیداشتن ( نه اینکه مشغول باشه تلفن نه کلا کسی تلفن رو برنمیداشت)
حضوری رفتم دانشگاه دیدم همه دارن با تلفن حرف میزنن و کسی جوابم و نمیده -
پرستو بابایی دانشگاهتون اطلاعیه داد؟
Blue28
آره ولی فعلا یه سری فرم ها هست که بارگذاری نکردن -
پرستو بابایی جالبه من دانشجو شهر خودمونم
بعد یادمه ترم اول بود یا برای ثبت نام یه کاری داشتم هرچی زنگ میزدم برنمیداشتن ( نه اینکه مشغول باشه تلفن نه کلا کسی تلفن رو برنمیداشت)
حضوری رفتم دانشگاه دیدم همه دارن با تلفن حرف میزنن و کسی جوابم و نمیدهدانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۲۹ آخرین ویرایش توسط پرستو بابایی انجام شده@jahad-20
آره برای منم همینه ،کلی بوق می خوره دست آخرم کسی جواب نمیده
باز خوبه شما شهر خودت بودی
-
بچهها الان این آزمایشا بر همه اجباریه؟ :///
منم برم فردا؟ -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Sally
خدا رحمتت کنه -
مِهردُخت در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
پرستو بابایی
امیدوارم مشکلی که با پنجره اتاقت داشتی حل شده باشهچه داستان هایی که من با این نداشتم
️
هنوزم بر می گردم نگاه می کنم ببینم چیزی پشتش هست یا نیستنوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
_ Reza _
امروز صبح ساعت ۱۰ تو محوطه دانشکده علوم پزشکی با پدرم نشسته بودم شما پدرتون هم اومدین پیش ما نشستیم طبق معمول خجالت کشیدم سلام کنم -
اولش گفتم شاید شما نباشین ولی پدرتون گفت رضا فهمیدم شمایین یه تیشرت مشکی تن تون بود
_ Reza _ -
_ Reza _
امروز صبح ساعت ۱۰ تو محوطه دانشکده علوم پزشکی با پدرم نشسته بودم شما پدرتون هم اومدین پیش ما نشستیم طبق معمول خجالت کشیدم سلام کنمنوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Sally دیوانه
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ندیدمت
-
اولش گفتم شاید شما نباشین ولی پدرتون گفت رضا فهمیدم شمایین یه تیشرت مشکی تن تون بود
_ Reza _نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Sally اره خودم بودم
-