هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش میشد و میتونستم برم پیش استادمون...
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کودک کار بود:
+امروز ترخیصی- میشه چندروز دیگه بمونم؟
+چرا؟
-آخه میدونی، بیرون باید روزی ۱۲ ساعت کار کنم،(با خندهی دوستداشتنیای ادامه داد)، اینجا خیلی خوش میگذره.
#دکترصدیق
- میشه چندروز دیگه بمونم؟
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این دکتره رو دوست دارم...
نمیدونم کیه
با همین #دکترصدیق پیاماشونو میخونم
ولی دوست داشتی ان( : -
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۰:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
محدثه تو راهه
و من اینقد این آخرهفته اذیت شدم که قابلیت اینو دارم وقتی دیدمش بغلش کنم گریه کنم
️
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۰:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حتی راه دشمنی رو هیشکی یادمون نداده
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط _ Reza _ انجام شده
....
-
سخته دلتنگ تک تکون باشم ولی به خاطر یه سری دلایل فکر می کنم نباشم بهتره(=
پ.ن : از اونجایی که هیچ جا نیستم ..
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهپرستو بابایی امیدوارم هر جا هستی موفق و سلامت باشی
-
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر درِ دل روز و شب منتظر یار باش... -
نیست کس آگه که یار، کی بنماید جمال…؟
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خب محدثه ام اومد و رفتم درِ قفل شدهی پانسیون رو براش باز کردم(نتونستم(بلد نبودم) یکی از بچه ها رد شد اون اومد کمکم)
بعدم که درُ باز کردم بچه ها بودن نشد بغلش کنم
ولی دلم براش تنگ شده بود
پن:
ازم بزرگ تره
نمیدونم چرا اکثر آدمایی که باهاشون کنار میام و دوستیای پایدار تری داریم
ازم بزرگ ترن
از اولم همین بوده -
نیست کس آگه که یار، کی بنماید جمال…؟
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@razie_ تولدت مبارک
-
Michael Vey واقعا بد چیدن
ولی حقیقتا بازم درک نمیکنم
چون من رفتم با کسایی که ترم ۵/۶ و ۴/۳ بودن اکثرا و یکم ترم اولی بودیم مافیا بازی کردیمداخل سلفم پر ترم بالاییه
و مشکلی نداریم داخل ارتباط گرفتن ، ولی خب شاید داخل یه اتاق بودن سخت باشه اونا صمیمی ترن کار جالبی نکردن مدیریت ضعیفی داشته خوابگاهتون، راجب ترکی هم .. خب من الان جاییم که یا ترکن یا اصالتا ترکنکسی که خارج این باشه کم پیدا میشه
و خب خیلی اینجورین که خط رو خط میشن با هم ترکی حرف میزنننوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@mahdi-ek اوهوممم.. ولی در هر حال تا تو شرایطش نباشی ک قابل درک نیس زیاد
-
Michael Vey آها اونطوری...
گفتم شاید هم اتاقی باشین
ایده پتو از این فیلما بود که طرف بهش شوک دست داده و پتو نازک میدن روش تا آروم شه، لازم نیست حتما سردش باشه
ولی خب تو محوطه دانشگاه...
نمیدونم راستشنوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAkito هعیی زندگانی... کاش میفهمیدم چ چیزیه تا بعدا بهتر عمل کنم
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بچه ها هر موقع حس کردید اتصال دلتون با خدا برقرار شده منو فراموش نکنید
-
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واسه فردا استرس دارم
هم از بابت اینکه خانوم دکتر و آقای باقری نباید بفهمن که من رفتم یه داروخونه دیگه و هم اینکه بتونم خودی نشون بدم -
نوشتهشده در ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۲۱:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا الانی که خوابگاه دانشجویی بودم
هیچ اتاقی نبوده که بچه هاش رو نمازشون حساس تر باشن
و من همچنان موفق نشدم که نماز صبحامو درست کنم
هرترمم داره سخت تر میشه...
خواب و آرامش آسایش درست حسابیم نداریم...
من دیر بخوابم و خوابم به هم بریزه دیگه اصلا نمیشنوم آلارم رو...
گاهی هم(یک بار پیش اومد این ترم...) خسته ام و بیدار نمیشم( :