هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خداروشکر که فاطمیه و خونهی مادری هست( :
-
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو دانشگاه داشتم راه میرفتم و زیپ کیفم باز بود
واییییی این خیلییییی بده
فک کن یه مسیری و اینجوری داشتم میرفتم بعد دوستم یهو دید گفت -
Akito بعععلهههه
دیدیش تو؟
من طی سه روز روتین گذاشتم دیدمMichael Vey نه متاسفانه
فقط میدونم فصل اولش محشر بود و حالا فصل دو اومده -
Akito در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
کاش بتونم...
دلم میخواد ولی این عذاب وجدانه اذیت میکنه:/دانشگاه داره میبره یچهارو اردو اصفهان
ولی ما نمیتونیم بریم چون درسا زیاده:")Blue28 مارو اردو نمیبرن ولی درک میکنم
-
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حاجی خوبه شهر دیگه نزدم موقع انتخاب رشته
تودلی -
Michael Vey یه آهنگ هست هر موقع پلی میشه من یاد تو میفتم
یادمه خیلی دوستش داشتی
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@AmirBarsam عه این اهنگه :>
اره دوسش دارم
مرسی که فرستادیش و تگم کردیی -
Michael Vey نه متاسفانه
فقط میدونم فصل اولش محشر بود و حالا فصل دو اومدهنوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAkito عه
-
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعی...
-
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعی... به قول اون اهنگه:
I'm not afraid of God
I am afraid of men... -
-
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Sally به مام دادن
کدوم دانشکده بودی ؟
-
_ Reza _
مال خودم نیست
بچه های پرستاری رو خفت کردم -
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Sally اها
-
_ Reza _
جشن داشتین نه ؟
مبارکتون باشه -
جشن جدیدالورود ما یه هفته پیش بود ولی من نرفتم
-
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایی ۱۰ نفر اومد سخنرانی کرد تهش یه پوشه دادن ک توش آبمیوه و کیک و دفترچه و خودکار بود + یه گل
اونوقت اسمشم جشن گذاشتن -
نوشتهشده در ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Sally اره ولی فقط اسمش جشن بود
مرسی -
خدایی ۱۰ نفر اومد سخنرانی کرد تهش یه پوشه دادن ک توش آبمیوه و کیک و دفترچه و خودکار بود + یه گل
اونوقت اسمشم جشن گذاشتن -
خدایی ۱۰ نفر اومد سخنرانی کرد تهش یه پوشه دادن ک توش آبمیوه و کیک و دفترچه و خودکار بود + یه گل
اونوقت اسمشم جشن گذاشتن_ Reza _
عهههه برای بچه های ما استنداپ کمدین آورده بودن -
_ Reza _
به هرحال موفق باشین