هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۰۳ آخرین ویرایش توسط Hhh Hh انجام شده
اضطراب بد چیزیه ...
فکر کن اونقدر تمرین کنی و بدون استرس بتونی عالیی بیان کنی؛ ولی موقع اجرا ...
صدات بلرزه ...
تپق بزنی ...
بقیه بخندن ...
و مدیر اون بخش بگه ؛ شاید لازم باشه این دوره رو دوباره بگذرونی ...
همه چی دست به دست هم میدن که اشکت دربیاد ...
به زور تحمل کردم ...
ولی لازم بود=)
این رو لازم بود جایی بگم
اگه میخواستم به خانواده بگم ؛ اونها هم شاید به نوعی با نصیحت یا گوشزد هایی بکنن که باعث میشدن حالم بدتر بشه ... با اینکه خوبی من رو میخوان.
به حدی رسیدم که حتی وقتی بهش فکر میکنم اشکم درمیاد ... و نمیتونم بیشتر تمرین کنم ... بغض ... ... ...
امیدوارم مثل خیلی از وقتا تو موقعیت های مشابه ؛ خواب بتونه تلخی این تجربه رو واسم قابل تحمل تره کنه ...
شاید این لحظه از لحظاتی بود که سخت ترت میکنه ...
امیدوارم همینطور باشه=))
#تودلی
-
نقطه میتراا، من منشن داشتم از تو پیداش نمیکنمممم
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Miss-Joker نمیدونم چی بوده
خوبی عاطی؟! -
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@M-Shajarian خوبم مرسی تو چطوری فرهاد ؟
-
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۹:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حتی اونی هم که میگه قرار نیست دور بشی... احتمالا همینطوری میگه...
فکنم آدما خیلی وقتا همینطوری میگن...
نه اینکه خود آدم مقصر نباشهها ولی...
چارهای جز صبر کردنم مگه میمونه؟حتی اگه حسودیت هم بشه...