هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
امیدوارم برسم همشو به خوبی بگذرونم
-
دانشجویان درس خون دانشجویان پزشکینوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۴:۲۴ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شده
خب فعلا خدافظ بچه ها
-
اگه امتحان امروزو دوتا سوال بیشتر درست میزدم بیشتر خوشحال بودم🥲
-
-
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۴:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با بچه قرار گذاشتم که پس فردا که میاد وسیله بیاره و با هم دستبند درست کنیم
خودم بیشتر از اون ذوق دارم :>♡ -
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۵:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آدمای خوب
همه چی به ادمای خوب و خوش برخورد برمیگرده
سعی کنیم همیشه همین باشیم
استاد آی سیو مون رو به شدت تحسین میکنم -
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد -
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۵:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلم استراحت می خواد
خواب زیاد -
منم دلم میخواد یه شب بخوابم
و فرداش چیزی به نام «رقابت» تو این دنیا وجود نداشته باشه... -
@f-nalist
سلام
بسیار عالی
فقط
این دو رشته حتما باید از یک دانشگاه باشن؟
و
این از کی عملی میشه حدودا؟Hhh Hh در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
@f-nalist
سلام
بسیار عالی
فقط
این دو رشته حتما باید از یک دانشگاه باشن؟
و
این از کی عملی میشه حدودا؟سلام راستش فقط یه نامه زدن که اینکار دیگه ممنوع نباشه فکر کنم تا نزدیکای کنکور امسال کامل شرایطشو بنویسن و فکر کنم در هر صورت خیلی چیزجالبی میشه
-
@fateme-shafeie
سلام
میگم این آسانسور که میخوره به کتابخونه مرکزی کجاست؟
دیگه زانویی برام نموندهفارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۵:۳۶ آخرین ویرایش توسط fateme.shafeie انجام شدهAkito از ساختمون مدیریت ۱ جامعه شناسی برو مدیریت ۲ حسابداری برو مدیریت ۳ گردشگری
برو طبقه ۴ ساختمون ۳ مدیریت
از تو راهروی خیلی سرد و تاریکه برو
راهرو که تموم شد دست راستت از پله ها برو بالا
میری رو کتابخونه میرزا
تو این مسیر فقط ساختمون ۳ آسانسور داره بقیشون پلس -
Sara_R سلام
روزتون بخیر
فکر کنم مربوط به اون قسمتی هست که شما یادتون افتادکه از خانم ه بپرسید باردار یا نه
این خواست خدا بود
که شما ازش بپرسید
اگرنه ممکنه بود شما هم یادتون بره و این یک حکمتی داشت که شما بپرسید و جون بچه در خطر نیفته و اینکه برای شما هم یک تجربه خوب شد که هرچند یک چیز نادره اما ممکن پیش بیادفکر کنم این طور بود منظورشون از حکمت خدا
jahad_121 اهااا
خیلی ممنونم -
مِهردُخت سلام سلام
خوبممم تو چطوری -
دام میخواد موهامو چتری پرده ای بزنم
-
پس پیشونی بلند به چه درد میخورد
-
لابد مغزم بزرگه
-
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۵:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امروز خیلی دلم گرفت و این روزها...
-
نوشتهشده در ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۵:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حوصلهی دخترای کلاسمونو ندارم( :
(۴نفری که بیشتر با هم میگشتیم قبلا...)
زیاد باهاشون نمیگردم و امروز حس کردم از دستم ناراحتن...
یعنی بعد از ازمایشگاه رفتم سلف
غذامو گرفتم رفتم بشینم پیش یکیشون که بعد باهم بریم خوابگاه(با سرویس)
هنوز ننشسته دوستش که یه رشتهی دیگه است گفت داشتیم غیبتتو میکردیم
گفتیم اصلا با فلانی حال نمیکنیم
من چندثانیه زل زدم تو چشاش و دنبال دلیل بودم و چون واکنشی دریافت نکردم: منم همین طور(درحالت معمول جواب نمیدادم ولی یه حرکت خیلی زشت آخر هفته روی یکی از بچه ها انجام داد که ما هنوز یادش میفتیم تن و بدنمون از این حجم از حقارت میلرزه و هنوز نتونستیم بپذیریمش...)
اون: یعنی با خودت حال نمیکنی؟
من:آره
.
اصلا حوصلهشو نداشتم و نمیتونستم باهاش حرف بزنم...
و باید بگم چرا با این گروه کلاسمونم نمیگردم زیاد... -
من جلو جلو ذوق کنم کنسله
ذوق نکنم کنسله
به کسی بگم کنسله
به کسی نگم کنسله
کلا واسه من کنسله