هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
دیگه خودش میدونه
هرجور راحته -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اصلا برای خودمه دوست دارم همش غر بزنم
شب تا صبح
صبح تا شب
بزارین راحت باشم اه -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باباهه بیاد اگه ببینه مامانو بچه باهم گریه میکنن خودشم قطعا میزنه زیر گریه ..حتی اگه نخواد
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعی یادش بخیر
کلاس حنیف عظیمی پارسال -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه سالی بود پارسال
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدونم چرا ولی امروز استرسم خیلی زیاد بود ://
یدفه ازم پرسید غافلگیر شدم 🥲 -
نظراتتون عالیه
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر شب از داروخونه یه جوری میومدم خونه که بیشترین مسیر رو طی کنم و وویس بگیرم و بتونم آهنگ گوش کنم
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اولین حقوقی که گرفتم و کلی ذوقشو کردم
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی ذوقمو با آدم درستی درمیون نذاشتم
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اون اون شبی که فرداش بابام میخواست بره پاشو عمل کنه و چهار نفری توی تودلی 5 تا ساعت ۲ و نیم مسخره بازی درمیاوردیم
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اون جمعه ای که کلی بارون اومد و من زیر بارون رفتم پیاده روی بعدشم با آقای بهرامی رفتیم شیفت شب درمانگاه زیباشهر
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همون روز که آنتن سیمکارت ها قطع شد
-
Blue28 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
فککن بچه گریه میکنه
میخوای بدی مامانش
ولی مامانش خودتی
آناناس!تا نزدیک 1ماه و نیم گریه میکرد میدادمش به مامانم
️
اگه من باشم که میشینم منم با بچه گریه میکنم
خب من این کارو کردم
زیاد
تازه دارم عادت میکنم به اعصاب خودم مسلط باشممامانم دیگه یدونه بچه نداره
سه تا بچه دارهمثل مامان من که الان 6تا بچه داره من و داداشم و خانوادهامون
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۴ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
لحظات دلچسبی بودن ولی باعث خیلی چیزا شدن
-
باباهه بیاد اگه ببینه مامانو بچه باهم گریه میکنن خودشم قطعا میزنه زیر گریه ..حتی اگه نخواد
@mr-vinyzo در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
باباهه بیاد اگه ببینه مامانو بچه باهم گریه میکنن خودشم قطعا میزنه زیر گریه ..حتی اگه نخواد
متاسفانه این اتفاقم افتاده
گریه نه ولی به شدت شوکه شد بنده خدا🥲
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سیزده به در امسال که اون اتفاق افتاد میخواستم مث 24 تیر 1401 بمونم ولی خب نمیخواستم زورکی باشه
-
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واسه آشتی با تو از راه دراز اومدم
اومدم خیمهی عشقمو کنارت زدم -
نوشتهشده در ۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همینجوری نمیمونه...