هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
استاد: همه رو گفتید ولی یه شغل خاص رو نگفتید که خیلی در معرض این بیماری ان
ما: دامپزشک؟
استاد: نه
بچه ها: فلان وفلان؟
استاد: نه
خانه داری دیگه!
بچه ها: استااادد خانه داری که شغل نیست!!
استاد:شغل نیست؟!!!!
خیلیم سخته!! شما همینو به ماماناتون بگید اگه دیگه تو خونه راهتون دادن
یه "بچه پروها"ی خاصی تو لحنشون بود
پن: بچه ها منظورشون چیز دیگه ای بود
و استادم یه چی دیگه ولی حق گفتن -
-
دوربین مخفی اتاقمونو که گفتم؟
فک میکنه همه عاشق اون دوتا هم کلاسیشن
من تو اتاق اصلا راجع به این دونفر حرف نمیزنم(درحالی که به خاطر ماجرای کانون گاهی واقعا مجبوریم!!!!)
ولی خب سعی میکنم تا وقتی هست هیچی نگم
و متاسفانه همچنان این فکر رو داره(راجع به بقیهی بچه های اتاقمون!من خیلی هیچینمیگم(کلا زیاد چیزینمیگم ولی با وجودش دیگه اصلا راجع به این مسئله حرف نمیزنممگر از زبونم در بره که بیام ماجراهایگروه رو تو اتاق و تو جمع بگم))
ولی حرکتش خیلی زشته...! -
Rahman Aa
سلامت باشید
دانشکده تون نزدیک ما هست فکر کنم
ما نزدیک کتابخونه مرکزی هستیم
برای اموزشی هاتون می رید بیمارستان افضل درسته؟
یا اینکه شما دانشگاه جیرفت هستید؟منم یکی از هم کلاسی ها دبیرستان م
همین جا پزشکی می خونه البته ورودی سال قبل ه -
یه بار بچه ها میخواستن استوری بذارن
فک کرد میخوان مخ بزنن
یادمم نمیاد راجع به چی بود اصن(اینستا هم ندارم و ندیدمش که یادم مونده باشه)
دوربین مخفی: من تو پیجم پسر دارم ولی نمیذارم هه هه هه
زهرا۱: تو بذاری یا نذاری فرقی نداره
اونایی که تو رو فالو دارن به درد نمیخورن
پن: حرکت هیچ کدوم جالب نبود
ولی دوربین مخفی خیلی سمیه!
و حرف زهرا۱به جا بود و متاسفم...
ولی حقشه
.
جمع کن خودتو خواهرم!
والا ما اینقد حرکت سمی دیدیم تو این دانشکده که برا روابط جدی صرف دیدن طرف عاشقش نشیم!
والا به خدا همون درستم نمیبینیم!!
در این حد که دفعه بعد دیدیم بفهیمیم کی بود!
همین برات منطقی و کافی نیست؟
اینقد از همه همه چی دیدیم
که دیگه توقع هرچیزی رو داریم!
و اگرم میایم میگیم خوشمون اومد یا بدمون اومد
صرف یه رفتارشونه!
که آره فلان حرف به جا بود
فلان کار درست بود
و خوشمون اومد!!!
فلان کارش بد بود
فلان حرفش خوب بود
ادب و احترامشخوب بود
و
همین!!!
به خدا همین!!
پن: ترم یک ماجراهاش و تصورات آدما فرق داره و اگه این فکرا بشه شاید بشه به یه عده حق داد!
ولی واقعا هیچی این وسط نیست!
هیچی!
و توی سال آخری اینقد میخوایم که به ملت نگی عاشق این و اون شدین! -
Rahman Aa
سلامت باشید
دانشکده تون نزدیک ما هست فکر کنم
ما نزدیک کتابخونه مرکزی هستیم
برای اموزشی هاتون می رید بیمارستان افضل درسته؟
یا اینکه شما دانشگاه جیرفت هستید؟منم یکی از هم کلاسی ها دبیرستان م
همین جا پزشکی می خونه البته ورودی سال قبل ه -
شاید خوشتون نیاد این چیزا رو بگم
ولی اینقد تو اتاق غیبت بوده که دیگه حالم داره به هم میخوره
اینجا میگم که گفته باشم
رد شید از طومارای من -
-
@سینا-0 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate
بهبه، همون که عاشقشی
خیییلی خووبن، منم یه مدت واقعا دلم میخواست یه گربه داشته باشم برا خودم
ولی خب هرچی میگذره بیشتر به این نتیجه میرسم که همون بیرون براشون ذوق کنم بهتره تا اینکه بیارم بغلم نگهدارم🫣
وای گفتی شمارش گلبول سفید...من از یه طرف شروع میکردم شمردن، بعد میرسدم اونور میدیدم همون قبلیا حرکت کردن اومدن اینجا اصلا یه وضعی بود
البته سرعتشون زیاد نبود، بعد یکم دیگه یادگرفتم چجوری و از کجا بشمرم که اشتباه نکنمولی اون تقسیم بندیاش یادم رفته امیدوارم دیگه هم لازم نشه یاداوری کنم
️
با روشهای نوین خونگیری میکنین
ما عملی فیزیو داشتیم، میخواستیم انعقاد خونو بررسی کنیم، یه حالتش این بود که با یه چیزی نازکتر از لانست که اسمش یادم نیس میزدی تو لاله گوش طرف بعد هر چند ثانیه بررسی میکردی ببینی بند اونده یا نه که بفهمی مشکل انعقادی داره یا نه...بعد ما میزدیم خون نمیومدآخر استاد گفت خب اینو ولش کنین، با همون لانست ولی با احتیاط بزنین
آره فرمالین میزنن و خییییلی بد بو و خییییلی هم میسوزونه
من یه بار رفتم از تو ظرفش نمیدونم ریه بردارم یا قلب،حواسم نبود درشو باز کردم و همون جلوش موندم، این بخارش چنان اومد تو صورت و چشمام که هنوز وقتی یادش میفتم چشام میسوزه🥲🥲از اون بعد مثه وقتی که میخوای سیبزمینیا رو بریزی تو روغن داغ، میرفتم از توش چیزی برمیداشتم🥲
تقریبا یه همچین سوالایی داشتیمو من بلد بودم...میدونستم که میشه مثلا B12 ولی تو گزینهها کوبالامین نوشته بود🫠اسم دیگش
هر دفعه میگم میرم همه اسماشونو یادمیگیرم ولی نمیرم🫠🫠
یه تیکه فرمول رو یادم رفته بود توضیح بدم ولی استادم نمره کامل داد
بعد نوشته بود دختر خوبم حیفه که درس نخونی
استاد به خدا یادم رفته بود
تا حالا گوربه بغلم نکردم
نازشون میکنم فقط
تو لام نئوبار بود دیگه؟
نه واس ما تکون نمیخورد اصلا فقط چشمام خیلیییییییییییییی درد گرفت
ما هم اونو رفتیم ولی روی نوک انگشت
خیلیا گوش شون کبود می شد دیگه اجازه گوش رو نمیدن
یدونه تشکیل فیبرینوژن بود چی بود
خون کش میومد
مثل پنیر پیتزانهه به ما اجازه نمیدن با سرنگ خون بگیریم همون لانست میزنیم
خیلیییییییییییییی بوی بد میداد من هی میگفتم بو میاد تورو قرآن در یه جا رو باز کنید میگفتن نه همه چی اوکیه
یه حالت استفراغ و سردرد شدید داشتم
من فردا امتحانش رو دارم به یه امتحان دیگهدفاع مقدس
Succinate
چه استاد مهربونی
دلم خواست🥲
یه دوستی دارم هر گربهای میبینه میره بغلش میکنه...🫠🫠
و وقتی یاد کلاسای عفونیم میفتم که چه بیماریهایی از طریق حیوانات منتقل میشد واقعا دیگه نمیخوام با دوستم دوست باشم🫠
لامشو یادم نیست
البته حرکت زیادی نداشتن خییلی سرعتشون کم بود، مثلا اگه از راست میشمردی ، اینا از چپ اون محدوده یواش یواش میومدن سمت راست و آخر یه چندتایی اضافه نسبت به اولی که شروع به شمردن کردم میومدن تو محدوده
خب نورو کم میکردی که درد نگیره
️
️
اره اونو هم امتحان کردیم...و کلللی منتظر موندیم که این منعقد بشه کش بیاد ولی هرچی میکشیدیم و میاوردیم بالا هیچی نمیشد نمیدونم طرف چطور زنده بود با این سطح از قدرت انعقاد
اره خیلی بوی بدی داره...ولی خود جسد بوش قابل تحمل بود، احتمالا برا اینکه دیگه فرمالیناش خشک شده بود یا بخار شده بود رفته بودبعد چاقو گرفته بودیم پوستشو دایسکت میکردیم خییییلی باحال بود، این ماهیچههای سینهش اینقدر خوب بود که هروقت غذاهای خوابگاه گوشت داره میگیم اینارو از بدن اون بنده خدا کندن دقیقا شبیهه همونه
امتحانش داری؟تغذیه؟دفاع مقدس بهبه...هنوز واحدشو نگذروندم ولی دانش خانواده رو داریم میریم
هر سوالی از ازدواج، معیارهاش، حق طلاق با کیه، مهریه چقد و چجوری و خلاصه هرچی خواستی من در خدمتم
-
هعی
-
Aqua در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Blue28 تهدیدش کن اگه گریه رو ادامه بده براش آمپول مینویسی
معلومه اصلا با گریه بچه 1-2ماهه رو به رو نشدید
هیچی نمیفهمه نه مسخره بازی نه شکلک هیچی هیچی
حتی به بعضی وقتا صدا جارو برقی و بغل کردنشم جواب نمیده
تهدید؟!پیروز
خالم اینا خونمون بودن
پسر خالم بچه بود
نصفه شب بیدار شده بود گریه میکرد
خالم هی قربون صدقه اش میرفت
"جونم عزیزم چی شده؟
دلت درد میکنه؟
جانم مامان
پسرم"
نصفه شب!
من بیدار بودم و فقط میشنیدم
در تحیر از عشقی که مادر به بچه اش داره...
نمیدونم چی شده بود(واقعا چی میشه که بیدار میشن؟)
ولی نصفه شب چندبار بیدار شد
تا ۶صبح همین ماجرا بود
خوب که همه رو بیدار کرد خوابید
و خالم تمام مدتی که بیدار شده بود
هی عزیزم عزیزم میکرد...
و معلوم بود ناراحته از اینکه اون بچه ناراحته و نمیتونه آرومش کنه...!
جالب بود( :
به نظرم خیلی حس شیرینی باشه!
قطعا هست!
درسته بچه است و همه متوجه ان
و درک میکنن
ولی اون یه شب بود!!(که دیگه دم صبح واقعا اینجوری بودم که: بچه چرا نمیخوابییی!!)
اون فشاری که بی خوابی و استرس به مادر میاره به نظرم خیلی سخته!
اگه اون عشق(قطعا خاص!) نمیبود
مادر دیوونه میشد
باید خیلی حس قشنگی باشه که بچه فقط تو بغل مامانش اروم میشه🥺