هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی فکه برام یه چیز دیگه است...
پا گذاشتن رو اون خاک........
پارسال هویزه هم...
بارون میومد
گلی و خیسِ خیس بودیم
اونپرچما...اون حس و حال...
بهترین بود...
یکی دوساعتی بیشتر از اون چیزی که باید موندیم( : -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پارسال من موندم تو دوراهی راهیان و کربلا ..
خب مامانم گفت پیش ارباب شهیدا میری
چون خانوادگی هم میخواستیم بریم
اما من هیچ جوره دلم نمیخواست هیچ کدوم و از دست بدم ، یه روز گفتم اگر رفتم کربلا به امام حسین میگم
شهیدا منو نخواستن...
زبونم و گاز گرفتم و گفتم این چه حرفیه
غلط کردم
اگه رفتم میگم یه روزایی یه عده میخواستن بیان کربلا نشد اما راه و باز کردن و من به نیابتشون میام ...
کربلا افتاد عقب..
من رفتم راهیان
بعد رفتم کربلا:)
هیچوقت هیچوقت هیچوقت برام کم نذاشتن -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بارون و ال یاسین نهرخین..
-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غروب شلمچه
غربت طلائیه
دلم گره خورده به خاک طلائیه انگار :)) -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیده ایم در اغوش ارزوی تورا -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نهر خین.........
هردوسالش حاج حسینم دیدیم( :
راوی بودن...
و چقد آدم دلش نمیخواد از اونجا جدا بشه...
اون سربندای یا زهرایی که روی نِیا بسته بودن و بالای نهر باد میخورد بهشون...
میخواستم بگم اینجا برام بهترین حس ها رو داشتع
ولی نه..
هرجایی حس و حالِ خودشو داشت( :
تیکه های دلمون روی تک تک این آب و خاکا جا مونده... -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی ...
دلم یه حال و هوای خوب تو شلمچه میخواد...
همیشه عجلهای شده...
نشده اون طوری که میخوام به اونجا گره بخورم...
میگن دیروقته بریم قرارگاه...
خب نمیخوام برم
️
-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی هیچی چایی صلواتیای اول صبحِ قرارگاه نبود...
خدایا لطفا من دانشجو ام نبودم اجازه بده برم...
( : -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چرا اینو بعد چایی گفتم؟
حس و حالام قاطی شده
اول و آخر نداره
همهی شیرینی ها تو ذهنمه
بخشیشو تایپ میکنم بخشیشو فقط یادممیاد...
دلم برا اون پرچم قشنگایی که اول صبح تو اون هوای گرگ و میش تکون میخوردن تنگ شده...
برا نوحه و نماز و دعای عهد...
برا خوابیدن تو مهدیه... -
این پست پاک شده!
-
️
️
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۳، ۶:۰۴ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
انقدر تنبل بازی در نیار
بلند شو کاراتو بکن وقت نداری -
Succinate
هعییی...یه بار باید ببرمت بخش عفونی مگه اونجوری ترس بگیرت🫠🫠
تو ژنتیک بوده پس...احتمالا دانشگاه آز ژنتیکو هم مثل خیلیای دیگه برامون پیچونده🫠🫠
منتظرم که ببینم عکسارو
تو تغذیه هم استادمون درباره ویتامینا صحبت میکرد خیلی برام جالب بود...البته خود استاد هم واقعا عالی درس میده...یجوری فیزیولوژی و بیوشیمی رو ترکیب میکنه و نکتهی تغذیهای درمیاره که پاییزی میشی...یه سوال میپرسی، هرچی که تو فیزیولوژی بدن باشه ازش میگه، کل فرایندای بیوشیمیاییشو برات میکشه توضیح میده اصلا باااااه...
از خود استاد بیوشیمی و فیزیولوژیمون بهتر این دوتا رو یاد میده
یادم باشه یه روزی اگه استاد دانشگاه شدم از این تکنیک استفاده کنمMSina در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate
هعییی...یه بار باید ببرمت بخش عفونی مگه اونجوری ترس بگیرت🫠🫠
تو ژنتیک بوده پس...احتمالا دانشگاه آز ژنتیکو هم مثل خیلیای دیگه برامون پیچونده🫠🫠
منتظرم که ببینم عکسارو
تو تغذیه هم استادمون درباره ویتامینا صحبت میکرد خیلی برام جالب بود...البته خود استاد هم واقعا عالی درس میده...یجوری فیزیولوژی و بیوشیمی رو ترکیب میکنه و نکتهی تغذیهای درمیاره که پاییزی میشی...یه سوال میپرسی، هرچی که تو فیزیولوژی بدن باشه ازش میگه، کل فرایندای بیوشیمیاییشو برات میکشه توضیح میده اصلا باااااه...
از خود استاد بیوشیمی و فیزیولوژیمون بهتر این دوتا رو یاد میده
یادم باشه یه روزی اگه استاد دانشگاه شدم از این تکنیک استفاده کنمنهه ترسی ندارم
نه نه تو آز سلولی هم هست...ولی تو ژنتیک کارای دیگه هم میکنن
نه استاد ما خیلی پوکر میگه
میگه آره یهو طرف مرد فلان چیزش کم بود
بیشتر تایم کلاس هم داره میپرسه شفاهی
خیلی تکنیک خطریهداشتم دعا میکردم B5 بهم نیوفته انقدر بدم میاد از B5
-
حالا خدایا این بدنو یکم ساده تر میافریدی چی میشد
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۳، ۷:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعییی
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۳، ۷:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وایییی
منی که تو تابستون به 91 و خوردی هم رسیده بودم
الان شدم 83 و خوردی :>>>>>>>>>>خوشحالممممممممممممماتیسنابنسیشاشنمسامنبشس
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۳، ۷:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و منی که فکر میکنم با 80 چاقم ...
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۳، ۷:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mr-vinyzo
بستگی به قد داره داش -
وایییی
منی که تو تابستون به 91 و خوردی هم رسیده بودم
الان شدم 83 و خوردی :>>>>>>>>>>خوشحالممممممممممممماتیسنابنسیشاشنمسامنبشس
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۳، ۷:۲۲ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شدهMichael Vey
دلیلش کنکور لعنتی و بی تحرکی بود -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۳، ۷:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Sally 184