هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
یبار رفتم داروخونه برای مادر بزرگم قرص بگیرم (اسمشو نمیدونم ولی ارامش بخش بود فکر کنم)
خلاصه از این قرصایی بود که اگه چندتا میخوردی میمردی.
اقا داروخونه نداد .جای ما دکترای داروساز منو میشناسن قبلا میدادن اونروز نبود خود دکتر بعد تکنسینه نمیداد دارو رو هی از من اصرار از اون انکار بعد گفت میرم میارم برات ...دیدم طول کشیده یدفعه اورژانس اجتماعی اومده بعد طرف راست راست اومد گفت این میخواد خودکشی کنه ...
اقا منو میگی اعصابم خورد:چی میگی اقا چرا داری حرف چرت میزنی.
اورژانسیه:ببین پسرم میدونم اوضاع
_بس کن اقا این اقا داره چرت میگه همین الا زنگ بزنین دکتر داروساز بگین بیاد. این قضیه رو حل کنه
تکنسین :به دکتر چه ربطی داره_تو زنگ بزن چیکار داری ...
اقا خلاصه که به دکتر زنگ زدن بیاد تا دکتر بیاد هی اورژانسیه اومد گزارش پر کنه نگذاشتم داشت مینوشت رفتم خودکارو از دستش کشیدم (سوئ پیشینه نشه)
تا دکتر اومد و گفت : بابا من اینو میشناسم مهدی همیشه برا مادرجانش این قرصا رو میبره این بلبشو چیه تو داروخونه من راه انداختین جمع کنین اقا ..خلاصه که نزدیک بود ولی ختم بخیر شد...
-
انقدر خستم که حد نداره و آنقدر باید بخونم که حد نداره
هعییییی
و از غروب غم شدید
غم گریه
به حدی که اومدم تا نزدیک خوابگاه وهی بر گشتم دوباره برگشتم تا کتابخونه مرکزی
تو اوج سرما
با غم و با غمی که نصف شم نمب دونستم دقیقا برای چیهچه طور گفتن ضاق صدري
واقعا ضاق صدری خیلییی سختغم دلتنگی دوری غربت هوا سرد شب
اسمون بی ستاره یا بگم کم ستاره اینجا
هعیییی
و فشار و سختی و سنگینی زندگی
4 تا کلاس امروز رفتم
1 ادبیات 3 تا ریاضی- دوره
اونم با کلی دردسر
کلافه شدم دیگهه
همه مشغول خوندن فیزیک اون وقت من
فقط 1 فصل شو خوندم
از 6 تا
پس فردا هم میان ترم
خستم خستهههه
ولی چه کنم که درد هم شیرینه
دیگه باید به قول حنیف عظیمی
باید بمیری تا قبول شی حالا باید بمیری تا برسی
تاوان داره هر خواستنی
شیمی رو خواستی پای درد و غم و سختی ها مسیرشم باید بمونیهعییی
- دوره
-
حکایت از چه کنم! سینه سینه، درد اینجاست
هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاستنگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاستبیا که مسئله ی بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاستبهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاستبه روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاستجدایی از زن و فرزند سایه جان! سهل است
تو را ز خویش جدا می کنند، درد اینجاستهوشنگ ابتهاج
-
@Sally بخدا حاضرم حلزون توش باشه ولی کافور نریزن