|
شعردانه
هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
شاید من باید بیشتر از 20 حقیقت از خودم میگفتم
ولی باید حتمی مینوششتم من همونی ام که تو حیاط تنها میگرده و همیشه رفتار صمیمی بقیه نسبت به خودشون منو ازارم میداد -
خالم اینا سگ داشتن
بعد ما از خونشون(تهران)که بر میگشتیم شهر خودمون اینا هم گفتن ماهم میایم برای تعطیلات طبق همیشه
اینا با مشین خودشون ما با ماشین خودمون
سگشون خودشو جر داد بیاد سوار ماشین ما بشه
سگشون خیلی درونگراعه و با صاحبش فقط راحته
بعد این اومد نشست بغلم کل راه سرش و گذاشته بود رو پام
یا پا میشد هعی بوسم میکرد سرشو میزاشت رو شونم:) -
روانپزشکم میگفت اونا میتونن غم چشماتو بخونن
خیایا میگن چشمات غمگینه ولی انگار اونا عمق غم و میفهمن
اونا ولم نمیکنن
تا لحظه اخر وفادار میمونن
برعکس ادمان اونا مهربون ترن
کاش الان اون گربه توی مدرسه اینجا بود:)لَنگ لَنگان می‌روم تا انتهای ِ آرِزو ؛
-
روانپزشکم میگفت اونا میتونن غم چشماتو بخونن
خیایا میگن چشمات غمگینه ولی انگار اونا عمق غم و میفهمن
اونا ولم نمیکنن
تا لحظه اخر وفادار میمونن
برعکس ادمان اونا مهربون ترن
کاش الان اون گربه توی مدرسه اینجا بود:) -
دیگر هیچ چیز آسوده ام نمی کند...
-
خیلی وقته خبری از گربه مجلمون نیست اسمش ماهوینه
من اوردمش محلمون بهش جا دادم بچهاشو بزرگ کردم
اون سری حالم خوب نبود دعواش کردم رفت که دیگه نیومد
دلم براش تنگ شده
نکنه تصادف کرده:)
ماهوین خانومم گربه خوشگل من لطفا برگرد میخام باهات حرف بزنم ما زبون همو میفهمم -
روانپزشکم میگفت اونا میتونن غم چشماتو بخونن
خیایا میگن چشمات غمگینه ولی انگار اونا عمق غم و میفهمن
اونا ولم نمیکنن
تا لحظه اخر وفادار میمونن
برعکس ادمان اونا مهربون ترن
کاش الان اون گربه توی مدرسه اینجا بود:) -
روانپزشکم میگفت اونا میتونن غم چشماتو بخونن
خیایا میگن چشمات غمگینه ولی انگار اونا عمق غم و میفهمن
اونا ولم نمیکنن
تا لحظه اخر وفادار میمونن
برعکس ادمان اونا مهربون ترن
کاش الان اون گربه توی مدرسه اینجا بود:) -
@AmirBarsam
نه مدرسه مثل زندون میمونه
ادمایی ناشناخته که درک نمیشن
من همیشه پناه میبرم به درخت روبه روی پنجره کلاسمون
یا درختای توی حیاط
هیچ وقت هیچ چیز انگیزه مدرسه رفتن در من اینجاد نمیکنه -
Disgusting and awful
Ew -
استاد خدا لعنتت نکنههه
-
هیچوقت نمیدونم کار درست توی شرایط مختلف چیه و همیشه خرابش میکنم و گند میزنم تو هرچی تا الان جمع شده بود
#تودلی -
چهارشنبه بچه ها جشن یلدا میخان بگیرن
میخام نرم
ولی میخام باشم
همیشه توی مراسمات اردو ها نمیرفتم مدرسه
ولی شاید اینسری با زینب خوش بگذره
به قولش فقط کیک و نوشابه میخوریم با هله هوله بقیش به ما ربطی نداره
ولی انگار من قراره باز اینگور بشم:)
همیشه این اتفاق می افته بهتره که نرم
ولی نمیشه این چهرشنبه ام نرم معلم فکر میکنه چرا 1 ماه نرفتم
