هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Aqua چشم کشیده هم جذابه



Michael Vey آره کشیده ام جذابه ولی اونا دیگه خیلی کشیدست جذاب نیس

-
این استادمونم قرار بود با خط، اسم و فامیل همه رو بنویسه. من بهش گفتم سید دانیال حسینی، بعد سیدش رو ننوشت. وسط نوشتن خب من دیدم داره یه جوری مینویسه که جا برای کلمهٔ سید نیست. گفتمش استاد جا برای سیدشم بذارین

بعد یهو یه حالتی به خودش گرفت وسط نوشتن که نه و نمیخوام اونو بنویسم و فلان.
حالا واسه من وسط خط نوشتن شروع کرد از تاریخ طبری و بیهقی و فلان بگه و گفت برو بخون اونا رو و ببین اگه تو هم باشی دیگه نمینویسی سید اسمت و میخوای عوض کنی و فلان. منم گفتمش باشه حالا سیدشم بنویس دستت درد نکنه
-
یعنی واقعا
🫴
-
Michael Vey
یه بار توی یه جمعی بودیم چهارتا پسر بودیم.
بعد یکیشون تازه اومده بود، ما سهتا باز از قبل آشنایی داشتیم. بعد اون یکی نمیدونم بحث سر چی بود، یهو زد تو بحث تاریخ و فلان و بیسار... بعد گفتش که این سیدا رو میبینی الآن؟ اون موقع عربا حمله میکنن و بعد میان ایران و زنای ایرانی رو اسیر میگیرن و بعد اذیت و آزارشون میکنن و میگیرنشون و فلان، بعد زنا که بچهدار میشن میگن چیکار کنیم زشت نباشه بد نباشه، یه سید میذارن اول اسماشون. برای همین اینهمه سید داریم.
بعد حالا اون دوتای دیگه هی داشتن تلاش میکردن بحث رو جمع کنن، این نمیفهمید.
بعد هی گفت گفت گفت، تهش دید اینا یکم انگار دارن سرخ و سفید میشن برگشت گفت شما سیدی؟
من یه نگاش کردم گفتم اگه خدا بخواد.
بعد دیگه حالا هی داشت تلاش میکرد بگه نه حالا من منظورم فلان نبود. سیدای فلان منطقه رو میگم. فلان

@danial-hosseiny حالا اینا تا الان از کنار ی کتاب تاریخم رد نشدنا
اینا همونایین ک تنها اطلاعاتشون از تاریخ، عرب ملخ خوار و کوروش بزرگ تو اکسپلور اینستاشونه -
بعد فکر کن مثلا طرف سنتگرا هم هست. از اینا که هی میگه باید برگردیم به سنن گذشته و از قدما درس بگیریم فلان.
حالا میخواد یهو برای من بزنه اسم و فامیل منو عوض کنه.
باشه. تو خوبی

-
Michael Vey آره کشیده ام جذابه ولی اونا دیگه خیلی کشیدست جذاب نیس

Aqua اذیت میکنیا
میگم جذابه بگو چشم
-
این استادمونم قرار بود با خط، اسم و فامیل همه رو بنویسه. من بهش گفتم سید دانیال حسینی، بعد سیدش رو ننوشت. وسط نوشتن خب من دیدم داره یه جوری مینویسه که جا برای کلمهٔ سید نیست. گفتمش استاد جا برای سیدشم بذارین

بعد یهو یه حالتی به خودش گرفت وسط نوشتن که نه و نمیخوام اونو بنویسم و فلان.
حالا واسه من وسط خط نوشتن شروع کرد از تاریخ طبری و بیهقی و فلان بگه و گفت برو بخون اونا رو و ببین اگه تو هم باشی دیگه نمینویسی سید اسمت و میخوای عوض کنی و فلان. منم گفتمش باشه حالا سیدشم بنویس دستت درد نکنه
@danial-hosseiny با مکالمتون یاد وقتایی افتادم ک میخوام از مغازه دار تخفیف بگیرم


-
Aqua اذیت میکنیا
میگم جذابه بگو چشم
Michael Vey

نیست دیگه
ولی باشه، چشم
-
@danial-hosseiny با مکالمتون یاد وقتایی افتادم ک میخوام از مغازه دار تخفیف بگیرم


Michael Vey


ولی خب تفاوتش اینجاس که من میخواستم با مشت بزنم توی دهن مغازه دار و حتی دیگه دلم نمیخواست اون برگه کاغذو ازش بگیرم. فقط میخواستم مجبورش کنم بنویسه. -
Michael Vey

نیست دیگه
ولی باشه، چشم
-
این استادمونم قرار بود با خط، اسم و فامیل همه رو بنویسه. من بهش گفتم سید دانیال حسینی، بعد سیدش رو ننوشت. وسط نوشتن خب من دیدم داره یه جوری مینویسه که جا برای کلمهٔ سید نیست. گفتمش استاد جا برای سیدشم بذارین

بعد یهو یه حالتی به خودش گرفت وسط نوشتن که نه و نمیخوام اونو بنویسم و فلان.
حالا واسه من وسط خط نوشتن شروع کرد از تاریخ طبری و بیهقی و فلان بگه و گفت برو بخون اونا رو و ببین اگه تو هم باشی دیگه نمینویسی سید اسمت و میخوای عوض کنی و فلان. منم گفتمش باشه حالا سیدشم بنویس دستت درد نکنه
-
Michael Vey


ولی خب تفاوتش اینجاس که من میخواستم با مشت بزنم توی دهن مغازه دار و حتی دیگه دلم نمیخواست اون برگه کاغذو ازش بگیرم. فقط میخواستم مجبورش کنم بنویسه.@danial-hosseiny



-
@danial-hosseiny حالا اینا تا الان از کنار ی کتاب تاریخم رد نشدنا
اینا همونایین ک تنها اطلاعاتشون از تاریخ، عرب ملخ خوار و کوروش بزرگ تو اکسپلور اینستاشونهMichael Vey
+++ -
یعنی تو این مدت که خونه بودم
تا میام بگم آره من تو خوابگاه با فلانی اینکارو کردیم این اتفاق افتاد اون اتفاق افتاد یادش بخیرمامانم برمیگرده میگه: دلت برا خوابگاه تنگ شد ن؟ آره میدونستم دوسم نداری میخوای زودتر وسیله هاتو جمع کن برو
گیری کردیم بقران




-
Michael Vey
+++Hhh Hh البته اعتراف میکنم بنده هم از کنار کتاب تاریخ تا الان رد نشدم

تو دبیرستانم کتاب تاریخمونو نخوندم چون نه معلمشو داشتیم نه امتحانشو
-
داستايفسكی در "جنايت و مکافات" میگه:
آن کسى که وجدان دارد
اگر به اشتباه خود پی ببرد،
رنج مى كشد؛
اين خود بيش از اعمال شاقه
برايش مجازات است...! -
تو یه بازنده نیستی حتی اگه ببازی. مشکلی نداره دوباره پیداش میکنی. ولی مسئله اینجاست که، اگه لبخندی روی صورتمون نگه داریم وقتی داریم تو دل سختیها میریم بهمون جرئت جنگیدن میده. حتی اگه حسش نکنیم ولی وجود داره. ذهن ما فقط به لبامون نیاز داره که بخندن، اهمیتی نداره اگه واقعی باشه یا نباشه. اولین قدم تو جنگیدن علیه تاریکیه. پس بخند.
-
هی، فلانی!
هیچ می دانی که زندان چیست؟ -
Michael Vey


ولی خب تفاوتش اینجاس که من میخواستم با مشت بزنم توی دهن مغازه دار و حتی دیگه دلم نمیخواست اون برگه کاغذو ازش بگیرم. فقط میخواستم مجبورش کنم بنویسه.@danial-hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دیگه دلم نمیخواست اون برگه کاغذو ازش بگیرم. فقط میخواستم مجبورش کنم بنویسه.
سید دانیال حسینی هر لحظه ثابت می کنی که سید دانیال حسینی هستی


|
شعردانه



️