هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
کم آوردم...
از خدا ناامید نیستم...
اما اگه بشه خدا یه کم به برنامه هاش سرعت بده خیلی خوب میشه...
ازآدما و حرفاشون خسته شدم...
گفت مگه برا آدما زندگی میکنید؟
گفتم نه...واقعا هم نه...اما اینقدر دیگه آزار دهنده هستن...
خیلی خوشحالم که خدا هست و از دلم خبر داره...
وقتی مامانم جلوم میگه خدایا به دل این جوونا نگاه نکن...کمکشون کن...
انگار ته دل ماها چی بوده و هست...( :
سکوت کردم...اصلا ته دل چیزی باشه میشه همین سکوتِ ظاهر...
بگذریم...
فک میکنم به اتفاقاتی که این مدت سرم اومده...
یعنی سرمون اومده...
قلبمون بد شکسته...
الان آرومما...
خیلییی آروم...
الحمدالله...
اما نیاز دارم به اینکه رهام کنن...
اجازه بدن جوری که فک میکنم درسته زندگی کنم...
زندگی میکنم...
اما نه اونجوری که میخوام...
ان شاءالله که بشه و بتونم از پسِ همه چی بربیام...
اگه تا اینجا رو خوندین
برام دعا کنید که خیلی محتاجم... -
دوست داشتم امشب برم حسینیه
اما مامانا کنارم زار میزدن و حالم بد میشد...
خدا شاهده که نمیتونم تو چشای مادرش نگاه کنم...
دفعهی قبل هنوز کمی امیدوار بود و اون شکلی بود...
و اون دفعه فقط من فهمیدم حالشو...
الان که...
مامانمم فهمیده و میگه...
کاش نبینمشون...
#تودلی -
دوستم اومد خونمون بمونه شب
و بدون اجازه من رفت از تو کمدم لباس برداشت -
دوستم اومد خونمون بمونه شب
و بدون اجازه من رفت از تو کمدم لباس برداشت@هویججج
واییییییییییی خیلی بدم میاد -
زنیکه به خودم میگفتی بهت میدادم
-
حریم شخصیییی عهههههه
-
@هویججج
دزدیدن پیرهن عید پدر هاهاها@هویججج
جوری که کارما زد تو کمرم -
🥸واقعا عصبیم
-
میتونم قتل انجام بدم
-
یلنکگکموپپ
-
شب ایا مارو هم از دعاهاتون غافل نکنید التماس دعا
-
ولی دانشگاه خوب اگه قرار باشه درس نخونی و به دور باطل مردودی و مشروطی و کمیسیون رفتن دچار بشی ، فقط عقبت میندازه و عمرتو هدر میده و اذیت میشی
و متاسفانه این وضعیت فقط نیاز به کمی درس نخوندن داره
داخل دانشگاه های خوب نذری نمره نمیدن خبری هم از قیف برعکس نیستبیا فعلا از این بگذریم اگه همه چیز عادلانه بود این میانگین بالاتر بود
ولی مثلا معدل ریاضی بهترین دانشگاه کشور برای ریاضی برای ورودی های مهر ۴۰۳( شریف ) ۶ بوده ... ، خروجی از دانشگاه خوب هم اهمیت داره -
یادش بخیر یه روزی یه پیراهن و شلوار کشی زشت سبز پوشیدیم
رفتیم کلاس اول ، ما تخته گچی داشتیم
یسری بچه ها از همون اول تحصیل داخل مدرسه گریه میکردن و بی قرار بودن ، ولی مثل اینکه من هر موقع از خانواده دور شدم با شرایط جدیدم کنار میومدم از همون بچگی -
یادمه یه زمانی میگفتم
زندگی کردن این نیست که مثل یه میمون مقلد بیای زندگی بقیه بشر رو تکرار کنی ، درس بخونی کار کنی ازدواج کنی بچه دار بشی بچه هاتو بزرگ کنی و بعد تمام ، خیلی برام کسل کننده بود ، اینکه همیشه یه روتین داشته باشی ، دلم یه زندگی میخواست که این قائده ها داخلش رعایت نشه
برم دنبال چیزای جدید ، معنی زندگی و اون نقطه ذوق و اشتیاقو اون میدونستم
ولی انگار یکم دارم روزمره گذرون یا یه میمون مقلد بشر ساده میشم
ولی قرار نیست اینطوری بمونه اگه بمونه هیچ وقت قرار نیست از زندگی لذت ببرم -
آخرین جلسه قبل عید
بعد از اینکه استاد نقشه کشیه بخاطر اینکه بچه ها رفته بودن شهرشون و یسری غیب داشت کلاسش شروع کرد به تخریب و میگفت این درس خوندن نیست و نسل شما از ریشه مشکل داره
چند تا نصیحتم کرد :
یکیش گفت هیچ وقت کنترل کیفی جایی رو قبول نکنید
اینکه بیکار بمونید بهتره ، و یکم از ناکامی خودش داخل این مورد گفت که اذیت شده بود
و راجب مشکل ریشه ای نسلم میگفت این آهن های سیار متحرک ( گوشی ) رو کمتر استفاده کنید و مهارت یاد بگیرید مثلا زبانتون قوی کنیدشخصیت عجیبی داره ولی انگار دوست داری به حرفاش گوش بدی
-
اکثر آدما بدون اینکه هیچ تاثیری برای بشر داشته باشن
میان و یه الگو زندگی رو تکرار میکنن و دنیا رو ترک میکنن
ولی بعضی از همین آدما با کارای بزرگشون اسمشون و رو ماندگار کردن و تاثیرگذار بودن
چه افلاطون و ارسطو و نیچه تا تسلا و نیتون و حتی هیتلر
اگه بگیم اینا زندگی رو تجربه کردن ، پس بقیه آدما چی ؟
زندگی واقعی این نیست که به عنوان اشرف مخلوقات یه کار خاصی انجام بدی ؟ یا اینکه صرفا ببینی بقیه بشر چطور عمرشون رو سپری کردن تو هم مثل اونا سپری کنی